به نام «لیلی»
گفتوگو با لاله زارع، نویسنده و برگزارکننده جایزه «لیلی»، جایزه بهترین رمان عاشقانه سال
سال گذشته جایزه «لیلی» با مراسمی شکیل در باغ تهران برگزار شد و سالن مربوطه با حضور چهرههایی نظیر «ر. اعتمادی» پر از جمعیت شده بود. امسال به جهت شیوع ویروس کرونا، برگزارکنندگان این جایزه، خانمها تکین حمزهلو و لاله زارع تصمیم گرفتند، مراسم را به شکل مجازی برگزار کنند. از 14 اثری که به مرحله نهایی داوری رسیدهاند، 4 اثر در بخش «نوقلم» نامزد شدهاند و 10 اثر در بخش «حرفهای». مراسم اختتامیه مثل سال گذشته اواخر بهمنماه برگزار و برندگان نهایی اعلام خواهند شد.
یاسر نوروزی: جایزه لیلی که به بهترین رمان عاشقانه سال اختصاص دارد، اواخر بهمن به شکل مجازی به کار خود پایان خواهد داد. سال گذشته این جایزه با مراسمی شکیل در باغ تهران برگزار شد و سالن مربوطه با حضور چهرههایی نظیر «ر. اعتمادی» پر از جمعیت شده بود. امسال به جهت شیوع ویروس کرونا، برگزارکنندگان این جایزه، خانمها تکین حمزهلو و لاله زارع تصمیم گرفتند، مراسم را به شکل مجازی برگزار کنند. از 14 اثری که به مرحله نهایی داوری رسیدهاند، 4 اثر در بخش «نوقلم» نامزد شدهاند و 10 اثر در بخش «حرفهای». آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با خانم لاله زارع، یکی از برگزارکنندگان جایزه «لیلی» که خودش با دو نام مختلف آثارش را چاپ کرده؛ لاله زارع و مژگان زارع. در این گفتوگو درباره این اسامی پرسیدهایم، روند برگزاری جایزه لیلی و حواشی پیرامون.
***
اول اینکه بنده با خانم لاله زارع صحبت میکنم یا مژگان زارع؟ از اسمتان شروع کنیم.
مژگان زارع اسمی بود که من انتخاب کردم برای نوشتن رمانهایی که بیشتر در ژانر عاشقانه میگنجند و برای مخاطبانی که در ایران آنها را به مخاطبان عامهپسند میشناسند. میخواستم با این اسم خودم را به آنها معرفی کنم. یکی از دلایل انتخاب این اسم هم این بود که من فکر میکردم این ادبیات خیلی حوزۀ جدیای نیست و بعدا که خواستم کارهایی جدی بنویسم، با اسم رسمی خودم، لاله زارع، مینویسم. منتها بعدا که وارد این حوزه شدم دیدم اتفاقا مخاطبانش، مخاطبان کتابخوانی هستند؛ ادبیات ژانری را، چه ایرانی و چه خارجی، دنبال میکنند. عموم آنها هم مخاطبان سختگیری در حوزه قصهگویی هستند و نمیشود در این باره با آنها مسامحه کرد. برای همین گفتم اگر کاری هم قرار است اینجا بنویسم، حتما کار خوب و باکیفیتی باشد که خب خدا را شکر بازخوردهایی که گرفتم این بوده که بله، نوشتن در ژانر عامهپسند در ایران باعث نشد که دست به هر کاری بزنید یا ادبیات بیکیفیتی که شاید بعضی وقتها هم در زمرۀ ادبیات قرار نگیرد، چاپ کنید، اما بعدا که خواستم کارهای جدیتر بنویسم و چیزی ارایه بدهم که بیشتر علاقهام بود، دیگر ژانر عوض میشد؛ یعنی شد ژانر جنایی. در واقع بهتدریج به این نتیجه رسیدم که نوعی تفکیک ژانری برای خودم داشته باشم. چون مخاطبی که طرفدار کارهای من است، بعدا نیاید کتابی را با توقعی که از مژگان زارع دارد بخواند و ناکام بماند. بعد متوجه شدم که خارج از ایران هم چنین رویهای وجود دارد. یعنی شما وقتی در دو ژانر متفاوت مینویسید، بهتر است با دو اسم متفاوت هم بنویسید. از جمله خانم گیلین فلین که جنایی مینویسند و رمانهای عاشقانهاش را با اسم دیگری مینویسند. خانم جی.کی رولینگ که فانتزی مینویسند، «هری پاتر» را با اسم خودش نوشته است و معماییهایش را حتی به اسم مرد نوشته؛ با اسم رابرت گالبرایت. خود خانم آگاتا کریستی هم فکر میکنم این کار را کرده؛ یعنی داستانهای عاشقانهای دارند که با اسم مستعار نوشته شده و این تفکیک ژانری را قائل شده.
