کوهپیمایی در جست‌وجوی سیگنال

پنجاه دانش‌آموز روستای «چاه طلا» هر روز برای آموزش مجازی خود را به بالای کوه می‌رسانند

زنگ درس، میان کوه‌ها طنین می‌اندازد. نه معلمی، نه میز و نیمکتی یا حتی پاره‌ای موکت در نقش زیرانداز.
کوه‌های سرسخت انتهای زاگرس، هر روز چشم‌انتظار میهمانان خویش‌اند. دختران و پسرانی نشسته به امید سیگنال.
آفتاب که پهن می‌شود میان آسمان، گیوه‌ها را ور می‌کشند برای راهپیمایی روزانه‌شان. ماموریت گیوه‌ها کوفتن بر سنگ‌ها و کلوخ‌های مسیر است.
دخترکان، روسری‌های‌شان را محکم گره زده‌اند به زیر چانه. پسرها اما کمی جلوتر قدم برمی‌دارند میان سنگلاخ.
به قله که برسند، روستای 500نفره‌شان می‌شود، ذره‌ای میان دره. خانه‌های سنگ و گِلی‌شان هم می‌شود به قد یک جعبه.
وعده روزانه‌شان میان کوه‌هاست. به نزدیکی قله که برسند شاید سروکله «شاد» پیدا شود.
شادی‌شان سیگنالی مثبت و صفحه ورودی «شاد» است. شادی‌ای که با قرمز و نارنجی شدن شهرها از «چاه طلا» رخت بربست.
مدارس که غیرحضوری شدند، تنها معلم روستا بار سفر بست. مدرسه روستا هم نیمکت‌ها را در آغوش کشید و درها را بست.

اینجا را «چاه طلا» می‌نامند. روستایی از توابع «صحرای باغ»، چسبیده به «لارستان» فارس. روستایی لَم داده میان دامنه کوه‌های سرسخت. دختران و پسران دنیا آمده در هجرت آخر، حالا نزدیک به 10سالگی‌اند.«اینجا با هیچی زندگی می‌کنیم.» از اجدادشان که بپرسی، ایلاتی بودند و عاشق کوچ.«کوه‌نشین بودیم چند سالی است آمدیم دامنه کوه.»

گاز گذرش به اینجا نیفتاده. آب‌وبرق آمده‌اند اما چه آمدنی.«می‌گویند پای کوه‌اید آب‌وبرق برای آمدن مشکل دارند.» خانه‌های خشت و گِلی‌ را یا هیزم گرم می‌کند یا نفتی که از شهر آمده.«آب را بشکه‌ای از شهر می‌خریم.»

بشکه‌های آب 15کیلومتر راه می‌آیند از «عمادشهر» تا برسند به اینجا. فشار برق هم ضعف دارد. جعبه جادویی اینجا رونق ندارد. ماهواره‌ای که ماموریت رساندن شبکه‌ها را به روستا داشته حریف هیچ‌چیز نمی‌شود. «تلویزیون بود حداقل بچه‌ها می‌نشستند پای آن برای درس و مشق.» اینجا فقط دام است و آدم.

خشت زدن به زمین را سینه‌به‌سینه آموخته‌اند. همه امیدشان دامی است که می‌برند چِرا. اینجا تکلیف همه‌چیز از بدو تولد معلوم است. پسر که دنیا بیاید، کلاس پنجم را تمام نکرده پشت گله‌ها هی‌هی می‌کند. دخترها هم بعد از پایه پنجم می‌نشینند به کُنج خانه‌شان.

پسرها مشق چوپانی و کوچ می‌کنند، دخترها هم سر کلاس درست کردن پنیر و کره، خانه‌داری و زدن مشک حاضر می‌شوند. «بچه‌های‌مان هم مثل ما چوپان می‌مانند.» معلم، بهیار یا حتی راننده طیاره شدن اینجا رویایی است دور و دراز. پایه پنجم یعنی خداحافظی با میز و نیمکت. تحصیل در متوسطه یعنی رفتن به «عمادشهر».

