داستان نجات در جمعه سیاه

چند روایت معتبر از تلاش امدادگران هلال احمر برای امدادرسانی به کوهنوردان گرفتار در برف و کولاک

پنجم دیماه یک بار دیگر هم در یاد و خاطره ایرانی ها ماندگار و تقویم زمستان غمش سنگین تر شد. این روز یک بار در تقویم به نام زلزله بم در سال 82 ثبت شد و باردیگر به نام جمعه سیاه در روز برفی تهران! خبر گرفتاری کوهنوردان در ارتفاعات کلکچال، دارآباد و آهار در نیمه روز جمعه دلهره و نگرانی تلخی را به جان همه به خصوص خانواده های آنها انداخت و زنگ مکرر تلفن مرکز 112 جمعیت هلال احمر خبر از این دلواپسی ها می داد. امدادگران جمعیت هلال احمر تهران در شعب مختلف به محض اطلاع از این حادثه سراسیمه خود را به ارتفاعات توچال رساندند و موفق شدند در کنار نجات جان کوهنوردانی که از سرما و بوران شدید جان سالم به در برده بودند، پیکر کوهنوردان قربانی را نیز به پایین منتقل کنند. امدادگرانی که همیشه در هنگام وقوع بلایای طبیعی و غیر طبیعی با توجه به شرایط خطرناک برای نجات انسانها پیشقدم می شوند.

صفحات مجازی این روزها پر از پیام های تسلیت به خانواده های داغدیده و روایت  آن روز تلخ است. علیرضا یکی از کوهنوردانی است که از این روز سیاه جان سالم به در برده و در صفحه اینستاگرام خود آورده است:« با 4 سال کوهنوردی حرفه ای خودم را هنوز آماتور می دانم چرا؟ چون صدای شیون، ناله ها و جیغ های خانواده کوهنورد مرحوم احمد فرهادپور هنوز پرده های گوشم را نجوا می دهد. واگویه های همسرش از لحظه آخر که قطعا می توانست خداحافظی آخر نباشد، دستان لرزان دخترش و دانه های تسبیحی که یکی پس از دیگری روی هم فرود می آمد را یادم نمی رود.» علیرضا در انتهای این پست تلخ آورده است:« کوه فقط بالا و پایین رفتن نیست، مرور تجارب دیگران است.» و در انتها حرفهایش را با نقل قولی از دوستش پایان می دهد:« کوهنوردی انتحاری ممنوع»

نقش پررنگ امدادگران در کمک کردن به کوهنوردان برای رهایی از آن شرایط نامساعد کوهستانی را کسی منکر نمی شود. امدادگرانی مثل محمد رضا رحیمیان 25 ساله که داوطلبانه در چنین مواقعی خود را به صحنه می رساند و از هیچ کمکی دریغ نمی کند :« جمعه ساعت 12 بود که از پایگاه کلکچال اعلام کردند کوهنوردان دچار حادثه شده اند. به همراه سه نفر از دوستانمان به سمت قله کلکچال حرکت کردیم. باد و بوران شدیدی می وزید. مسیری که همیشه نیم ساعته طی می کردیم یک ساعت و نیم طول کشید. در میانه راه کوهنوردان سرما زده و هراسان از شرایط پیش آمده را دیدیم.»

کوهنوردان عبوری به حدی دچار سرمازدگی شده بودند که اگر تنهایی به مسیر ادامه می دادند حتما دچار مشکل می شدند به همین علت محمد رضا و دوستانشان تصمیم گرفتند اولویت را انتقال آنها تا پایین دامنه کوه بگذارند:« در بین راه به 8 نفر از کوهنوردان امدادرسانی کردیم  و کمک کردیم تا به دامنه برسند.»

امدادگران بعد از انتقال کوهنوردان به پایین کوه دوباره راه صعود را در پیش می گیرند:« باد به شدت می وزید، چشم دوانده بودیم برای اینکه کسی در میانه راه نمانده باشد. بالاتر که رسیدیم درست زیر گردنه کلکچال کوهنوردی را دیدیم که علائم حیاتی داشت اما وضع خوبی نداشت. از پزشک مستقر در پایگاه مشاوره های لازم پزشکی را گرفتیم و اقدامات لازم را انجام دادیم . موفق شدیم او را تا نزدیک برج منتقل کنیم اما سطح هوشیاری پایین و سرمای زیاد را نتوانست تحمل کند و متاسفانه فوت کرد.»

با هر پیکری که روبرو می شدند انگارغمی سنگین در میانه آن سوز و سرمای زمستانی به دلشان می نشست:« دو نفر را روی گردنه کلکچال پیدا کردیم هر دو فوت کرده بودند. هوا رو به تاریکی می رفت. چاره ای نبود باید پیکرها را در محل امنی قرار می دادیم و روز بعد برای انتقالشان دوباره راهی می شدیم.»

بوران و باد شدید در کنار تاریکی هوا باعث شد تا تیم های امدادی برگردند و ادامه عملیات به روز بعد موکول شود:« کوهنوردان زیادی در حال بازگشت بودند. حرفهایشان حکایت از زنده نبودن باقی کوهنوردان گرفتار در ارتفاعات می داد.»

امدادگرانی که 2 روز تمام در دل کوه های سرد دنبال پیکر کوهنوردان گشتند با حداقل امکانات این کار را انجام دادند. آنها حتی از خوردن یک لیوان چای داغ یا نوشیدنی مناسب خودداری کردند تا بتوانند سریعتر خانواده ها را از چشم انتظاری در بیاورند.

