بم وامانده در غم

تن رنجور بم هنوز از زلزله زخمی است

هفده‌ سال از آن صبحگاه تلخ می‌گذرد. از روزهایی که لرزه به جان نخل‌ها افتاد. سقف خانه‌ها تاب نیاوردند. سقف‌ها و دیوارهایی که تصمیم به فرود گرفتند. چند ثانیه بیشتر نگذشت؛ بم ماند و تلی از خرابه‌ها و سینه‌های داغدار. تا چشم کار می‌کرد خرابه بود و نخل‌هایی که به نظاره فاجعه نشسته بودند. 12 ثانیه طول کشید تا 40 هزار نفر میهمان خاک شوند. 30 هزار نفر هم زخم برداشتند از نامهربانی طبیعت. لرزه بر جان بم افتاد تا چادرها سقف اهالی بازمانده باشند؛ شهروندانی بهت‌زده از بلایی که یک‌شبه بر سرشان آوار شده بود. همه از بم گفتند. خیلی‌ها راهی بم شدند تا مرهمی باشند بر بدن‌ها و دل‌هایی که زخم برداشته بودند؛ اما بم ماند و پس‌لرز‌هایی که هنوز شهر را می‌لرزانند.

شهروندآنلاین– هفده ‌سال از آن صبحگاه تلخ می‌گذرد. از روزهایی که لرزه به جان نخل‌ها افتاد. سقف خانه‌ها تاب نیاوردند. سقف‌ها و دیوارهایی که تصمیم به فرود گرفتند. چند ثانیه بیشتر نگذشت؛ بم ماند و تلی از خرابه‌ها و سینه‌های داغدار. تا چشم کار می‌کرد خرابه بود و نخل‌هایی که به نظاره فاجعه نشسته بودند. 12ثانیه طول کشید تا 40 هزار نفر میهمان خاک شوند. 30 هزار نفر هم زخم برداشتند از نامهربانی طبیعت.

جشن بازسازی یک معنا داشت؛ حذف بودجه بازسازی بم. شهر ماند و زیرساخت‌هایی که هنوز هم میل به احیا ندارند. شهر ماند و مهاجرانی که به امید زندگی بهتر میهمان آن شدند. بم ماند و بیکاری اهالی. «ما هنوز هم تنهاییم.»

ما هنوز هم تنهاییم

بزرگ‌ترین بنای خشتی را در میان گرفت تا نامش جهانی شود. کویر بود و آدم‌هایی که دلخوش بودند به نخل‌ها. لرزه به جانش که افتاد، غبار فراموشی رویش نشست. بم ماند و دردهایش. زخم‌هایی که در هفده سالگی هنوز التیام نیافته‌اند. مهدی مثل بسیاری از همشهری‌هایش با لرزش زمین از جا پرید. مردی که داغ نزدیکانش موهایش را جوگندمی کرد و چشم‌هایش را تر. «خیلی دردناک بود به گفته نمی‌آید.»

بمی‌ها صبوری را با کویر آموختند و حالا هفده سالی است بر داغی که دیده‌اند صبوری می‌کنند. «خیلی‌ها از دست رفتند، البته بازمانده‌ها هم از دست رفته‌اند.» خرابه‌ها که جای خانه‌ها و کوچ‌باغ‌ها را گرفتند قرارها بر آبادی شد. قرار شد شهری ساخته شود نمونه برای دیگران. نوبت به ساخت‌وسازها رسید. چادرها بعد از سال‌ها کوچ کردند تا خانه‌ها دیوارهایشان را بالا بکشند. «سال 85 جشن بازسازی بم را گرفتند.» جشن و هورای اتمام بازسازی که فروکش کرد اهالی ماندند و سنگ‌قبرهایی که گوش می‌سپردند به گلایه‌های بازماندگان. «نتوانستند به اهداف برسند. خیابان‌ها هنوز خاکی‌اند.»

میهمان کوچ‌باغ‌های بم که شوید خانه‌های نیمه‌ساخته از آن صبحگاه تلخ می‌گویند. کوچه و خیابان‌هایی که با گذشت سال‌ها هنوز خاک بر سر کشیده‌اند. نخل‌هایی که خشک شدند به امید خانه‌سازی هم هستند. «ترکیب شهر بم به هم خورد.» بم که لرزید در کنار خانه‌ها و باغات اداراتی که آمده بودند تا شکل‌وشمایل شهر به بم بدهند هم فرو ریختند. «ما نباید سازمان میراث فرهنگی داشته باشیم یا اداره محیط ‌زیست؟ اداره تأمین اجتماعی نیاز این شهر نیست؟»

جشن بازسازی یک معنا داشت؛ حذف بودجه بازسازی بم. شهر ماند و زیرساخت‌هایی که هنوز هم میل به احیا ندارند. شهر ماند و مهاجرانی که به امید زندگی بهتر میهمان آن شدند. بم ماند و بیکاری اهالی.«ما هنوز هم تنهاییم.»