بچه‌هایی که گذرشان به مدرسه متوسطه «عمادشهر» می‌افتد یک صبح تا ظهر را پیاده می‌آیند برای رسیدن به درس و مشق. موتورسیکلت‌های روستا همه امید بچه‌هاست برای رسیدن به مدرسه. «با موتورسیکلت، بچه‌ها 20دقیقه‌ای می‌رسند.» هرچند سختی رفت‌وآمد بیشترشان را منصرف می‌کند از خواندن درس.

«در اینستاگرام به جهرمی پیام دادم. گفت پیگیری می‌شود اما هنوز اتفاقی نیفتاده.» دیدن صفحه ورود به شاد شده آرزوی بچه‌ها. وعده وزیر ارتباطات که عملی نشد قصه بچه‌ها به گوش آموزش‌وپرورش رسید اما بی‌نتیجه.«گفتند به دنبال ماجرا هستیم تا مرتفع شود.»

دیدن صفحه ورود به شاد، شده آرزوی بچه‌ها

در تقسیم‌بندی‌های آموزش‌وپرورش جزو مدارس عشایرند. هرچند فقط  دانش‌آموزان ابتدایی را به خود می‌بیند و بس. ‌از چند هفته پیش قول‌وقرار مسئولان غیرحضوری شدن کلاس‌های درس شد. «بچه‌ها تنهایی درس می‌خوانند، بدون معلم.» گوشی بزرگترها یا گوشی‌های امانی تنها امید بچه‌هاست برای درس خواندن مجازی. «تا بالای کوه می‌روند چون سیگنال نیست.»

کوه‌های سرسخت همه دلهره مادرهاست برای درس خواندن بچه‌ها.«اگر خدای ناکرده بچه‌ای بیفتد آسیب جدی می‌بیند.» سیاوش ستاری، شورای صحرای باغ دل‌نگران آمدن زمستان است.«زمستان که از راه برسد، مسیر برای بچه‌ها طاقت‌فرسا خواهد شد.» زمستان که بیاید، کوه‌ها رخت سفید بر تن می‌کنند اما مسیر رفت‌و‌آمد بچه‌ها لغزنده می‌شود.

خبر پیچید بچه‌ها بی‌معلم مانده‌اند. خیرین آمدند پای کار. تبلت‌های امانی هم آمدند. تبلت‌هایی که در وانفسای بی‌سیگنالی بیکار ماندند. «در اینستاگرام به جهرمی پیام دادم. گفت پیگیری می‌شود اما هنوز اتفاقی نیفتاده.» دیدن صفحه ورود به شاد شده آرزوی بچه‌ها.

وعده مسئولان ارتباطی که عملی نشد قصه بچه‌ها به گوش آموزش‌وپرورش رسید اما بی‌نتیجه. «گفتند به دنبال ماجرا هستیم تا مرتفع شود.» اهالی گِله کردند از نبود معلم و غیبت گوشی‌ها. میان گلایه‌ها گفتند از فراری بودن سیگنال‌ها. «اولیا گفتند کلاس‌ها حضوری شود.» آموزش‌وپرورش اما از دستورات وزارتخانه گفت. «خودم اعلام آمادگی کردم برای تدریس اما قبول نکردند. بیش از چیزی که هست کم کاری می‌کنند.»

«گفتند کروناست و اینترنتی بخوانند!»

 اینترنتی که در «چاه طلا» کیمیاست

دنیای‌شان محصور شده میان‌ کوه‌ها، اما رویای‌شان سَرک می‌کشد به راه‌های دور؛ رویای آموختن و خواندن. رویایی که ذوقی می‌شود و می‌دود میان رگ و پی‌شان. انگیزه‌ای برای بالا رفتن هر روزه از کوه.

پنج کیلومتر پیاده‌روی برای رسیدن به بالای کوه مسیر رفت بچه‌هاست. مسیری که در میان غروب آفتاب به روستا برمی‌گردد. پنجاه دانش‌آموزی که گاه با مادر و زمانی با یکی از بچه‌های بزرگتر فامیل می‌زنند به میان کوه برای پیدا کردن سیگنال.

