آ مثل آب، مثل آبادی

داوطلب خراسان رضوی از محرومیت‌زدایی در روستاهای مرزی می‌گوید

وقتی «شهین قورزهی» برای کمک به مردم زلزله‌زده بم خودش را به هلال ‌احمر شهری در خراسان شمالی رساند، فکرش را نمی‌کرد زندگی 17‌سال بعدش با کار و فعالیت داوطلبانه گره بخورد و کار به جایی برسد که هرگز از فکر و خیال آن بیرون نیاید.
داوطلبی به زندگی‌اش معنا می‌داد و در جست‌وجوی همین معنا هم بود که قورزهی کم‌کم به روستاهای محروم مرزی در خراسان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان سفر کرد و داوطلبانی از کل کشور را برای آبادی این روستاها و تأمین حداقل‌های زندگی در آن، بسیج. کار داوطلبانه در هر روستا را منحصر به همانجا می‌دانست؛
مشکلاتی که مردم داشتند و امکاناتی که نداشتند معیار خوبی برای شروع کار بود. از ساخت مدرسه و درمانگاه گرفته تا احداث خانه هلال روستایی و کمک به اشتغال و کارآفرینی روستایی را در کارنامه 17 ساله داوطلبی خود دارد و می‌گوید: «مردم این روستاها به‌هرحال دارند زندگی خودشان را می‌کنند. قبل از آنها این من هستم که به این کار نیاز دارم.»

شهروند آنلاین: آ مثل آب، مثل آبادی ، سرنوشت روستای چادران روزی عوض شد که «لال بی‌بی» سراسیمه در روستا می‌دوید. نوزاد 2 ماهه‌ای که در بغل داشت هم از وحشت فریاد مادرش و هم از درد گازی که موش از بینی‌اش گرفته گریه می‌کرد.

45‌سال پیش از این ماجرا، ‌سال 52 وقتی بخشی از روستای کنارک به منطقه نظامی تبدیل شد اهالی این روستا موقتا به روستای چادران کنونی منتقل شدند تا در اولین فرصتی که هرگز هم از راه نرسید دولت، زمین در اختیارشان بگذارد و صاحب خانه و چهاردیواری جدیدی شوند. 4 دهه بعد از این  ماجرا در منطقه کپرنشین چادران هیچ نیم‌متر خاکی را پیدا نمی‌کردی که زباله‌ای در آن نباشد.

4 دهه هیچ تلاشی برای برداشتن حتی یک زباله از این روستا نشده بود و تا‌ سال 97 که لال‌بی‌بی آنطور سراسیمه در روستا بدود، بیماری‌های پوستی و مشکلات بهداشتی در این روستا بیداد می‌کرد. «شهین قورزهی» داوطلب خیری است که همان روز‌ها برای سر زدن به روستای چادران به این منطقه رفته بود.

چند وقتی بود این روستا را می‌شناخت و برای پیگیری مشکلات متعدد این روستا به آن سر می‌زد. او می‌گوید: «روستای چادران وضع عجیبی داشت. همه جای روستا پر بود از زباله و حشره و موش فاضلاب. روستا مشکلات دیگری هم داشت ازجمله فقر شدید و مشکل آب آشامیدنی.

مدتی قبل از رفتن من به آنجا آتش سوزی هم در کپرها اتفاق افتاده بود و اندک وسایل و لباسی هم که خانواده‌ها داشتند در آتش سوخته بود و آنها در چادر زندگی می‌کردند. وقتی لال‌بی‌بی با آن وضع آشفته پیش من آمد و بینی نوزادش را نشان داد که جای دندان‌های موش روی آن بود، به مردم چادران گفتم خودتان باید فکری به حال این وضع کنید.

از آنها خواستم تا نماینده‌ای از بین خود انتخاب کنند و آنها «ماه‌بی‌بی» را معرفی کردند که مادر 8 بچه قد و نیم‌قد بود و اگر فرصتی داشت که درس بخواند حتما می‌توانست مدیر موفقی باشد. از همان روز همکاری ما شروع شد و طولی نکشید که چهره روستا از این رو به آن رو شد.»

قورزهی کیسه‌های بزرگی خریده و برای ماه‌بی‌بی در روستا فرستاده و گفته بود هر کیسه پر از زباله را 5‌هزار تومان از اهالی روستا می‌خرد. پاکسازی روستا 3 ماه طول کشید. موتور سه‌چرخه یکی از اهالی روستا چند ماهی این کیسه‌ها را تا شهر می‌برد و در سطل زباله می‌انداخت تا اینکه بالاخره سطل‌های زباله شهرداری به روستای تازه تمیز شده چادران رسیدند و قورزهی می‌گوید: «چند ماه بعد به کمک مردم خود روستا با همان چوب کپرها خانه هلالی در چادران تأسیس کردیم و یکی از دختران دیپلمه روستا آموزش دید تا آنجا با بچه‌ها بازی کند و به آنها مهارت‌های مختلف آموزش دهد.»

 

روستاهایی که فقط دست هلال ‌احمر به آن می‌رسد

قورزهی خاطرات زیادی از 17‌سال فعالیت داوطلبانه در هلال ‌احمر دارد؛ روستاهایی که نبود امکانات اولیه زندگی در آن مردم را با فقر، بیماری و بیکاری درگیر کرده است. او می‌گوید:«اولین فعالیت داوطلبانه‌ام را از زلزله بم آغاز کردم.

