از همان اول فیلیپ با ما خوب نبود

گفت‌وگو با مردی که چند روز از توریست آلمانی و همراهانش در تهران پذیرایی کرد

فیلیپ رفت اما ماجراهایش هنوز ادامه دارد. این بار محمدرضا روشنی، همان مردی که از فیلیپ و خانواده‌اش حمایت کرد، جزییات تازه‌ای را از ماجرای فیلیپ در تهران فاش کرد. مردی که می‌گوید تمام توانش را برای نگهداری، حمایت، دلجویی و درمان فیلیپ گذاشته و از هیچ کمکی برای این گردشگر آلمانی دریغ نکرده است. روشنی ادعای گروگانگیری و گروکشی را رد می‌کند و معتقد است که تنها پول‌هایی که برای فیلیپ و درمانش و پذیرایی از او و همراهانش هزینه کرده بود را از آنها خواسته است. این مرد که جانباز و دکتر جامعه شناس است و وضع مالی خوبی هم دارد، خودش را در این ماجرای پرحاشیه بی‌تقصیر می‌داند و همه چیز را طبق توافقی که با مادر فیلیپ داشته است، حق خودش می‌داند. دکتر محمدرضا روشنی در گفت‌وگو با خبرنگار «شهروند» این‌بار ماجرا را از زاویه خودش روایت کرد.

  • فیلیپ را اولین‌بار کجا دیدید؟
    من فیلیپ را به واسطه عمویم می‌شناختم؛ البته مادرش را بیشتر می‌شناختم. خواهر زن ‌عمویم همسایه فیلیپ در آلمان بود. من به همان دلیل آنها را می‌شناختم. وقتی فیلیپ راهی ایران شد، عمویم با من تماس گرفت و گفت که خودش هم قرار است به تهران بیاید؛ اما گفت که حواسم باشد فیلیپ در ایران است و زمانی به تهران می‌رسد که خودش هم می‌آید. من به محض این‌که متوجه شدم فیلیپ در ایران است، به واسطه قولی که به عمویم دادم، موضوع را پیگیری کردم. پسرم آلمانی بلد است. او در واتس‌آپ با فیلیپ در ارتباط بود و مرتب از او پیگیری می‌کرد که کجاست و در چه وضعیتی است. تا این‌که فیلیپ به نشتارود رسید. بعد از آن ارتباط قطع شد. پسرم دیگر نتوانست با او تماس بگیرد تا این‌که مادرش با من تماس گرفت و گفت تو را به خدا بروید سراغ فیلیپ او حالش خوب نیست. بلافاصله تماس گرفتم، اول جواب نداد بعد از چندین تماس مردی جواب داد و گفت که راننده آمبولانس است. بلافاصله در اوج ترافیک و شلوغی با پسرانم راهی شمال شدیم و به بیمارستان رفتم و دیدم که چقدر حال فیلیپ بد است، او را بشدت کتک زده بودند، دلم خیلی برایش سوخت و تصمیم گرفتم از او حمایت کنم.
  • چطور شد او را به تهران آوردید؟
    وقتی بیمارستان را دیدم، متوجه شدم که امکانات مناسب برای فیلیپ وجود ندارد. همان موقع آمبولانسی با تجهیزات کامل در اختیار گرفتم. با بیمارستان خاتم‌الانبیا در تهران تماس گرفتم و هماهنگ کردم. همه کارهایش را انجام دادم و او را به تهران منتقل کردم که امکانات لازم برای درمانش وجود داشته باشد.

مادر فیلیپ روز آخر وقتی صحبت‌های مرا شنید و متوجه هزینه‌ها شد، ‌هزار و 100 یورو پرداخت کرد. گفت که وقتی رفت آلمان بقیه‌اش را هم پرداخت می‌کند

