به این زودی؟
سؤالی که باید از خیلیها پرسید این است که چطور با اولین برخورد، وارد رابطه عاشقانه میشوند؟
بل هوکس را به عنوان صد روشنفکری میشناسند که میتواند زندگی شما را تغییر بدهد. او در کتاب «همه چیز درباره عشق» میگوید: «شناختن یک فرد آسان نیست. در عرض یک دقیقه نمیتوانید فردی را بشناسید. همیشه از افرادی که شخصی را ملاقات کردهاند و یک ماه بعد، یا یکدفعه وارد رابطه میشوند یا ازدواج میکنند، تعجب میکنم و میپرسم آیا واقعاً او را میشناسی؟»
شهروند آنلاین: گلوریا جین واتکینز با نام مستعار بل هوکس، بیش از 30 کتاب، شماری مقالههای دانشگاهی و ژورنالیستی منتشر کرده و در چند فیلم مستند حضور پیدا کرده است. او که در کودکی به شدت کتابخوان بوده، تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس دولتی مخصوص سیاهپوستان سپری کرد و بعدها از مشکلات عدیدهای که با تغییر مدرسهاش به مدرسهای مختلط که در آن اکثر معلمها و دانشآموزان سفید بودند نوشت. در نهایت در رشته ادبیات انگلیسی در مقطع کارشناسی از دانشگاه استانفورد فارغالتحصیل شد و پس از کارشناسی ارشد و سالها درس دادن و نوشتن، دکتری خود را در دانشکده ادبیات دانشگاه سانتاکروز کالیفرنیا با تزی بر روی تونی موریسون نویسنده به پایان رساند. کتاب «همهچیز درباره عشق» نگاهی نو به مقوله عشق دارد. اما عشق، تنها موضوعی نیست که بل هوکس از مناظر و زوایای گوناگون به آن پرداخته است. بلکه این نویسنده به بهانه عشق، موضوعات دیگری را هم شرح و بسط داده که اتفاقاً در جغرافیا و زمانه فعلی، دانستن و آموختن آنها مفید است: دروغگویی، خلوت و تنهایی، طمعکاری و پولپرستی، مصرفگرایی و سادهزیستی، تنبیه و مراقبت از فرزندان، تأثیر رسانهها بر جامعه، مرگاندیشی و پذیرش مرگ، مفهوم خانواده و اهمیت نیایش. نشریه آتنی ریدر، او را یکی از «صد روشنفکری که میتواند زندگی شما را تغییر دهد» نامیده است و نیویورکتایمز نوشته «این کتاب اعترافنامهای صمیمی است که میگوید عشق ممکن است، و حملهای است به خودشیفتگی و خودخواهی.» کتاب «همه چیز درباره عشق» نوشته بل هوکس با ترجمه آزاده اتحاد از سوی نشر «خزه» چاپ شده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی برگرفته از نشریه شوندالند با نویسنده درباره این کتاب.
شما در آثار خود به طور خاص از «میل به عشق ورزیدن و دوست داشته شدن که مطالعه و توجهی جدی میخواهد» مینویسید. عشق چیزی است که همه در جستوجوی آن هستند، داستان عاشقانه در دل نفوذ میکند و مردم همیشه درباره شریک زندگی یا روابط خود صحبت میکنند، با اینحال مسائل واقعی درباره عشق و دستیابی به آن غالباً خستهکننده تلقی میشود. به نظر شما چرا چنین است؟
فکر میکنم ایجاد عشقِ واقعی خیلی سخت است. نیاز به یکپارچگی دارد، که بین آنچه فکر میکنیم، میگوییم و انجام میدهیم تناسب وجود داشته باشد. فکر میکنم حس عاشقانه احساسی کاملاً متفاوت است، بنابراین فکر میکنم مردم ترجیح میدهند به عشقی جعلی اکتفا کنند تا اینکه در واقع کاری برای عشق انجام دهند. چون عشق، قبل از هر چیز دانش و شناخت یک شخص است. شناختن یک فرد آسان نیست. در عرض یک دقیقه نمیتوانید فردی را بشناسید. همیشه از افرادی که شخصی را ملاقات کردهاند و یک ماه بعد، یا یکدفعه وارد رابطه میشوند یا ازدواج میکنند، تعجب میکنم و میپرسم «آیا واقعاً او را می¬شناسی؟»
فکر میکنید پرورش عشق چه مدت طول میکشد؟
فکر میکنم بیشتر این است که چقدر مایل باشید برای شناخت و مراقبت از آن کار کنید. در واقع منظورم این نیست که چقدر زمان میگذارید، بلکه میخواهم بگویم مایلاید برایش چه کاری انجام دهید. فکر میکنم از آنجا که مردم بسیار مشغول و درگیر مسائل خود هستند، واقعاً برایشان سخت است فکر کنند: «خب، فقط این شخص را ملاقات میکنم چون واقعاً از او خوشم آمده، اما ممکن است یک سال طول بکشد تا بفهمم او واقعاً کیست.»
