لذتی که نبردیم؛ لذتی که باید میبردیم
دربی رقیق سایهها! شاید وقت خوبی برای این حرف نباشد حالا که یک بازی ذاتاً مساوی، از قضا با برد یکی به پایان رسیده اما این چیزی است که فقط متعصبها و ترولیستها را خوشحال یا ناراحت میکند. کیفیتی که از دربی دیدیم و لذتی که از بازی بردیم، پیشاپیش اگر نه کشته، که رقیق شده بود. ترسوها و لذتکشها، به بهانه ظاهرا موجه، بازی سرسبد لیگ را ساعت چهار روز وسط هفته گذاشتهاند و فقط ۶۰درصد بلیتها را فروختهاند که همه چیز «تامین» باشد. چه دیر هم؛ وقتی دختر آبی و عماد صفیاری دیگر سهمی از این لذت رقیق حتی ندارند.
گواه کهنگی این درد، مثالی از صفایی فراهانی در دوران ریاستش بر فدراسیون فوتبال است که در مصاحبهای گفته بود مدتها طول کشیده بود تا بتواند دلواپسان امنیت را قانع کند که بازی فینال جام حذفی بین استقلال و پرسپولیس را نمیتواند مساوی تمام کند. مسأله اصلی در جامعه نرمال، کیفیت است. کیفیتی که از اطمینان به خود و خودی میآید، زیرساخت تأمین شده باعث امنیت میشود برای همه. جایی که فکر کنی فوتبال فرصتی برای جشن است، نه ترس از سایههایی که باید در خیابان و ورزشگاه و چمن با آنها جنگید که مبادا فلان شود و بهمان. در فقدان چنین اطمینانی، بازیکن توی زمین از سرنوشت پس از بازیاش در میان پیجهای هواداری میترسد، مدیر و مربی از سرنوشت شغلش، تماشاگر از دلهره باخت و سرافکندگی احتمالی در کُریها. و آنچه در این میان فراموش شده: این فقط فوتبال است؛ فقط یک بازی لعنتی که قرار است از آن لذت ببریم. راستش بسیار امیدوار بودم که تا پایان متن مثال بهتری به ذهنم برسد، اما نرسید و همین را ببخشید و قبول کنید: تفاوت لذتی که از این بازی بردیم و لذتی که میتوانستیم ببریم، تفاوت لذت [پرواز خلبان با هواپیمای واقعی و سیمولیتور یا شبیهساز پرواز] بود. تفاوت سطح و عمق. وقتی همهچیز تحت کنترل است، شاید لذت هم ببرید اما این همانی نیست که باید باشد، همین.
پینوشت: مثال آخر متن را به احترام مخاطبان کمسنوسالی که ممکن است اینجا را بخوانند عوض کردم. اصل قصه، همان!