شروط یک نامزد!

شهرام شهیدی

یکم. می‌گویند روزی ملانصرالدین از راهی می‌گذشت و به دهی رسید.  ورودی ده، نگهبانی ایستاده بود. ملا به او گفت برو به کدخدا بگو من برای ورود به این ده، پنج شرط دارم. اول آنکه اسم ده را عوض کنند. دوم آنکه جمعیت شهر همه مرا به‌عنوان هم‌دهاتی‌شان بپذیرند. سوم آنکه این الاغ من هم با احترام وارد ده شود. چهارم اینکه اگر روزی یارانه دادند، یارانه من به خاطر ژن خوبم بیشتر از بقیه باشد. پنجم اینکه …

نگهبان سرش را بالا آورد و گفت: «خیلی حیف است که شما اینقدر قانع هستی. اصلا شما برای ورود به ده ما باید پنجاه شرط بگذاری. فقط این را بگویم که کدخدای ما قبل از اعلام شرط‌هایت پیغام داده که هرکسی در جهان اجازه دارد و می‌تواند وارد این ده شود جز ملانصرالدین. برای همین بی‌زحمت به گوش من رحم کن و برو شرط‌های خودت را، رو به رود و آب روان بگو بلکه درونت تخلیه شود.»

دوم. حالا چرا این حکایت ملانصرالدین یادم افتاد؟ چون حتما شما هم شنیده‌اید که این روزها برخی‌ها به‌عنوان یکی از نامزدهای انتخابات سال آینده ریاست‌جمهوری خودشان را مطرح می‌کنند و بعد هم می‌گویند درخواست‌ها و شرط‌هایی برای نامزدی در انتخابات دارند.

حالا این شرط‌ها را بگذارید کنار شرط‌های حکایت بالا و نتیجه‌ای که حاصل شد.

سوم. دوستی هم می‌گفت این شرط‌گذاری‌ها، او را یاد یک موضوع روانشناختی انداخته. در واقع رفیق روانشناسی گفته «قبل از خواب به بهترین اتفاق‌هایی که ممکن است فردای آن روز برایتان بیفتد، بیندیشید و بعد فکر کنید این اتفاق‌ها هرگز برایتان رخ نمی‌دهد. حالا که خیال‌تان از فردا راحت شده، دیگر استرس و اضطراب فردا چه کنم را ندارید و می‌توانید با خیال راحت خوب بخوابید جوری که با سرعت بروید سمت پادشاه هفتم خواب‌هایتان.»

چهارم. یک موضوع بی‌ربط اما مرتبط:

قانون اول ترس این است که اگر از چیزی بترسی، حتما سرت خواهد آمد.

قانون دوم ترس اما از این هم ترسناک‌تر است. اگر از چیزی نترسی هم، حتما سرت خواهد آمد!

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.