او گریه کرد، ما خندیدیم…
«شهروند» از لحظات بحرانی یک امدادرسانی معجزهآسا در پایگاه امدادونجات «دزج» گزارش میدهد
سیما فراهانی| یکی از شبهای آخر اردیبهشت بود. هنگامی که امدادگران در پایگاه امدادی دزج، شهرستان دهاقان به حالت آمادهباش ایستاده بودند، زنگ خطر به صدا درآمد. اینجا بود که زندگی یک نوزاد ۵۰ روزه در خطر خفگی ناشی از شیر، حسین سلیمانیان را به چالش کشید. او با سرعت و دقت و در شرایطی بحرانی، با استفاده از تکنیکهای نجات، جان این نوزاد به خطر افتاده را بازگرداند. این تجربه نه تنها یادآور اهمیت امدادرسانی در لحظات بحرانی است، بلکه نشاندهنده عزم و اراده افرادی است که با عشق و فداکاری در خدمت جامعه قرار دارند. سلیمانیان، که نزدیک به یک دهه در این حوزه کمکرسانی فعالیت کرده، هر حادثهای را فرصتی برای یادگیری و خدمت به دیگران میداند و این شب به یاد ماندنی، تجلی عشق و تعهد او به نجات جان انسانها بود.
اعلام وضعیت اضطراری
حسین سلیمانیان، ۲۴ اردیبهشت، در پایگاه امدادی دزج شهرستان دهاقان مشغول به کار بود که این حادثه رخ داد. او در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای آن شب را اینطور روایت میکند: «آن شب، مانند همیشه در حالت آمادهباش و کاملاً عملیاتی بودیم. ساعت حدود ۹:۵۰ دقیقه شب بود که ناگهان زنگ پایگاه به صدا درآمد. با عجله به درب پایگاه رفتیم و متوجه شدیم که یک مورد خفگی گزارش شده است. گزارش شده بود که نوزادی به علت خفگی ناشی از شیر دچار مشکل شده است.
بلافاصله مرکز کنترل عملیات را در جریان گذاشتیم و دستور اعزام صادر شد. با توجه به اینکه خانه آن خانواده تنها یک کوچه با پایگاه فاصله داشت، آنها همزمان که به صورت تلفنی موضوع را اطلاع داده بودند، خودشان را به پایگاه رساندند. وقتی جلوی در رسیدیم، نوزاد را به ما تحویل دادند. او کاملاً سیاه شده و علائم حیاتیاش به شدت کاهش یافته بود. مشخص بود که شیر زیادی که مادر به او داده بود، باعث انسداد مجرای تنفسیاش شده است. ما فوراً دست به کار شدیم و اقدامات اولیه را آغاز کردیم.»
اقدامات نجات
در دل شب و در شرایطی بحرانی، هنگامی که نوزاد ۵۰ روزه در آستانه خطر خفگی قرار داشت، تیم امدادی با تمام تمرکز و آمادگی به کار خود ادامه داد. سلیمانیان در این خصوص نیز میگوید: «با توجه به آموزشهایی که دیده بودیم، سعی کردیم انسداد را برطرف کنیم. نوزاد را به پشت خواباندم و با دقت ضربات ملایمی به قسمتهای مشخصی از بدنش وارد کردم. از آنجا که نوزاد تنها ۵۰ روزه بود، نمیتوانستم به او آسیب زیادی وارد کنم، میدانستم که هر حرکت باید با احتیاط باشد، چرا که این کودک کوچک و آسیبپذیر نیاز به نجات داشت و من نمیخواستم با ضرباتم به او آسیبی وارد کنم.
بنابراین سعی کردم ضربات را بهطور کاملاً اصولی و ملایم انجام دهم تا انسداد را برطرف کنم. پس از این ضربات، متوجه شدیم که مقداری از شیر خارج شده است. برای خارج کردن مابقی شیر، از سرنگ استفاده کردیم، زیرا مسیر تنفسی نوزاد به شدت مختل شده بود و نیاز به اقدام سریع و مؤثر داشتیم. پس از اتمام اقدامات اولیه، نوزاد را به بیمارستان شهدای دهقان منتقل کردیم. تیمی سه نفره به همراه نوزاد و یک دستگاه آمبولانس به سمت بیمارستان حرکت کردیم. در حین انتقال، نوزاد شروع به گریه کرد و این نشانهای از بهبود وضعیتش بود. این وضعیت خیال ما را راحت کرد.»