«نیویورک‌تایمز» هم ماجرای بچه‌های ما را نوشت اما مسئولان کاری برایمان نکردند. «مسیر، خطر زیادی دارد اما بچه‌ها مجبورند.» مادر زهرا، سه‌ماهی است کابوس مسیر را می‌بیند؛ کوهپیمایی که شکستن دست یک کلاس اولی میان اهالی خبرسازش کرد. «به رئیس و معاون آموزش‌وپرورش از شرایط گفتیم، گفتند به فریاد خودتان برسید.» مادرها بیشترشان تا کلاس پنجم درس خوانده‌اند. دخترها و پسرها اینجا محکوم‌اند به ترک تحصیل. «حسرت درس خواندن ماند به دلمان.» مادرها به هزار امید بچه‌ها را می‌فرستند بالای کوه.

زنگ مدرسه مجازی که زده شد پیش‌دبستانی‌های روستاها محروم شدند از مدرسه رفتن. «گفتند کروناست و اینترنتی بخوانند!» اینترنتی که در «چاه طلا» کیمیاست. مسیر رسیدن به کوه از میان زمین‌های کشاورزی و تنها جاده خاکی روستاست. هر سوال بی‌جواب بچه‌ها یعنی برگشت دوباره به کوه برای داشتن سیگنال. «مادر دخترها اغلب همراه‌شان می‌روند.»

الهام کلاس دومی است و گاهی با مادر و زمانی با پسرخاله‌اش می‌رود به‌دنبال سیگنال‌های دنیای صفر و یک. مادر الهام سه ماهی است هر روز صبح پابه‌پایش می‌رود کوهپیمایی.«بچه شیری دارم اما مجبورم. نمی‌شود وسط راه درس را ول کرد.»

مادرها به بالای کوه که می‌رسند پناه می‌گیرند به زیر آفتاب.بچه‌ها گوشی به دست می‌گردند به دنبال سیگنال.فیلم‌ها و فایل‌های صوتی دست‌به‌دست می‌شوند. حالا بچه‌ها می‌مانند و تکالیف و سوالات بی‌جواب.«ارتفاعش خیلی زیاده.»

200 تا 250 مدرسه عشایری محروم از برق.

216 روستا از اینترنت 250 مدرسه عشایری از برق محروم‌اند

مدارس عشایری، روستایی آماری از مدارس فارس را به خود اختصاص داده‌اند؛ مدارسی که حالا آنلاین بودن را به اجبار تجربه می‌کنند. مدارسی که در آمارهای وزارتخانه حالا در لیست نبود گوشی و اینترنت سهمی را به خود اختصاص داده‌اند.

هرچند رئیس اداره فناوری اطلاعات آموزش‌وپرورش استان از سه‌هزار مدرسه عشایری و روستایی می‌گوید که اینترنت رایگان دارند. سرنوشت بعضی مدارس را دور از دکل‌های مخابراتی جاگیر کرده و 200 تا 250 مدرسه عشایری را محروم از برق. مدارس آنلاین شده‌اند و آموزش مجازی  تا بیش از گذشته نبود زیرساخت‌ها را به رخ بکشند.

کمبود پهنای باند حالا این روزها بهانه یا گلایه اهالی و مسئولان است از ضعف‌های شبکه شاد. گلایه‌ای که بیش از همه صدای اهالی روستاها و عشایر را درآورده؛ صدایی که یک پاسخ دارد؛ ما کار خاصی نمی‌توانیم انجام دهیم. سعید امیری گلایه‌ها را شنیده و از نبود زیرساخت‌ها و آنتن‌دهی اینترنت می‌گوید: «اطلاعاتی از تعداد دانش‌آموزان عشایر که حضوری درس می‌خوانند، ندارم.»

او نبود برق را هم از مشکلات مدارس عشایری می‌داند.«به دلیل عدم وجود برق نتوانستیم مودم سیار به مدارس عشایری بدهیم.» «در تعداد اندکی از  مدرسه روستایی دور از مرکز شهرستان یا واقع در مناطق صعب‌العبور هم مشکل ارایه اینترنت داریم.» امیری از برنامه‌ای می‌گوید که قرار است 80درصد روستاهای استان را تحت پوشش زیرساخت‌های ارتباطی دربیاورد.

هرچند حدود دویست و شانزده روستای بالای 20 خانوار همچنان از اینترنت محروم‌اند. «تا پایان سال ١٣٠ روستا در برنامه ارتقا و ایجاد دسترسی قرار داده می‌شوند.» اتفاقی که عملی شدنش منوط به تامین تجهیزات برای اپراتورهاست.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.