امیر عربلو
اگر احیانا کسی بگوید «شیطان»، احتمالا شما به یاد کودکی بامزه و گوگولی میافتید که از قضا خیلی هم بازیگوش است. ولی نیکولو ماکیاولی خیلی هم بزرگ و بدهیبت بود و اصلا هم گوگولی نبود. عقایدش دقیقا ما را به یاد خود شیطان میاندازد و البته شیاطینی که از او پیروی کردند. خب ابتدا بگویم که او در فلورانس ایتالیا متولد شد. نقل است که روزی صحنه شکنجه یا اعدام یک نفر را در کودکی دید و همین جرقهای شد برای طرز فکر پلیدش. خیلیها که توضیح خواهم داد هم از او تبعیت کردند و بعدها ملتشان را بدبخت کردند. یعنی میخواهم بگویم اینکه هر چیز سنی دارد، بیهوده نیست و طرز فکر یک کودک تا کجاها که میتواند خرابی به بار بیاورد. نمیدانم اسم او را فیلسوف بدپندار بگذارم یا نویسنده آثار زشت یا سیاستمدار، اما خب به سیاست علاقه خاصی پیدا کرد. او به مدت ١٠سال مشاور «سودرینی» فرمانروای قرن شانزدهمی فلورانس شد و از بس زرنگ بود، تمام زیر و بم سیاست را یاد گرفت و اتفاقا به سودرینی هم کارهای بد بد یاد داد. بعدا که طبق روال همیشگی تاریخ، شاهان سر قدرت به جان هم افتادند، سودرینی مغلوب شد و ماکیاولی هم سخت شکنجه و تبعید شد. او کتابی مشهور به نام «شهریار» دارد که در آن شیوه مملکتداری – بخوانید آزار ملت – را توضیح میدهد. علاوه بر آن چند نمایشنامه و داستان هم نوشت که بدآموزی داشت. بهطورکلی ماکیاولی جنس بشر را خراب میدانست و بیشتر بر جنبههای بدی تأکید داشت که خودش آنها را دوست داشت.
-
اصول و عقاید او در این چند جمله خلاصه میشود: «طمع داشته باش. فقط خودت را آدم بدان. تا میتوانی نیرنگ به کار ببر. مخصوصا بر دشمنانت رحم نکن و اگر لازم بود بر دوستت هم همینطور. فقط به جنگ فکر کن و در هر صورت منافع خودت را بر دیگری ترجیح بده!»
اصول و عقاید او در این چند جمله خلاصه میشود: «طمع داشته باش. فقط خودت را آدم بدان. تا میتوانی نیرنگ به کار ببر. مخصوصا بر دشمنانت رحم نکن و اگر لازم بود بر دوستت هم همینطور. فقط به جنگ فکر کن و در هر صورت منافع خودت را بر دیگری ترجیح بده!» او میگفت: «یک فرمانروا باید خونخوار باشد. نه مثل گرگی در لباس بره بلکه میتواند خود گرگش را هم نشان بدهد. ملت بهتر است هم دوستت داشته باشند و هم از تو بترسند. چه ایرادی دارد اگر یک فرمانروا در مواقع لزوم، درندهخو و وحشی شود؟ گاهی کشتن هم لازم و جذاب است. یک رهبر باید مثل یک گاو ترسناک و وحشی باشد.» شاید بگویید گاو که اینجوری نیست. بله اما منظور ماکیاولی آن گاوهایی بود که خیلی بزرگاند و قبلا در مراسم گاوبازی اسپانیاییها استفاده میشدند و شاخشان تیز بود. بله گاو ماکیاولی اینجوری است. او معتقد بود یک پادشاه از هرچیزی باید برای ماندن در قدرت استفاده کند. گاهی مهربانی و مدارا و گاهی شکنجه و کشتار که در ٩٩درصد موارد باید به شکنجه و کشتار توجه کند و کلا مهربانی را بیخیال شود. این مدل حکومت تا قبل از متولد شدن ماکیاولی در غرب مرسوم بود اما کسی آن را تئوریزه و عیان نکرده بود. بعد از آن بود که این افکار سرآغازی شد برای ایده گرفتن و اعمال زور هرچه بیشتر دیکتاتورهای جانی. در حقیقت استفاده از نظرات او به دیکتاتورها کمک کرد تا فساد، دزدی، قتل و شکنجه، دروغ و ریاکاری را ترویج بدهند. برخی متفکران بعد از او، خردهشیشههایشان را از ماکیاولی گرفتند و سیاستمدارانی چون هیتلر و موسولینی که عطش شدید قدرت داشتند، از آرای او بهره کافی را بردند و جمعیتی را به خاک و خون کشیدند. گاهی جنس بشر اینطور میشود که خیلی سختتر از حیوانات درندهخو عمل کند. در دورههای اخیر نیز دیکتاتورهایی مانند پینوشه، رابرت موگابه، صدام و عیدی امین نیز وجود داشتند که انگار مشق شبشان کپی برداری از نوشتههای ماکیاولی بود و برای بقا دست به هرکاری زدند. برخی حتی پا را فراتر گذاشتند. بهطور مثال عیدی امین بیدلیل انسانها را در خیابان دستگیر میکرد و بعضیشان را میخورد! شوخی نمیکنم. عین واقعیت است. او به خوردن گوشت انسان عادت داشت. درنهایت گفته میشود که ماکیاولی تبعید شد و در فقر جان سپرد. تمام دیکتاتورهایی هم که از راه و روش او استفاده کردند سقوط بدی داشتند، اما به قیمت تباهی عمر میلیونها انسان. برخی ذات نیکولو ماکیاولی را بد نمیدانستند و فکر میکردند اگر او پیش روانشناس میرفت احتمالا اصلاح میشد. ولی من گمان نمیکنم که درندهخویی برخی انسانها اصلاحپذیر باشد و سرآخر فقط مانند خودشان، بدنامی و بدکرداری را روی زمین گسترش میدهند و میمیرند.