«خیلی دردناک بود به گفته نمی‌آید.»

تنها سرپناه ساختند

خانه‌های جدید روی خرابه‌ها بالا رفتند. دیوارها رنگ‌ سفید به خود گرفتند به امید شروعی دوباره. دربِ خانه‌ها سرخ، سبز و طلایی شدند. خانه‌ها بالا رفتند. اهالی سرپناهی یافتند برای فرار از چادرهایی که نه حریف سوز زمستان بودند نه گرمای تابستان.

چادرها سال‌ها پیش رفتند اما هنوز کوچه‌ها با خاک به‌ جا مانده از زلزله فرش شده‌اند. درِ خانه‌ها به روی خاک خرابه‌های هفده سال پیش باز می‌شوند. «کمی خاک را کنار بزنید، آسفالت‌های قدیمی هنوز هستند.» رئیس شورای شهر بم از شهرش می‌گوید؛ شهری غبار گرفته. «ساختار بم تغییر کرد؛ هم ساختار فیزیکی و هم جمعیتی‌اش.» تغییراتی که به باور حکیمه خلیلی هیچ‌ کدام متعادل نبودند. «تنها برای مردم سرپناه ساخته شد.»

بیش از یک‌ دهه از آن صبح می‌گذرد. بازماندگان مانده‌اند و کابوس‌های شبانه. کابوس خانه‌های فروریخته، ضجه زنان و کودکان. کابوس مردانی که یک‌شبه در خود شکستند و کمر خم کردند. «هنوز بقایای زلزله به‌ جا مانده.» غرش زمین خانه‌ها و ساکنانش را به کام خود کشید. اهالی ماندند و داغ‌هایشان. اهالی که یک‌شبه یک عمر را باختند. «در زمینه مسائل اجتماعی هیچ ‌کاری انجام نشد.»

زلزله 12 ثانیه در شهر ایستاد تا سال‌ها اهالی از استرس و اضطراب و… رنج ببرند. رنجی که در همه این سال‌ها هیچ تیم تحقیقاتی‌ای آن را ریشه‌یابی نکرد تا مرهمی برای آن بیابد. «اصلا این جنبه دیده نشد.» کار زلزله که با شهر تمام شد اهالی ماندند و کوهی از مشکلات. در غیاب خانه‌ها و اهالی که میهمان خاک شده بودند، بازماندگان ماندند و کوهی از مشکلات.

دانشگاه علوم پزشکی بعد از هفده سال هنوز پایگاه آموزشی ندارد. ادارات مخابرات هم غایبند. اداره دارایی همین امسال به ساختمانش اسباب کشید. حال اداره ثبت‌ احوال هم خوب نیست. حیاط مدارس هم هنوز خاکی‌اند تا بچه‌ها هم داستان تلخ بم را فراموش نکنند. «این شهر همیشه غبار دارد؛ چه باران ببارد چه باد باشد.»

بهداشت روان اینجا بی‌معناست. کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر را که گز کنی تنها تابلو مطب دو روانشناس به چشم می‌خورد. می‌ماند تنها مرکز مشاوره شهر که امید اهالی است به مرکز مشاوره دانشگاه.

فروپاشی اجتماعی بم

ارمغان زلزله‌ خرابی‌ها بود. خرابی‌هایی که نیم‌بند دوباره جان گرفتند. خانه‌ها به هر زحمتی علم شدند تا بم چهره زلزله‌زده‌بودنش را پاک کند. شهری که زیر پوستش دردها هنوز تازه‌اند. «یکی از نقدهای جدی به بازسازی بم، بی‌توجهی به مولفه‌های اجتماعی است.»

«بازسازی اجتماعی این شهر پس از آن زلزله بزرگ جدی گرفته نشد.» این را عباس سبزواری، پژوهشگر اجتماعی، می‌گوید. مردی که بعد از زلزله به ‌دنبال راه ‌چاره‌ای بر زخم‌هایی بود که به چشم نمی‌آمدند. «به ارکان و اجزای مختلف این شهر آسیب‌های جدی وارد شده است.»

به باور او در زلزله تنها  از بین رفتن کالبد شهر مطرح نیست. در این دست از حوادث فقط ساختمان‌ها و سازه‌ها نیستند که فرو می‌ریزند. وقتی به دنبال زلزله سرپناه خانواده خراب می‌شود  یا مرکز اداری و تجاری شهر به تلی از خاک تبدیل می‌شود، شالوده آن خانواده یا نظام اداری، اقتصادی و اجتماعی آن شهر فروپاشیده است.