آ مثل آب، مثل آبادی

آن زمان ساکن خراسان شمالی بودم و در جمع‌آوری و بسته‌بندی کمک‌های مردمی با داوطلبان هلال ‌احمر همکاری کردم. بعد از ماجرای بم دیگر نتوانستم کار داوطلبانه را کنار بگذارم. با این کار یک هدف بزرگ و یک معنای درست برای زندگی‌ام پیدا کرده بودم.

خیلی زود در همان خراسان شمالی به سراغ فعالیت‌هایی مثل کمک به نیازمندان و تأمین غذا برای بی‌خانمان‌ها و … پرداختم.

بعدها که برای زندگی به خراسان رضوی رفتیم کم‌کم به سراغ شناسایی روستاهای محروم و مرزی رفتم و بعد برای حل مشکلاتشان از خیران و ارتباط‌هایی که داشتیم کمک می‌گرفتیم. تازه آن زمان بود که من با مفهوم روستای محروم و زندگی مردم روستاهای مرزی آشنا شدم. کم‌کم روستاهای کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان هم به جمع روستاهایی که برای کمک می‌رفتیم اضافه شد.»

مدرسه‌سازی، تجهیز درمانگاه، کمک به تأمین آب آشامیدنی و حفر چاه و رفع نیازهای اولیه مردم مهم‌ترین کار‌هایی است که در این سال‌ها در روستاهای محروم انجام داده است.

او می‌گوید: «من خیریه ثبت‌شده‌ای ندارم و هرجا برای کمک می‌روم به نام داوطلب هلال ‌احمر و با لباس هلال‌ احمر می‌روم. جمعیت هم در شناسایی این روستاها و نیازهایشان کمک زیادی به ما می‌کند.

امکانات لجستیکی خود را در اختیار ما می‌گذارد. ما به روستاهایی برای کمک می‌رویم که به جز هلال ‌احمر هیچ ارگان و نهاد دیگری امکان دسترسی به مجموعه آنها را ندارد. بعضی از این روستاها در مسیرهای صعب‌العبور قرار دارند که هیچ جاده آسفالتی برای آن وجود ندارد. یا هیچ شبکه بزرگی مثل هلال ‌احمر با تک‌تک این روستاها آشنا نیست.»

 

کلاف کور محرومیت

کارآفرینی از عرصه‌هایی است که مدت‌ها است در آن قدم گذاشته و مردم روستایی را به تولید صنایع‌دستی و درآمدزایی تشویق می‌کند. قورزهی برای فروش این صنایع‌دستی از خانواده‌اش کمک گرفته و فضای مجازی را برای فروش این محصولات انتخاب کرده است.

قورزهی: فعالیت داوطلبانه در روستاهایی که نمی‌دانید چه وضعیتی دارند و اصلا آدرس درستی از آن ندارید بسیار کار دشواری است.فقط رفت‌وآمد به این روستاها بسیار کار سخت و پر مشقتی است. با این حال افرادی هستند که جانانه با ما همکاری می‌کنند. مثلا متخصص زمین‌شناسی از استان کردستان در نقطه‌زنی برای حفر چاه به ما کمک می‌کند که در تابستان داغ سیستان و بلوچستان، زیر آفتاب 50 درجه مشغول کار می‌شد و چنان این کار را با عشق انجام می‌داد که مردم روستا هم برای کمک به او می‌آمدند.

او می‌گوید: «وقتی با مردم روستاهای محروم درباره تولید و فروش صنایع‌دستی حرف می‌زنیم، می‌گویند که بازاری برای فروش این محصولات وجود ندارد. از طرفی آنها حق دارند.

چون امکاناتی که دارند فرصت ایجاد یک بازار را به آنها نمی‌دهد. برای همین من مواد اولیه را در اختیارشان گذاشتم و به آنها سفارش کار دادم و از فرزندانم خواستم تا صفحه‌ای در اینستاگرام راه‌اندازی کنیم به نام «بریس» تا این صنایع‌دستی را در آنجا به فروش برسانیم و پولش را به زنانی که آنها را می‌سازند، بدهیم.

درحال‌حاضر در تعدادی از روستاها زنانی هستند که با فروش همین صنایع‌دستی بین یک تا یک و نیم‌میلیون درآمد دارند. درحالی‌که تا پیش از این با کمک‌های کمیته امداد و خیریه‌ها زندگی خود را می‌گذراندند.»

از سختی‌های سر زدن به روستاهای دور از دسترس می‌گوید و همراهی داوطلبانه افرادی که هر کدام یکی از گره‌های این کلاف کور محرومیت را در روستاها باز می‌کنند: «فعالیت داوطلبانه در روستاهایی که نمی‌دانید چه وضعیتی دارند و اصلا آدرس درستی از آن ندارید بسیار کار دشواری است.

فقط رفت‌وآمد به این روستاها بسیار کار سخت و پر مشقتی است. با این حال افرادی هستند که جانانه با ما همکاری می‌کنند. مثلا متخصص زمین‌شناسی از استان کردستان در نقطه‌زنی برای حفر چاه به ما کمک می‌کند که در تابستان داغ سیستان و بلوچستان، زیر آفتاب 50 درجه مشغول کار می‌شد و چنان این کار را با عشق انجام می‌داد که مردم روستا هم برای کمک به او می‌آمدند.

اغلب فعالیت‌ها مثل تجهیز درمانگاه‌ها و ساخت‌وساز مدرسه و کارهای دیگر به کمک متخصصان داوطلب انجام می‌شود یا با همت خیرانی که هزینه این آبادانی‌ها را از جیب خود پرداخت می‌کنند درحالی‌که فرسنگ‌ها از این منطقه دور هستند و شاید تنها عکسی از این روستا که درحال شکفتن و آباد شدن است، می‌بینند و به همان بسنده می‌کنند.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.