اگر بخواهید یک کتاب از لاله زارع و کتابی از مژگان زارع پیشنهاد بدهید، کدام یکی را معرفی میکنید؟ کتابهایی که خودتان بیشتر با آنها ارتباط برقرار کرده باشید؟
از لاله زارع من کتاب «بیتابوت» را پیشنهاد میکنم چون وجه هنریتری برای من دارد و به ادبیات بیشتر نزدیک است. از کتابهای مژگان زارع هم «گناه دیگران»، «راز کیارش» و «آشیانی بر باد و مه» طرفداران بیشتری داشته، اما اگر بخواهم وجه مژگان زارع را در آنها پررنگ ببینم قطعا «آشیانی بر باد و مه» کتابی است که اگر به کسانی که این ژانر را دنبال میکنند پیشنهاد بدهم، میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
با این حال چرا تصمیم به برگزاری جایزهای به اسم «لیلی» برای رمانهای عاشقانه گرفتید؟
در ایران ما جایزههای ادبی زیادی داشتیم که به ادبیات اختصاص داشته است. هنوز هم بعضیها از آنها ادامه دارند. چند جایزه جدید هم اضافه شده است. ولی در همۀ اینها نهایت تفکیکی که میشده این بوده که جایزه به رمان داده بشود یا به مجموعه داستانی؛ یعنی بهترین رمان سال یا بهترین مجموعه. تفکیک جزئیتری نمیشده. در حالی که در خارج از ایران ما تفکیکهای جزئیتری میبینیم. یعنی جایزهای میبینیم که به یک ژانر خاص اختصاص دارد. جایزۀ «ژول ورن» به داستانهای علمی-تخیلی داده میشود. جایزۀ «گلدن هارت» به بهترین عاشقانهها در آمریکا داده میشود. برای همین ما فکر کردیم در ایران که اقبال به ادبیات عامهپسند خیلی بیشتر است و این ژانر همیشه تقبیح شده، بیاییم و چنین کاری صورت بدهیم. کما اینکه میبینیم جایزۀ «نوفه» که جایزۀ ادبیات گمانهزن است، به ژانر توجه کرده ولی تنها ژانری که در آن گنجانده نشده ژانر عاشقانه است. یعنی بیشتر سعی کرده ژانرهای جنایی، سایفای و فانتزی را پوشش بدهد و ژانر عاشقانه در آن نیست. از طرفی دیدهایم که یک جایزه چقدر میتواند به مسیر آثار تولیدشده خط بدهد و باعث بالاتر رفتن کیفیت آثاری باشد که تولید میشوند. به چه شکل؟ شما وقتی ببینید کاری نوشته و به مخاطب معرفی میشود، در واقع به مخاطب پیشنهاد میشود که این کار، کار خوبی هست و آنقدر خوب بوده که ما به آن جایزه دادهایم. قاعدتا مخاطب میفهمد که حالا بین بیست تا کتاب (چون تولیدات ژانر عاشقانه خیلی بالاست)، فلان کتاب، کتابی است که پیشنهاد شده و در نتیجه تشویق میشود که برود آن را بخواند. همین کمک میکند که نویسنده امیدوار بشود و در این فکر باشد کارهای دیگر را هم با همان کیفیت عرضه کند. نویسندگان دیگر هم تلاش میکنند کاری بنویسند که در حد استانداردهای آن حوزه باشد و کار بهتری تولید کنند و در مجموع در درازمدت باعث افزایش کیفیت آثاری میشود که در این حوزه منتشر میشوند. با این دیدگاه فکر کردیم خودمان باید کاری بکنیم و جایزهای راه بیندازیم که این هدف را دنبال کند و بتوانیم کمک کنیم که ادبیات عامهپسند ما به قهقرا نرود و آثارش کیفیت سیر صعودی داشته باشد. البته که ما در قدمهای اول هستیم و مثل هر کاری که در قدمهای اول ممکن است نقایصی داشته باشد و با آزمون و خطا متوجه محاسن و معایب ماجرا شود، داریم تلاش میکنیم این نقصها را کمتر کنیم و در هر دوره، خودمان را نزدیک کنیم به آن چیزی که مدنظر داریم؛ یعنی ارتقای ادبیات عامهپسند.