  • بعد از درمان فیلیپ به خانه شما آمد؟
    بله؛ من به واسطه قولی که به عمویم داده بودم و دل‌رحمی خودم فیلیپ را تنها نگذاشتم. تمام هزینه‌هایش را تقبل کردم. عمویم می‌گفت هر هزینه‌ای کردی مادرش به تو پس خواهد داد. بعد از ترخیصش از بیمارستان او را به خانه‌ام بردم. بهترین امکانات را در اختیارش گذاشتم. از طرف دیگر با همه خستگی و بی‌خوابی‌های پی‌درپی ساعت 3 صبح شنبه، پنجم مرداد، برای آوردن مادر فیلیپ و خواهر خانم عمویم از فرودگاه امام‌خمینی(ره) به آن‌جا رفته و به اتفاق آنها به منزل خودم برگشتم. میهمانان مانند اعضای خانواده با ما زندگی می‌کردند فقط کارها و هزینه‌ها را ما انجام می‌دادیم، به طوری که همه امور و برقراری امنیت و آسایش همه افراد در بالاترین سطح انجام شد. از طرف دیگر رفتار فیلیپ با اعضای خانواده‌ام خیلی صمیمانه نبود و بیشتر سرگرم فضای مجازی و امور خودش بود. با این‌که تجهیزات سرگرمی و وسایل بازی در خانه ما مهیا بود، به پیشنهاد فرزندانم با آنها تفریح و بازی می‌کرد. می‌گفتند وقتی فیلیپ را دیده‌اند او گرسنه بود در صورتی که او بیشترین غذا را به صورت میکس‌شده و مایع مصرف می‌کرد و هیچ‌گاه از گرسنگی شکایتی نداشت.
  • چقدر برای او هزینه کردید؟
    فقط هزینه جراحی و انتقال او به تهران حدود 50‌میلیون تومان شد. حالا پذیرایی‌ها، حمل‌ونقل و کارهای پس‌گرفتن اموالش بماند. دو بار تا شمال رفتم و آمدم حتی با سارقان هم صحبت کردم. به آنها گفتم چرا این بنده خدا را کتک زدید. گفتند نمی‌دانیم چرا فقط می‌خواستیم وسایلش را ببریم.
  • ماجرای دعوای روز آخر چه بود؟
    ساعت حدود 8 شب بود که در حال بدرقه و خداحافظی با میهمانان خود بودیم. البته قبل از آن با تقاضای مادر فیلیپ با کمی اختلاف نظر توافقاتی در خصوص محاسبه مخارج و هزینه‌ها و امور انجام‌شده، برخوردیم ولی قضیه آن‌قدر بزرگ نبود. من پول هزینه‌هایی که کرده بودم را می‌خواستم اما مادر فیلیپ تنها پولی را که به ‌عنوان بدهی عمویم به من بود را پرداخت کرده بود.
  • ماجرای بدهی چه بود؟
    عمویم به من 20‌میلیون تومان بدهی داشت. او 900 یورو به مادر فیلیپ داده بود تا به من پرداخت کند. 6 روز قبل از رفتن فیلیپ، مادرش این پول را به من داد که روز آخر وقتی صحبت هزینه‌ها شد، گفت که 900 یورو پرداخت کرده در صورتی که آن پول، بدهی عمویم بود.
  • چقدر هزینه کردید و چقدر پول از آنها می‌خواستید؟
    من حدود 5‌هزار یورو هزینه کرده بودم و در توافقنامه قرار بود 8هزار یورو به من بدهند.

میهمانان مانند اعضای خانواده با ما زندگی می‌کردند فقط کارها و هزینه‌ها را ما انجام می‌دادیم، به طوری که همه امور و برقراری امنیت و آسایش همه افراد در بالاترین سطح انجام شد

  • یعنی بیشتر از 5‌هزار یورو نخواستید؟
    مادر فیلیپ روز آخر وقتی صحبت‌های مرا شنید و متوجه هزینه‌ها شد، ‌هزار و 100 یورو پرداخت کرد. گفت که وقتی رفت آلمان بقیه‌اش را هم پرداخت می‌کند.
  • ماجرای توافقنامه و قرارداد چه بود؟
    یک توافقنامه نوشتیم، بابت هزینه‌هایی که من کرده بودم و خانه‌ام را که در اختیارشان گذاشتم و همه پذیرایی‌ها قرار شد، 8‌هزار یورو به من پرداخت شود که‌ هزار و 100 تای آن پرداخت شده بود. من نه گروکشی کردم و نه گروگانگیری؛ این توافقنامه هم همین‌طوری نوشته شد. قرار شد مادر فیلیپ وقتی به آلمان رفت و کارهای بیمه پسرش را انجام داد، اگر پولی گرفت، پرداخت کند اگر نه هم که دیگر هیچ.
  • یعنی آنها با ناراحتی خانه شما را ترک نکردند؟
    نه؛ اتفاقا دوست دختر فیلیپ چندبار دست همسر مرا بوسید، کلی از ما تشکر کرد و بشدت هم قدردان ما بود اما فیلیپ نه. مادر فیلیپ هم چندین بار همسرم را در آغوش گرفت و از او تشکر و بابت شیطنت‌های فیلیپ عذرخواهی کرد.
  • دلیل این‌که فیلیپ از شما ناراحت بود، چیست؟
    نمی‌دانم. از همان اول هم فیلیپ زیاد با ما خوب نبود. حتی یک‌بار هم در آن مدت در اینستاگرامش از ما تشکر نکرد. یک‌بار وقتی دخترم به ملاقات فیلیپ در بیمارستان آمد، فیلیپ خواست با او احوالپرسی گرمی کند اما دخترم که با این آداب و فرهنگ‌ها مخالف بود، از انجام آن خودداری کرد. همه ما و حتی خود فیلیپ بسیار خندیدیم و درباره این موضوع صحبت کردیم. خانمی که دوست‌دختر فیلیپ بود و قرار بود که با هم ازدواج کنند بسیار از این موضوع خوشحال شد، فکر کنم فیلیپ از همان‌جا با ما کدورت پیدا کرد.
  • ماجرای فرستادن فرزندتان به آلمان چه بود؟
    ما اصلا نمی‌خواستیم هیچ کدام‌مان به آلمان برویم. ماجرا از این قرار بود که پزشک نامه‌ای داده بود و گفته بود در پرواز کسی همراه فیلیپ باشد که بتواند کمکش کند. مادر فیلیپ هم از من خواست همراه‌شان باشم اما من گفتم نمی‌توانم و پسرم با آنها همراه شود؛ حتی به سفارت هم رفتیم و کارهایش را انجام دادیم ولی بعد که فیلیپ با مادرش در اتاق صحبت کرد، آنها نظرشان عوض شد. ما هم حرفی نزدیم.
  • چه شد که ماجرا به مانی رهنما و همراهانش کشیده شد؟
    هیچکس این آقا را نمی‌شناخت. نمی‌دانم چرا در این قضیه دخالت و برای ما مزاحمت ایجاد کرد احتمال می دهم نقشه ای داشت.
ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.