به گفته سبزواری از طرف دیگر در این حوادث تعداد زیادی جان‌شان را از دست می‌دهند یا صدمه می‌بینند، این هم باعث آسیب‌رسیدن به شبکه اجتماعی می‌شود. حالا این شبکه اجتماعی از ابعاد کوچکی چون خانواده و طایفه شروع می‌شود و تا محله و شهر را دربر می‌گیرد. حالا به همه اینها اضافه کنید، ابعاد حقوقی چون به هم خوردن حدود و ثغور زمین‌ها و خانه‌ها را. «حالا تصور کنید فردی که تحت فشار همه این مسائل است باید یک روند حقوقی سخت و پیچیده را برای تعیین تکلیف ارثیه و مواردی از این دست هم طی کند.»

یکی از نقدهای جدی به بازسازی بم، بی‌توجهی به مولفه‌های اجتماعی است.

فشارهای مضاعفی برای بازماندگان

زلزله شهر را زیرورو کرد. ساختمان‌ها بالا رفتند. سنگ‌ قبرها از باد و باران ترک برداشتند. مردهای کمر خم‌کرده سرگرم شدند به زندگی. اما بچه‌های آن حادثه هنوز سردرگمی آن روزها را به یاد دارند. کودکانی که هفده سال پیش طعم بی‌کسی را چشیدند. «مجموع همه این موارد باعث تهدید سرمایه‌های اجتماعی می‌شود.»

خبر آوارهای بم در دهکده جهانی پیچید، یونیسف پای کار آمد و کمیته مداخلات روانی تشکیل شد. «تقریبا حدود یک‌ سال هم فعالیت داشت. اما با تمام‌شدن مأموریت یونیسف، این طرح نیمه‌کاره رها شد.» سبزواری از کارهای نشده در حوزه اجتماعی می‌گوید؛ کوتاهی که به باور او بعد از سال‌ها نمایان شده و قطعا در سال‌های آتی عوارض بیشتری از خود به نمایش می‌گذارد. «مرداد سال 85 تلویحا اعلام شد که بازسازی به پایان رسیده است.»

حرف از بازسازی بم که به میان آمد مسئولان از تسهیلات گفتند. «چیزی حدود 15میلیون تومان بود، همان زمان هم با آن پول کار زیادی قابل انجام نبود.» به گفته این پژوهشگر اجتماعی چیزی که باعث بازسازی بم شد، یکی توانمندی در تولید خرما و فروش آن بود که درآمد قابل توجه آن باعث تسریع در روند بازسازی شد و موضوع مهم دیگر ارثیه بود که به بازماندگان بم رسیده بود. «در آن زلزله خیلی‌ها از بین رفتند و عملا سهم قابل توجهی از دارایی‌های خانواده‌ها به معدود افراد بازمانده رسید و همین هم باعث سرعت‌گرفتن نوسازی بافت شهری بم شد.»

زنده اما به دور از زندگی

سه‌ هزار کوچه خاکی به یادگارمانده از صبحی که شهر آوار شد بر سر اهالی. بم شهری که اهالی‌اش رویای قدم‌زدن در پارک را می‌بینند. دل اهالی که می‌گیرد پرسه‌زدن در کوچه و خیابان می‌شود تنها سرگرمی‌اش. خیابان‌هایی که هنوز یادگاری‌های هفده سال پیش را به خود می‌بینند. شهردار شهر از غیبت اعتبارات می‌گوید. اعتباراتی که در حد وعده و وعید می‌مانند تا شهر از زخم‌های سربسته‌اش رنج برد.

امین میراسدی از پول‌هایی می‌گوید که قرار بود برای بازسازی و آبادانی بم هزینه شوند. کمک‌های نقدی و وام‌های بلاعوضی که هیچ وقت به دست آنها نرسید. «بم در این سال‌ها زنده شده، اما زندگی در آن جریان ندارد.»

بم شهری است که جوان‌هایش در حسرت یک سینما مانده‌اند. «این شرایط معنایی جز نبود زندگی نیست.»

میراسدی بر این باور است که حجم کار به قدری بزرگ است که برآورد کلی و دقیقی انجام نشده است. اما آنچه مسلم است، انجام این کار از توان شهرداری بم خارج است. « این شهر به نگاه و کمک ملی نیاز دارد.» شهردار بم معتقد است به شرط مهیابودن اعتبارات سه‌ سال نیاز است برای برگشت زندگی به شهر؛ به معنای واقعی. «تا کنون هیچ کاری انجام نشده. فقط همین اواخر از طرف وزیر کشور هماهنگی‌هایی انجام شد تا با برآورد هزینه‌ها بخشی از این ویرانه‌ها آباد شود.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.