مثلا از نواقصی که وجود دارد به کدامیک توجه کردهاید؟
مثلا آثار صرفا با فراخوان به دبیرخانه میرسد. یعنی هر کسی مایل باشد کارش در این جایزه داوری بشود، میتواند اثرش را بفرستد، اما ما متوجه شدیم که حالا به دلایل متعدد و پیچیده خیلی از آثار جا میمانند. آن نویسنده کارش را نمیفرستد چون ناشرش به هر دلیلی نمیخواهد در جایزه شرکت کند. یا اینکه یکسری سوءتفاهمهایی پیش میآید که نویسنده فکر میکند حتما باید برنده میشده و نشده. در نتیجه سال بعد بهرغم اینکه کارهای خوبی مینویسد و شاخص است، کارش را نمیفرستد. این باعث میشود ما گسترۀ ادبیات عامهپسند را تحت پوشش نداشته باشیم که آثار از تنوع زیاد و کیفیت روبهبالایی برخوردار باشند. منظورم این نیست کارهایی که آمده کارهای کمکیفیتی هستند، اما حتما اگر که تعداد بیشتری کار بیاید، با آن پیشفرضی که توضیح دادم قاعدتا هم رقابت جذابتر میشود و هم کیفیت خیلی بیشتر میشود. تلاشمان این است که سال آینده راهکارهای بهتری برای انتخاب اثر درنظر بگیریم اما با این فراخوان امسال نزدیک 360 عنوان کتاب به دبیرخانه رسید که اینها را دوستانی که لطف میکنند وقت میگذارند و داورهای مرحلۀ اول هستند، خواندند و براساس معیارها و تجربههایی که از دورۀ قبل داشتند، در نهایت 14 اثر را هم در بخش اول و هم در بخش حرفهای برای رقابت نهایی انتخاب کردند. داورهای مرحله دوم هم زحمت کشیدند آنها را خواندند و رأی دادند که کدام آثار امتیاز بالاتری میگیرند و مجموع آرای داورها، میشود اثری که بالاترین امتیاز را آورده و در نهایت یک اثر در حوزۀ ادبیات عامهپسند، بخش حرفهای و یک اثر در بخش نوقلم انتخاب میشوند. بخشی هم گذاشتهایم که هم سال گذشته و هم امسال، وجود داشت به نام بخش مخاطبان. در توضیح این بخش باید بگویم خیلی از آثار در ذهن مخاطب بهترین اثر هستند ولی ممکن است به لحاظ فنی امتیاز لازم را برای برگزیده شدن نگرفته باشند. ما در این بخش به خوانندگان هم توجه داشتیم و این شانس را گذاشتیم که مخاطبها هم بیایند و از بین این 14 اثر بگویند که از نظر آنها کدام اثر بهترین اثر است، تا رأیگیری میشود و آن اثری که بالاترین رأی را میآورد (در این بخش دیگر حرفهای و نوقلم مدنظر نیست)، اثر انتخابی مخاطبان باشد.
پس ممکن است کار عاشقانهای از دید شما پنهان مانده باشد و اصلا به دستتان نرسیده باشد، درست است؟
تقریبا نمیتوانم بگویم پنهان مانده، چون که من به عنوان کسی که همراه خانم حمزهلو داریم فضای ادبیات عامهپسند را رصد میکنیم، هم از واکنشها نسبت به کارها خبر داریم، هم پیگیر آثاری که منتشر میشود هستیم. برای همین بعید میدانم کتابی پنهان مانده باشد ولی میدانیم که فرستاده نشده است.
امسال، سال دوم برگزاری این جایزه است و شما به همراه خانم حمزهلو طبیعتا آغاز راه هستید. اما نسبت به سال گذشته به نظر خودتان چه تجربیات تازهای پیدا کردید که اصلاحات آن را در برگزاری امسال، اعمال کرده باشید؟
چیزی که امسال سعی کردیم رعایتش کنیم، بهترین اثر از نظر مخاطب بود. در شیوۀ رأیگیریها تغییراتی ایجاد کردیم و امیدواریم که جواب بدهد، اما همچنان بزرگترین تصمیمی که گرفتیم این بود که برای سالهای آینده داوری را فقط منوط به فراخوان نکنیم. برای همین شبکهای تشکیل دادهایم از کتابخوانهای حرفهای ژانر عامهپسند که تقریبا شناخته شدهتر هستند و با نظراتشان آشنا هستیم، تا آثاری را که کیفیت قابل قبولی دارند معرفی کنند. از کتابفروشیهای فعال در این حوزه هم نظرسنجی میکنیم تا فروش ادبیات عامهپسند را زیر نظر داشته باشیم. از مجموع اینها به فهرستی مشترک خواهیم رسید که در کنار فراخوان میتوانند در مراحل داوری قرار بگیرند. چون یکسری از دوستان هستند که آثارشان در این ژانر قابل بررسی است اما با ناشر عامهپسند کار نشده؛ آثاری از نشر مروارید یا چشمه به عنوان مثال که امسال هم در میان کارها بودند. در این بین باید به نویسندگانی که در شهرستان کاری چاپ کردهاند و اثرشان به خاطر چرخۀ ناقص صنعت نشر، فرصت معرفی در بازار را نداشته، توجه کرد. البته ممکن است بعضی از نویسندهها بگویند که اصلا مایل نیستند در پروسۀ داوری باشند که این یک امر طبیعی است. اگر چنین چیزی هم پیش بیاید طبیعتا اثر بعدی که امتیاز بالاتری داشته وارد پروسه داوری میشود.