به گفته محمد رضا، تغییر ناگهانی شرایط آب و هوایی باعث غافلگیری کوهنوردان شده بود:« شرایط آب و هوایی در عرض کمتر از یک ساعت تغییر کرده بود و به گفته کوهنوردان در طول ده سال گذشته این اتفاق نادر بوده است :« تعداد کوهنوردان فوت شده زیاد بود و هضم این مسئله کار آسانی نبود. گاهی این تعداد کشته را در سقوط بهمن یا هر سانحه دیگرب منطقی به نظر می آید اما تمام افرادی که ما پیدا می کردیم با فاصله های زیاد از هم به علت سرمازدگی فوت کرده بودند.»

 

جسد را از عمق دره بالا کشیدیم

روایت های مصطفی عباسی، یکی دیگر از امدادگران حاضر در منطقه نیز به همان اندازه که تلخ است شنیدنی هم هست. او هم به همراه دوستانش از روز جمعه در منطقه کلکچال مستقر شدند:«روز جمعه ما همراه تیم امداد و نجات کوهستان شمیرانات از طریق بالگرد به ارتفاعات کلکچال رفتیم و با شروع عملیات جستجو موفق به کشف یک جسد زیر یک سنگ شدیم. این پیکر را کوهنوردان روز قبلش در این نقطه علامت گذاری کرده بودند .این جسد توسط کوهنوردان به سمت پایین منتقل شد . روی گردنه جنازه دیگری پیدا کردیم و داخل کیسه قرار دادیم . در گردنه کلکچال یک مسیر گرده ای ماننده است شبیه تیغه، باشیبی تند و پرتگاهی ترسناک. از این مسیر به سختی عبور کردیم و موفق شدیم در مسیری که به سمت قله می رفت یک نفر را پیدا کنیم.  به سوی قله هم دو نفر را کنار هم و کاملا یخ زده پیدا کردیم . تمامی اجسادی را که پیدا می کردیم قرار بود روی گردنه بیاوریم تا از طریق بالگرد منتقل شود.»

کار انتقال اجساد با بالگرد هم کار آسانی نبود:« مسیر خیلی سخت بود. سه جسد نزدیک قله باید به علت صعب العبور بودن مسیر با طناب و تجهیزات کوهنوردی مهار و به داخل بالگرد منتقل می شد.»

برای پاکسازی منطقه دوری هم در قله می زنند. هیچ چیز جز سفیدی برف دیده نمی شود. در مسیر بازگشت از قله، ناگهان برآمدگی غیر طبیعی توجه همه را جلب می‌کند:« شک داشتیم پیکر جدیدی باشد. با دوربین شکاری نگاه کردیم و مطمئن شدیم که یک پیکر جدید است. درست کف دره افتاده بود. برف های آفتاب خورده هر آن امکان ریزش بهمن دیگری را خبر می دادند اما با همه این سختی ها امدادگران دل را به دریا زدند و این پیکر را از عمق دره بالا آوردند. در واقع اگر آن لحظه موفق به دیدن این پیکر نمی شدیم محال بود بتوانیم دیگر این فرد را پیدا کنیم.»

مصطفی همراه دوستان خود بعد از اطمینان از پاکسازی منطقه برمی گردند با باری سنگین و طاقت فرسا:« کوله پشتی های خودمان بود به اضافه 4 کوله پشتی کوهنوردانی که پیدا کرده بودیم. بار سنگینی که در برف وکولاک سخت، طی کردن مسیر را برای ما سخت می کرد. با این کوله ها به قرار گاه کلکچال رسیدیم و وسایل کوهنوردان راتحویل پلیس کوهستان دادیم .»

 

کوهنوردان امکانات صعود زمستانی همراه نداشتند

امیر حسین صابری یکی دیگر از امدادگران داوطلب حاضر در این حادثه خاطرات خوبی ندارد و می گوید:« غم این اتفاق بر دل همه ما سنگینی می کند.»

او هم از سال 81 تاکنون در شمیرانات به عنوان داوطلب فعالیت می کند.او همراه دوستانش برای بار اول به منظور نجات بانوی کوهنوردی در ایستگاه 4 به منطقه اعزام و بعد از نجات او متوجه حادثه می شود:« همه کوهنوردها به سمت پایین می دویدند و نیروهای امدادی برخلاف جهت آنها به دل کوه می زدند و برای نجات کوهنوردان به سمت قله می رفتند.»

تعجب او و دوستانش از وضع کوهنوردان بود:« در چنین شرایطی کوهنوردان هیچ امکانات زمستانی همراه نداشتند و به علت همین مسئله اغلب جانشان را از دست دادند یا دچار سرمازدگی شدند.»

وقوع همزمان سه حادثه در دارآباد،کلکچال و آهار باورکردنی نبود. این را امیرحسین می گوید و ادامه می دهد:« در طول 18 سال فعالیت کوهنوردی مستمر ندیده بودم به صورت همزمان و یک جا 8 نفر با هم از بین بروند. این مسئله حکایت از بی توجهی کوهنوردان در فراهم کردن تجهیزات لازم برای صعود به قله بود.»

امدادگرانی که 2 روز تمام در دل کوه های سرد دنبال پیکر کوهنوردان گشتند با حداقل امکانات این کار را انجام دادند. آنها حتی از خوردن یک لیوان چای داغ یا نوشیدنی مناسب خودداری کردند تا بتوانند سریعتر خانواده ها را از چشم انتظاری در بیاورند.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.