چه زود ما را فراموش کردند

گفت‌وگوی شهروندآنلاین با پدر طاها کوچکترین شهید حادثه تروریستی اهواز در سالگردش

آن روز اهواز بوی خون و باروت گرفت. 25 نفر از هموطنانمان به شهادت رسیدند و بیش از 70 نفر هم مجروح شدند. همان‌ها که تنها جرمشان حضور در برنامه رژه نیروهای مسلح به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس بود. 31شهریور ماه ‌سال 97 دقایقی به ظهر مانده بود که خبر هولناک این حمله تروریستی روی خروجی خبرگزاری‌ها قرار گرفت. تصاویر و فیلم‌های منتشر شده گوشه‌ای از آن جنایت فجیع را نشان می‌داد. زن و مرد و پیر و جوان که برای در امان ماندن از گلوله‌های تروریست‌های تکفیری هرکدام به گوشه‌ای پناه برده بودند و در آن میان دخترکان و پسربچه‌های خردسالی که ‌هاج و واج میان دود گلوله‌ها به اطرافشان خیره شده بودند. ساعتی پس از پایان یافتن این غائله که منجر به هلاکت رسیدن چهار نفر از مهاجمان مسلح شد، گروه تروریستی الاحوازیه مسئولیت این حمله را برعهده گرفت.

 

پسر من مظلومانه شهید شد، بی‌صدا جان داد، وقتی فهمیدیم طاها از بین ما رفته که بیش از یک ساعت از مرگ او گذشته بود

هرچند هر چهار تروریست مسلح در جریان همان درگیری به هلاکت رسیدند، اما مسئولان، همان روزها برخورد جدی با مسببان و همدستان احتمالی این گروه تروریستی را وعده دادند. بخصوص آن‌که همان روزها صحبت‌های زیادی درخصوص برخی سهل‌انگاری‌ها در بروز حادثه مطرح شد. پرونده‌ای که به گفته رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح آماده ارسال به دادگاه است. حجت‌الاسلام‌والمسلمین بهرامی، اوایل تیرماه امسال بود که در جمع خبرنگاران اعلام کرد: «این پرونده آماده صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست شده و ان‌شاءالله به‌زودی به دادگاه ارسال می‌شود و تحقیقات پرونده تمام شده است. برخی اتهامات سهل‌انگاری است و برخی تعمدا اقدام نکرده‌اند. ما پرونده کسانی را رسیدگی کردیم که سهل‌انگاری در انجام وظیفه‌شان بود نه کسانی که متهم‌اند و همراه با آن دخیل در ترور بودند و آنها را ما دنبال نکردیم.»

اما جدا از اقدامات لازم و جدی قضائی و امنیتی درخصوص این حادثه، حال و روز خانواده‌ها و بازمانده‌های آن حادثه است. کسانی که حالا یک‌سال است که عزیزشان را از دست داده‌اند یا یکی از افراد نزدیک خانواده‌شان در آن حادثه مجروح شده. در این میان اما وضع خانواده اقدامی از همه خاص‌تر است.

هیچ‌کس سراغی از ما نگرفت، همان ماه‌های اول مصاحبه‌ای از مدیرعامل یکی از بیمه‌های شناخته‌شده کشور دیدم که مدعی شده بود دیه همه شهدا و مجروحان آن حادثه پرداخت شده است. من از همین جا اعلام می‌کنم یک ریال نه به من و نه به هیچ از خانواده شهدا پرداخت نشده است

خانواده‌ای که آن حادثه تروریستی داغ یک پسر 4 ساله را برای آنها به یادگار گذاشت و گلوله‌های شلیک شده مادر این خانواده را هم بشدت مجروح کرد، سعید اقدامی پدر این خانواده درد و دل‌های زیادی برای گفتن دارد: «پسر من مظلومانه شهید شد، بی‌صدا جان داد، وقتی فهمیدیم طاها از بین ما رفته که بیش از یک ساعت از مرگ او گذشته بود.» او به شهروندآنلاین می‌گوید: «پسر من قربانی نقشه‌های شوم وکور تروریست‌های تکفیری شد، که با دلارهای نفتی سعی در برهم زدن امنیت و آرامش این کشور را دارند. تصویر طاهای من دل هر آدم آزاده‌ای را به درد آورد. اما افسوس که هنوز برخورد جدی با مقصران این حادثه صورت نگرفته است. بی شک کوتاهی زیادی در بروز آن حادثه دخیل بود، انتظار من است که با آنها برخورد جدی صورت بگیرد. همچنین تروریست‌ها دنباله اطلاعاتی و پشتیبانی دارند، باید با آنها هم برخورد قاطع صورت بگیرد. همین چند هفته پیش بود که من به‌عنوان نماینده خانواده شهدای حادثه اهواز به ملاقات آقای رئیسی رفتم و همه خواسته‌هایمان را با مستندات به ایشان ارایه دادیم.»