اگر جایزهای به نام بهترین رمان عاشقانه که شما برگزار میکنید، از صد سال پیش وجود داشت، به نظر شما چه کتابی یا چه چهرهای باید جایزه «لیلی» را میگرفت که نگرفته؟
خیلی سوال سختی است، به چند جهت. اول اینکه ادبیات ما بیش از هر چیزی با شعر گره خورده است. البته شما گفتید صد سال پیش تا الان و خب تفکیک درستی هم کردید. چون رمان محصول جامعۀ مدرن است ولی باز هم کسانی که میخواستند اثر عاشقانهای خلق کنند، بیشتر متمایل به شعر بودهاند تا داستان. این، کار را سخت میکند. مورد دیگر برمیگردد به خود من. چون به هر حال؛ مثلا خانم حمزهلو از دو دهه قبلتر دارد کار میکند و خیلی آدمهای قدیمیتر را بهتر از من میشناسد که با سوءتفاهم وارد این فضا شدهام، قاعدتا چیزهایی که پشت سر بوده را شاید خیلی رصد نکردهام و نخواندهام. موضوع دیگر این است که خب نگاه منفی که به این حوزه بوده شاید این اتفاق را رقم زده که کارهای خیلی خوبی منتشر شدند ولی در گذر زمان به خاطر همین نوع نگاه اجازۀ دیده شدن پیدا نکردند و کسی هم که از آنها خبر نداشته، چطور میتواند بفهمد کارهای خوبی بوده! با وجود همۀ این دلایل و با توجه به بضاعت اندک سواد من در این حوزه، شاید «شوهر آهو خانم» یکی از آن آثاری باشد که در حوزۀ ادبیات عامهپسند و عاشقانه باید به آن توجه بشود. در دورههای جدیدتر «بامداد خمار» هم میتواند جزو این آثار باشد. علیه این رمان هم هجمه شدیدی صورت گرفت، اما همانطور که خانم حمزهلو یکبار به درستی گفت، زیبایی این رمان این است که رمانی عاشقانه است و قهرمان آن هم یک دختر است؛ دختری که تصمیم میگیرد برود دنبال چیزی که دلش میخواهد ولو اینکه قدرت مقابله با صدای مسلّط و مردسالار جامعه را نداشته باشد. در کنار اینها به کارهای خانم فهیمه رحیمی هم میشود اشاره کرد که در یک دوره خاص به تنهایی کمک کرد تا کتابخوانها عطای کتابخوانی را به لقایش نبخشند و از این منظر ایشان قابل توجه هستند.
خانم زارع، به عنوان آخرین سوال، رمان عاشقانهای را اسم ببرید که بهشدت احساسات شما را درگیر کرد؛ رمانی عاشقانه که با خودتان فکر کردید کاش نویسندهاش شما بودید.
خب من از خیلی قبلتر تکلیف خودم را با خودم میدانستم که میخواهم نویسنده بشوم. در دوران راهنمایی هم مثلا مینشستم رمان مینوشتم؛ یعنی از اول میدانستم که میخواهم رمان بنویسم. در نتیجه آدم هرچه قدر جلوتر میآید و بیشتر دربارۀ نوشتن و دربارۀ نویسندگی، کتاب خواند و مدام تجربههایش بیشتر و بیشتر میشود، شاید سختگیرتر شود. مثلا خیلی کارها را که میخواند ممکن است ایرادهایش را هم ببیند و دیگر آن حسرتی که میگویید اتفاق نیفتد. ولی همان اوایلی که داشتم رمانهای عاشقانه (بیشتر خارجی) میخواندم، سه چهار تا کار ایرانی هم لابهلای آنها میخواندم که بین اینها داستان «جاوید» اسماعیل فصیح بیشتر در خاطرم مانده. میتوانم بگویم طوری مرا درگیر کرد که تا مدتها در فکرش بودم. چون از فرهنگ خود ما بود، از تضادهای درون فرهنگ خود ما بود، یک عشق زیبایی بود که خراب شده بود و پلید شده بود. همۀ اینها باعث شد که مثلا تا مدتها فکر کنم کاش من هم بتوانم چنین قصهای بنویسم. یعنی به محض اینکه این سوال را پرسیدید این رمان در ذهنم آمد و آن خاطرهها زنده شد.
عالی بود