فکر میکنم کل پروژه عشق به خود همین است. اولین عشق شما، عشق به خودتان است. درواقع این عشق جایی شروع میشود که ببینید چه چیزی را درباره خود و وجودتان میدانید؟ و چطور با دیگران ارتباط برقرار میکنید؟
بیشتر ما این کار را با دشواری انجام میدهیم زیرا عزت نفس پایینی داریم. به ویژه زنان، اغلب در دام عزت نفس پایین گرفتار میشوند. من الان شریکی ندارم اما فکر نمیکنم زندگیام بیمعنا است. همیشه به مردم میگویم زندگی من یک شیرینی است و یک تکه از این شیرینی از دست رفته، اما مقدار زیادی از آن باقی مانده. واقعاً میخواهم وقت خود را صرف تماشای آن قسمت خالی کنم و خودم را بر اساس آن قضاوت کنم؟ این نیز نکتهای کلیدی در بحث خانمهاست که همیشه خودمان را بد قضاوت میکنیم. سالها پیش، در محافل فمینیستی تمرینی داشتیم، از خودمان میپرسیدیم: «به عنوان یک زن، میتوانی یک روز کامل قدم بزنی و از خودت انتقاد نکنی؟» بدون اینکه به این جریان دائمی داوری منفی دامن بزنی که دقیقاً خلاف عشق است. وقتی داشتم «تمایل به تغییر: مردان، مردانگی و عشق» را میخواندم به خودم میگفتم «بل هوکس، کتاب واقعاً خوبی است و فکر میکنم فقط باید این کتاب را ببندی و مدتی را در سکوت سپری کنی و بخاطر ذهن هوشمند خود و اهدای این افکار، سپاسگزار باشی.» فکر نمیکنم 20 سال پیش توانایی انجام این کار را داشتم. بیشتر تصورم این بود: «خودتو خیلی تحویل میگیری»، تا اینکه بگویم «میتوانم ارزیابی صادقانهای از ارزشهای خود داشته باشم.» اگر زنان بتوانند این ارزیابی صادقانه را داشته باشند، خودشان را بیشتر دوست خواهند داشت، همینطور مردم را.
در «همه چیز درباره عشق» به ما میگویید عشق یک عمل است و یک انتخاب. اما در رابطه با عشق به کسی که نمیخواهد شما را دوست داشته باشد، چه میکنید؟ این هم میتواند شکلی از عشق کامل باشد یا اینکه عشق واقعی همیشه متقابل است؟
میتوانم کسی را که مرا دوست ندارد دوست داشته باشم، اما نمیتوانم با کسی که مرا دوست ندارد رابطهای عاشقانه داشته باشم. خیلی سخت است عاشق شخصی باشید که نمیخواهد شما را دوست داشته باشد. یادم میآید زمانی که با جوانی در این رابطه بودم، مدام میخواستم مرا دوست داشته باشد. درمانگرم میگفت «به نظر من اگر برای دوستی پیش او بروی خوب است، اما اگر به آنجا میروی و دنبال عشق میگردی، نمیتوانی آن را پیدا کنی چون چیزی نیست که قادر به دادن آن باشد و نمیخواهد در این زمینه قدمی بردارد.» شنیدن این حرفها واقعاً برایم سخت بود، اما واقعیت داشت.