سعید اقدامی ادامه می‌دهد: «یک‌سال از آنها حادثه گذشت و ما بی‌مهری‌های زیادی را تحمل کردیم. همسر من در همان حادثه مجروح شد و عصب حرکتی پای چپش بشدت آسیب دید، الان نمی‌تواند به راحتی حرکت کند. زنی که هم داغ فرزند خردسال دیده و هم خودش به این روز افتاده است. هیچ‌کس سراغی از ما نگرفت، همان ماه‌های اول مصاحبه‌ای از مدیرعامل یکی از بیمه‌های شناخته‌شده کشور دیدم که مدعی شده بود دیه همه شهدا و مجروحان آن حادثه پرداخت شده است. من از همین جا اعلام می‌کنم یک ریال نه به من و نه به هیچ از خانواده شهدا پرداخت نشده است. من با هزینه شخصی همسرم را مداوا می‌کنم، هفته‌ای یک بار از اصفهان به رشت می‌روم تا یک فوق تخصص پای چپ همسرم را مداوا کند. ما را خیلی زود فراموش کردند، این درست نیست که فقط در سالگرد آن حادثه همه یاد ما باشند و بعد هم همه چیز به فراموشی سپرده شود.»

 


روایت راوی آن روز

فاطمه رحیماوی در حال عکاسی از حمله تروریستی به مراسم رژه

فاطمه رحیماویان یکی از عکاسانی بود که در رژه نیروهای مسلح اهواز حضور داشت. او که عکاس دفتر نمایندگی خبرگزاری فارس در استان خوزستان است‌، سال گذشته در 31 شهریور ماه عکس‌های متفاوتی را ثبت کرد. او با وجود تیراندازی‌های تروریست‌ها لحظه‌ای از کارش غافل نشد، در شرایط دشوار سعی کرد که به وظیفه‌اش عمل کند و این وظیفه‌شناسی از قاب دوربین‌های دیگر عکاسان دور نماند؛ عکسی که بسیار خبرساز شد و دست به دست چرخید.

آن لحظه حواسم به مردم بود، به سربازی که با این‌که تیر خورده بود، باز هم سعی بر نجات آدم‌های اطرافش داشت

فاطمه رحیماویان درباره جزییات آن روز به شهروندآنلاین گفت: ساعت ۶:۴۰ صبح در محل حاضر بودم؛ دو ساعت زودتر در مراسم شرکت کردم و علاقه زیادی داشتم در این مراسم شرکت کنم تا عکس یادگاری از سربازان بگیرم. ساعت 8:30 بود که اولین گروه‌های رژه از جایگاه عبور کردند، در آن زمان من در وسط بلوار در کنار گروه موسیقی که آهنگ مارش نظامی را می‌خوانند، مشغول عکاسی بودم. در هیاهوی رژه ناگهان صدای تیراندازی آمد، نگاهی به اطراف کردم و دیدم که همه چیز عادی است، با خودم گفتم شاید جزو مانور رژه باشد و به کارم ادامه دادم، صدای تیراندازی بعد از چند ثانیه قطع شد و صدای تیراندازی دوم شدید‌تر از تیراندازی اول بود. ناگهان چند نفر فریاد زدند بخوابید، بخوابید!

من بهت‌زده بودم و نمی‌دانستم که چه کنم. شروع به عکاسی کردم، در حین عکس‌گرفتن سربازی کنار چادر من را کشید و من در حین پایین آمدن چند عکس گرفتم، بعد از دو دقیقه با گروهی از سربازان به آن سوی بلوار رفتیم. برخی از خانواده‌ها و سربازان به کانال فاضلاب کنار خیابان پناه بردند، و برخی به سمت دیوار رفتند؛ اما ناگهان برخلاف جمعیت که فرار می‌کردند، به راه افتادم و در حین برگشت سربازان و کسانی که از کنار من رد می‌شدند، فریاد می‌زدند که برنگرد، تیر می‌خوری. یک سرباز جلوی مرا گرفت و اجازه نداد نزدیک‌تر شوم، مجبور بودم از آن طرف بلوار عکاسی کنم، آن لحظه و بعد از آن هیچ وقت فکرش را نمی‌کردم آن اتفاق تلخ رخ دهد. من شاهد اتفاق باشم و روزی عکس‌‌های من در رسانه دیده شوند و حتی بازتاب زیادی داشته باشند. آن لحظه حواسم به مردم بود، به سربازی که با این‌که تیر خورده بود، باز هم سعی بر نجات آدم‌های اطرافش داشت، از دیدن آن صحنه از خودم خجالت کشیدم که کاری نمی‌توانم انجام بدهم و شروع به عکس‌گرفتن کردم.

سربازانی را دیدم که با دستان خالی از باارزش‌ترین دارایی خود که جانشان بود، می‌گذشتند و سعی بر نجات جان همنوع خود داشتند. وقتی تیر به یک متری ما بر دیوار اصابت کرد، دو سرباز بلند فریاد زدند، بخواب، آن لحظه من دراز کشیدم و شروع به عکاسی کردم و خانمی که با کمک سربازی به سمت من آمده بود، به پشت من پناه آورد. همان‌جا بود که مهدی پدرامخو از این صحنه عکس گرفت و رفت. با این‌که یک‌ سال از این حادثه می‌گذرد، اما هنوز لحظه لحظه آن حادثه با من است. قرار است بار دیگر 31 شهریور ماه رژه برگزار شود و من دوباره همان شور و اشتیاقی را دارم که ‌سال گذشته داشتم.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.