کرونا، پدر و عمویم را از من گرفت

داوطلب کردستانی از کار در بخش بیماران مبتلا به کرونا در بیمارستان کوثر می‌گوید

وضعیت استان کردستان قرمز بود که «پریسا یوسفی» و 50نفر از داوطلبان هلال‌احمر سنندج به کمک کادر درمان رفتند؛ درست همان روزهای آبان و آذرماه که کرونا به اوج خود رسیده بود و آمار فوتی‌های هر روز مرز 400 نفر و 500 نفر را رد می‌کرد.
حالا آمار ابتلا و بستری از تب‌وتاب افتاده، اما یوسفی و دیگر داوطلبان استان کردستان از تب‌وتاب نیفتاده‌اند.
توزیع مواد ضدعفونی‌کننده و رسیدگی به بهداشت مناطق حاشیه‌ای ادامه راهی است که او آغاز کرده است.
یوسفی که پدر و عمویش را بر اثر ابتلا به کرونا از دست داده است، می‌گوید: «ما می‌دیدیم که کادر درمان چقدر خسته هستند، برای همین با وجود اینکه خطر ابتلا به کرونا وجود داشت، حاضر شدم به همراه دیگر داوطلبان به کمک کادر درمان بروم و در روزهای اوج کرونا کنارشان باشم.»

سی‌ودو سال دارد و از سال 84 کار داوطلبانه در هلال‌احمر را آغاز کرده است، از زلزله کرمانشاه گرفته تا دیگر حوادث مهم کشور، همراه و هم‌پای داوطلبان و جوانان و امدادگران جمعیت بوده است.

روزی که دوره‌های پیش‌بیمارستانی و پشتیبانی و دوره‌های تخصصی امداد و… را می‌گذراند، فکرش را هم نمی‌کرد که قرار است در سخت‌ترین روزهای شیوع یک ویروس جهانی، پابه‌پای کادر درمان در بیمارستان‌ها باشد.

پریسا یوسفی می‌گوید: «از ابتدای شیوع کرونا برای توزیع بسته‌های بهداشتی و طرح‌هایی مثل آمران سلامت فعالیت می‌کردم. اما وقتی دیدیم که در اوج شیوع کرونا در کشور کادر درمان چقدر خسته هستند و از پا درآمده‌اند، به همراه تعدادی از داوطلبان استان به کمک کادر درمان رفتیم.»

آبان و آذرماه، کردستان که در وضعیت قرمز کرونا قرار داشت و اغلب شهروندان در خانه می‌ماندند، او لباس‌های ایزوله را تن می‌کرد و به بیمارستان کوثر سنندج می‌رفت، جایی که دیگر اغلب پرستاران و کادر درمان آن به دلیل ابتلا به کرونا توان حضور در بیمارستان را نداشتند.

او می‌گوید: «خرداد امسال عمویم را بر اثر ابتلا به کرونا از دست دادم، 20 روز بعد هم پدرم را. هر دوی آنها در بیمارستان کوثر بستری بودند. حضور در این بیمارستان برای من یادآور تک‌تک لحظاتی بود که خبر فوت پدر و عمویم را شنیدم. با این حال می‌دانستم چقدر کادر درمان این بیمارستان خسته هستند، بسیاری از آنها خودشان به کرونا مبتلا شده و بقیه مجبور بودند در شیفت‌های بیشتری کار کنند. ما در تیم‌های 10 یا 15نفره به بیمارستا‌‌های شهر سنندج رفتیم تا بخشی از کارهایی را که مربوط به آزمایش‌ها و دیگر امور بیماران بخش کروناست، انجام دهیم.»

خطاطی به من آرامش می‌داد

آرام‌کردن خانواده‌هایی که عزیزی را در بیمارستان از دست می‌دادند، یکی از سخت‌ترین کارهایی بود که در روزهای اوج شیوع کرونا در بیمارستان کوثر انجام می‌داد.

خرداد امسال عمویم را بر اثر ابتلا به کرونا از دست دادم، 20روز بعد هم پدرم را. هر دوی آنها در بیمارستان کوثر بستری بودند. حضور در این بیمارستان برای من یادآور تک‌تک لحظاتی بود که خبر فوت پدر و عمویم را شنیدم. با این حال می‌دانستم چقدر کادر درمان این بیمارستان خسته هستند. بسیاری از آنها خودشان به کرونا مبتلا شده و بقیه مجبور بودند در شیفت‌‌های بیشتری کار کنند.

خستگی روزهای اوج کرونا هنوز تمام نشده بود که توزیع مواد ضدعفونی‌کننده و غربالگری در مناطق حاشیه‌ای سنندج آغاز شد.

یوسفی می‌گوید: «وقتی از اوج کرونا در سنندج فاصله گرفتیم و بیمارستان‌ها خلوت‌تر شد، برای غربالگری و توصیه‌های بهداشتی به مناطق حاشیه‌ای اعزام شدیم. به هرحال کرونا هنوز تمام نشده، برای اینکه وضعیت شهرها دوباره به حالت قرمز درنیاید، هنوز باید در این عرصه فعالیت کرد و اجازه نداد روزهای تلخ گذشته که آمار فوتی‌های کرونا روزبه‌روز بیشتر می‌شد، دوباره تکرار شود.»

آرامش این روزهایش را مدیون ساعاتی است که به خطاطی می‌گذرد و هنرهای دیگری که دستی در آن دارد.

او می‌گوید: «روزهایی که در بخش کرونا فعالیت می‌کردیم، روزهای بسیار سختی بود، از طرفی کار فشرده‌ای داشتیم و بدون لحظه‌ای توقف، از ساعت 1 ظهر تا 8 شب شیف بودم، از طرف دیگر مدام می‌دیدم که کادر درمان خودشان به کرونا مبتلا می‌شوند و افرادی که بستری هستند، حال‌شان بدتر می‌شود، اما وقتی به خانه برمی‌گشتم، یکی، دو ساعتی خطاطی می‌کردم تا ذهنم آرام بگیرد. مهارتم در خیاطی هم به کمکم آمد تا در روزهای آغازین شیوع کرونا تا یک‌ماه به صورت داوطلبانه لباس سرتاسری کادر درمان را بدوزم و به مراکز درمانی بفرستم.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.