هیچکس مجبور نیست انتخاب کند
آلبر کامو در کتاب «سقوط» از زبان شخصیت اول داستان که کشیشی به نام کلمانتس است، تعریف میکند که روزی افسران نازی به روستایی رسیدند و در آنجا پیرزن روسی را با دو پسرش دیدند. افسران آلمانی به پیرزن گفتند ما میخواهیم یکی از فرزندانت را بکشیم، اما این حق را برای تو قایل میشویم که یکی از فرزندانت را انتخاب کنی. اگر هم دست به انتخاب نزنی، هر دوی آنها را خواهیم کشت.
کشیش کلمانتس دیگر ادامه داستان را نمیگوید، اما تا همینجا هم برای ما کافی است. سوال این است که آن پیرزن چه باید بکند؟ ممکن است برخی بگویند که کشتهشدن یکی از فرزندان بهتر از کشتهشدن هر دوی آنهاست، اما «بهتر» بودن مرگ یک نفر نسبت به مرگ دو نفر چه معنایی دارد؟ این محاسبه عقل مصلحتاندیش است که همه چیز را میخواهد در ظرف کمیت بریزد و آن را اندازهگیری کند. هرچه بیشتر، بهتر و هرچه کمتر، بدتر. همین شیوه سودانگاری است که شما را مجاب میکند همواره بین بد و بدتر دست به انتخاب بزنید.
اما این داستان، شق دیگری هم دارد و آن نگاه اخلاقی به موضوعات است؛ نگاهی وظیفهگرایانه یا حتی فضیلتگرایانه. اگر با این نگاه پیش بروید و جای آن پیرزن باشید، هیچگاه دست به انتخاب نخواهید زد، حتی اگر به قیمت جان هر دو فرزندتان یا حتی هر سهتای شما تمام شود. به محض اینکه دست به انتخابی بزنید، خود را اولا، درگیر بازیای کردهاید که ناخواسته برای شما چیدهاند و ثانیا، شما در قتل یک نفر، که از قضا آن یک نفر فرزند خود شماست، شریک شدهاید.
اساسا اخلاق، چنین اجازهای به شما نمیدهد که بخواهید در این میان دست به انتخاب بزنید. در اخلاق جان دو نفر عزیزتر و مهمتر از جان یک نفر نیست. به همین دلیل است که در قرآن آمده است گرفتن جان یک انسان بیگناه مثل کشتن همه انسانهاست. در این سیستم اخلاقی هیچوقت به شما اجازه داده نخواهد شد که برای نجات جان انسانهای زیادی، جان یک نفر را بدون رضایت آن فرد بگیرید. حتی اگر قرار باشد هر دو فرزندتان را از دست بدهید، باز بهتر از آن است که قاتل شمرده شوید؛ از دست دادن هر دو فرزندتان، همان هزینه اخلاقیزیستن شماست؛ هزینهای که ناگزیر است و برای اخلاقیزیستن باید آن را بپردازید.
درست است که انتخاب «بد» میان بد و بدتر، انتخاب عاقلانه و مصلحتاندیشانهای است، اما همیشه اخلاقی نیست و زمانی هم که تبعات و هزینههای انتخاب «بد» بیشتر از «انتخابنکردن» باشد، نهتنها اخلاقی نیست بلکه مصلحتاندیشانه و عقلانی هم نخواهد بود. اینکه درنهایت یک انتخاب اخلاقی میتواند انتخابی عقلانی هم در نظر گرفته شود، بحث دیگری است که قصد ندارم در اینجا به آن اشاره کنم.
همیشه موضوع، گرفتن جان انسانها نیست. میتوان انتخاب میان بد و بدتر را به موضوعات دیگر هم تعمیم داد. ما در زندگی اجتماعی و فردی خود، دایما و هر روزه با این انتخابها روبهرو هستیم و معمولا، اکثر ما آدمیان، مصلحتاندیشانه و حسابگرانه با آن انتخابها برخورد میکنیم و در بسیاری از مواقع، انتخابهای اشتباهی را برمیگزینیم. گرچه گاهی انتخاب بد یا حتی بدتر میتواند اخلاقی باشد، اما نکته مهم این است که بازی این دو راهی را نخوریم که «همواره مجبوریم میان بد و بدتر انتخابی داشته باشیم».