یک بحران روحی «لیلا نیکنام» را در ۲۰ سالگی با هلال احمر آشنا کرد.
روزی که به همراه دوستش برای عضویت داوطلبانه و شرکت در دورههای آموزشی راهی هلال احمر شهرستان رستم میشد، فکرش را هم نمیکرد که قرار است ۱۰ سال آینده را بیوقفه به فعالیت در هلال احمر بگذراند.
او در این سالها دبیری کانون جوانان شهرستان رستم، عضویت در مجمع جمعیت این شهرستان، مربیگری طرح دادرس، عضویت باشگاه امدادی و سرتیم خادم، داوری طرح رفاقتمهر و فعالیتهای داوطلبی و امدادی دیگر را در کارنامه خود ثبت کرده است.
نیکنام میگوید :«آمده بودم در هلال احمر کمکهای اولیه یاد بگیرم که ماندگار شدم.»
«کلاس کمکهای اولیه و پایه داوطلبی را که در هلال احمر آغاز کردم همه چیز برایم عوض شد. روحیه افسرده و خموده من جای خود را به شادابی و احساس مفیدبودن داد. هلال احمر را یکی از دوستانم به من معرفی کرد که خودش هم عضو داوطلب بود.»
لیلا نیکنام ۳۰ سال دارد و از ۲۰ سالگی به عضویت داوطلبان هلال احمر استان فارس درآمده است.
دورههای امدادی و مربیگری و تخصصی بسیاری را پشت سر گذاشته و حالا چند سالی است که به عنوان مربی داوطلب در جمعیت شهرستان رستم استان فارس فعالیت میکند.
او میگوید :«از دورههای اسکان اضطراری تا آواربرداری و دورههای دیگر را در کانون جوانان گذراندم. همیشه در جمعیت هلال احمر هدف بزرگتر و بالاتری بود که بخواهم برای رسیدن به آن تلاش کنم و آن را به دست بیاورم.
هنوز هم چیزهای زیادی در هلال احمر برای یادگرفتن وجود دارد. این یکی از دلایلی بود که باعث شد سختترین روزهای زندگیام را پشت سر بگذارم و از دختری افسرده، به عضوی فعال تبدیل شوم.»
خانواده هلال احمری
دست خانواده و دوست و آشنا را هم گرفته و با خود به جمع داوطلبان هلال احمر اضافه کرده است. مادرش این روزها به گروههای خیریه و داوطلب در تأمین نیازهای مددجویان کمک میکند.
دیگر اعضای خانواده و دوستانش هم در رستههای جوانان و یا داوطلبان فعال هستند. تأمین جهیزیه و کمک به زلزلهزدگان کرمانشاه هم بخش دیگری از فعالیتهایی است که او در این سالها به آن پرداخته است.
نیکنام میگوید :«هفته پیش برای آموزش عشایر به مناطق کوهستانی اطراف شهرستان رفته بودم. جایی که حدود ۲ ساعت کوهپیمایی نیاز داشت. زنان عشایر از این کلاسها و دورهها استقبال زیادی کردند.
اینکه داوطلبانی از هلال احمر مسیرهای دور و دراز را برای آموزش آنها طی میکنند به آنها حس امنیت خاطر میدهد. از اینکه فراموش نشدهاند و هلال احمر به آنها اهمیت میدهد احساس رضایت میکردند.
بعد از پایان کلاس حرف همه آنها این بود که دفعه بعد کی به قشلاقشان برمیگردم؟ حتی میخواستند برای داوطلبان هلال احمر صنایع دستی خود را به عنوان هدیه بفرستند و این گونه از آنها تشکر کنند.»
امتحان پایان ترم
مربی طرح دادرس شهرستان هم هست و در دورههای مختلف، تیمهای او رتبههای کشوری و استانی را از آن خود کرده است. مثل تیمی که در رقابتهای کشوری امسال سومین گروه برتر در اجرای آیتمهای طرح دادرس شد.
او میگوید :«چند سال پیش در یکی از طرحهای هلال احمر در استان مازندران میزبان بودیم. آخرین سال تحصیلی من در دانشگاه بود و امتحانات پایان ترم. میانه اجرای اردو بود که باید از جمع جدا میشدم و برای امتحانات به شهرستان رستم برمیگشتم.
سوار تاکسی شدم تا به ترمینال برسم. میانه راه بغضم گرفت و به راننده گفتم به طرف اردوگاه برگردد. بقیه از دیدن من تعجب کرده بودند. با این حال تا روز آخر ماندم و درست یک روز قبل از امتحان به طرف استان فارس حرکت کردم.
در راه راننده اتوبوس گفت به دلیل ترافیک در ساعتی که مورد نظرم است به شهرستان رستم نمیرسم. کلافگی و ناراحتی من را که دید با رانندگانی که از اصفهان به طرف شیراز میرفتند تماس گرفت.
قرار شد جایی میانه راه من از اتوبوس او پیاده شوم و با ماشینهایی که یکراست به سمت شهرستان میرفتند به راه ادامه دهم. با مسئول گروه دانشگاه تماس گرفتم و گفتم ممکن است کمی دیر به امتحان برسم .
از اردو یکراست به جلسه امتحان رفتم و با وجود خستگی زیاد، از پس آن امتحان بر آمدم. با اینکه سختی زیادی را برای رسیدن به جلسه امتحان تحمل کرده بودم اما تحمل آن سختی برای من خیلی ارزش داشت؛ چون آن را به خاطر علاقهام به هلال احمر و فعالیتهای داوطلبی به جان خریده بودم. هزار بار دیگر هم در آن موقعیت قرار بگیرم دوباره آن تصمیم را خواهم گرفت.»