[ مریم رضاخواه] در دل کوهستانهای آرام استان ایلام، شهری کوچک و صمیمی به نام بدره جا خوش کرده که در دل مردمانی که در آن زندگی میکنند، پر از داستان و معناست. از میان همه این قصهها، یکی هست که با مهر و تلاش گره خورده؛ قصه زنی که از ۱۸ سالگی دل به خدمت سپرد و دیگر هیچوقت از مسیرش جدا نشد. او «احترام صفیخانی» است؛ داوطلب نجاتگر جمعیت هلالاحمر که حالا بیش از ۲۳ سال است با این نشان سرخ زندگی میکند. به «شهروند» میگوید: «سال ۱۳۷۹ بود. تازه ۱۸ سالم شده بود. عضو کانون جوانان جمعیت هلالاحمر شدم. اصلاً فکر نمیکردم این مسیر اینقدر با زندگیام عجین شود.»
صدایش آرام است، اما وقتی از هلالاحمر حرف میزند، گرما و هیجان خاصی در لحنش شنیده میشود؛ انگار هنوز هم آن جوان ۱۸ سالهایست که با ذوق برای پوشیدن جلیقه قرمز داوطلبی، شب را به صبح میرساند. در همان سالهای ابتدایی، با جدیت و پشتکار، سه دوره پیاپی بهعنوان دبیر کانون جوانان بدره انتخاب شد. کسی که نه فقط برای فعالیتهای فرهنگی برنامهریزی میکرد، بلکه خودش همیشه اولین نفری بود که در صحنه حاضر میشد؛ از کمک به زلزلهزدگان گرفته تا آموزشهای اولیه به دانشآموزان. صفیخانی میگوید: «هر دورهای که برگزار میشد، شرکت میکردم. از امداد و کمکهای اولیه گرفته تا دورههای تخصصی جستوجو و نجات. اینطور شد که حالا نجاتگر درجه دو هستم.» او داوطلبی را فقط یک عضویت ساده نمیداند. برایش هلالاحمر مثل خانه دوم است؛ خانهای که در آن درد مردم را لمس میکند، در کنارشان میایستد، اشک و لبخندشان را شریک میشود.
وقتی دل، فرمان میدهد
صفیخانی حالا در عملیاتهای امدادی داخل و خارج از استان نقش فعالی دارد. یکی از مأموریتهای ثابت و مورد علاقهاش، حضور در مرز مهران در ایام اربعین است. همانجا که میلیونها زائر از مرز عبور میکنند و چشم به راه کوچکترین خدمتی هستند؛ یک لیوان آب، یک چسب زخم، یا حتی یک لبخند.
«در اربعین، ما پشتیبان عملیات هستیم. در مرز مهران شیفت میدهیم، به زائران کمکهای اولیه میرسانیم، مراقب سلامتشان هستیم. گاهی هم از صبح تا شب فقط باید ایستاده باشیم، اما وقتی خستگیات را با لبخند یک زائر عوض میکنی، دیگر هیچچیز مهم نیست.» او همچنین در جمعآوری کمکهای مردمی برای مردم مناطق آسیبدیده حضوری فعال داشته؛ چه کمک برای سیلزدگان سیستان، چه کاروانهای کمکرسانی به لبنان و یمن. «ما فقط منتظر بحران نمیمانیم. هر جا نیازی باشد، ما آنجاییم؛ چه بستهبندی اقلام، چه جمعآوری پول و کمک، چه حضور در مناطق.»
پشت صحنه یک نجاتگر زن
وقتی از او میپرسم خانوادهات چطور با این سبک زندگی کنار آمدهاند، بیدرنگ میگوید: « زندگیام را وقف این راه کردهام و هیچوقت بابتش پشیمان نشدم.» او از معدود زنان امدادگریست که در منطقهای کوچک و بافتی سنتی، با جسارت تمام وارد میدان شده و در همه این سالها ثابت کرده زنان میتوانند پا به پای مردان، حتی جلوتر، در عرصههای امدادی بدرخشند. شغل رسمی ندارد. درآمد ثابتی هم نیست. میگوید: «سالهاست که کاملاً داوطلبانه کار میکنم. فقط یکی دو سال است که گاهی در شعبه کشیک روزانه میدهم، اما باز هم فقط برای خدمت است. اینجا پول مهم نیست؛ دل باید وسط باشد.»
افتخاری بیقیمت
با همه این سالها حضور پررنگ و مستمر، او حالا بهعنوان «داوطلب برتر جمعیت هلالاحمر استان ایلام» شناخته میشود. عنوانی که نه با مدرک بهدست آمده و نه با سفارش؛ بلکه حاصل ساعتها، روزها و ماهها حضور بیوقفه در میدانهای واقعی امداد و خدمت است. خودش اما به این عنوانها دل نمیبندد. میگوید: «من فقط کارم را کردهام. همهاش از سر عشق بوده. هلالاحمر به من چیزهایی داد که هیچ دانشگاه و هیچ حقوقی نمیداد.» از احترام صفیخانی که بپرسی، میگوید اگر دوباره به ۱۸ سالگی برگردم، باز هم همین مسیر را انتخاب میکنم.
«این راه را با جان و دل انتخاب کردم. افتخارم این است که هیچوقت دنبال منفعت شخصی نبودم. هر وقت کسی صدای کمک خواست، من رفتم؛ چه زلزله باشد، چه سیل، چه مراسم و مناسبت. حضور من، یعنی امید یک نفر دیگر.»/