تجربه و سابقه
این امدادگر، در ادامه صحبتهایش به تجربیاتش در این زمینه اشاره میکند و میگوید: «من به عنوان یکی از پرسنل هلال احمر، حدود ۱۰ سال است که در این حوزه فعالیت میکنم. به عنوان یکی از پرسنل هلال احمر، هر روز با چالشها و تجارب منحصر به فردی روبهرو هستم که ۱۰ سال فعالیت در این حوزه را برایم به یک سفر پرماجرا تبدیل کرده است. از این ده سال، ۹ سال را به عنوان داوطلب گذراندهام و اکنون به صورت شرکتی در پایگاه دزج شهرستان دهاقان اصفهان خدمت میکنم. در این مدت، حوادث متنوعی را تجربه کردهام، از حوادث جادهای گرفته تا مفقودیها در مناطق کوهستانی. پایگاه ما در داخل روستا با حوادث گوناگونی مواجه است.
روزانه حتی اگر حادثهای هم نباشد، مردم بهطور حضوری برای اندازهگیری فشار خون مراجعه میکنند. همچنین، با توجه به کوهستانی بودن منطقه، حوادث کوهستانی نیز به وفور اتفاق میافتد. در این منطقه، با موارد مفقودی در کوهستان روبهرو هستیم. چالشهای ناشی از حوادث جادهای و کوهستانی بر تنوع و پیچیدگی کار ما میافزاید و این واقعیت که هر حادثه ویژگیها و چالشهای خاص خود را دارد، بر عزم و اراده ما برای کمک به دیگران میافزاید. بهطور کلی، مکانیسم حوادثی که با آنها مواجه میشویم بسیار متنوع است و نمیتوانیم بگوییم که با یک نوع حادثه خاص روبهرو هستیم. در واقع، ما با انواع مختلفی از حوادث مواجه هستیم که هر کدام ویژگیها و چالشهای خاص خود را دارند.»
خاطرات ماندگار
حسین سلیمانیان، به یک خاطره تلخ در ماموریت امدادیاش اشاره میکند و ادامه میدهد: «هر حادثهای خاطرات خاص خود را دارد. برخی از این خاطرات تلخ و برخی دیگر شیرین بودهاند. مثلاً یک بار در حادثهای، دو نفر را به بیمارستان رساندیم که متأسفانه یکی از آنها در بیمارستان فوت کرد. اما نجات نوزاد ۵۰ روزه، یکی از تجربیات شیرین من بود. این نوزاد نه تنها به زندگی برگشت، بلکه حس عمیق امدادرسانی و نوعدوستی را در من تقویت کرد.
در زمستان سال ۱۴۰۳، هم یک ماموریت تلخ در ذهنم ماندگار شد. ما با یک حادثه برخورد پژو و اتوبوس مواجه شدیم. در این حادثه، تقریباً ۲۰ نفر مصدوم شدند که از این تعداد، دو نفر مصدوم شدید را به بیمارستان بردیم. یکی از آنها توسط اورژانس و دیگری توسط هلال احمر به بیمارستان منتقل شد.
با توجه به درخواست اورژانس، من همکاری نزدیکی با آنها داشتم و با آمبولانس اورژانس به بیمارستان اعزام شدم. متأسفانه، یکی از مصدومان دم در ورودی بیمارستان جان خود را از دست داد. این واقعه تلخی برای ما بود. ما یک تیم سه نفره بودیم. من با آمبولانس اورژانس به بیمارستان رفتم و بقیه همکارانم نیز با آمبولانس هلال احمر به محل حادثه رسیدند.»
انگیزه و علاقه
این امدادگر در پایان میگوید: «علاقه من به کمکرسانی و نجات جان انسانها، دلیل اصلی فعالیتهای من در هلال احمر است. این احساس که بتوانم به کسی کمک کنم و جان او را نجات دهم، برای من بسیار ارزشمند است. این شب به یاد ماندنی، نه تنها نجات جان یک نوزاد بود، بلکه یادآور لحظات ارزشمندی شد که در طول سالها خدمت در هلال احمر تجربه کردهام. هر حادثه، درسهایی برای یادگیری و فرصتی برای خدمت به جامعه است.»/