شما که غریبه نیستید

به مناسبت انتشار چاپ سی‌وچهارم زندگی‌نامه خودنوشت هوشنگ مرادی‌کرمانی

کار کردن با نزدیک به 20 کارگردان سینمای ایران و تبدیل‌شدن چیزی قریب به سی، چهل داستان به آثار سینمایی و تلویزیونی، در کارنامه هیچ‌کدام از داستان‌نویس‌های ایرانی نیست. خشت‌خشت تمام این قصه‌ها البته فقط در خاک کرمان ریشه نداره.

شهروندآنلاین: «شما که غریبه نیستید؟» ما دنبال یک نفر می‌گشتیم شبیه خودمان، با خاطره‌های تُردِ طنز، زندگی‌های تلخِ قشنگ، شبیه «لبخند انار» یا به طعم «ته خیار». گریه‌هایی که در ادامه تبدیل به خنده می‌شدند و خنده‌هایی که در ادامه تبدیل به گریه می‌شدند و گریه‌خنده‌هایی که اصل جنس بود؛ زندگی گویا همین بود. فقط ما دنبال یک نفر می‌گشتیم که دست‌مان را بگیرد و شب‌ها بعد از شنیدن قصه‌ها بگوید: «غصه نخور، زندگی همینه!» بعدها این پسر بزرگ شد، روی جلد کتاب‌های کهنه کاهی ایستاد و ما را پای قصه‌های خودش نشاند. شاملو چه خوب پای داستان‌های مرادی‌کرمانی را به مجله «خوشه» کشاند. اولین داستان‌ این نویسنده در این مجله چاپ شد. یادتان هست؟ «کوچه ما خوشبخت است». منتها ما هیچ‌وقت نفهمیدیم در حال خواندن داستان هستیم یا تماشای یک فیلم بلند. به قول مرحوم کیارستمی: شما روی کاغذ داستان می‌نویسی یا فیلم می‌سازی؟ چون ما قبل از تماشای تمام این قصه‌ها در سینما، واقعا انگار به تماشا می‌رفتیم؛ تماشای کلماتی که شاید تصاویر آنها را هیچ‌وقت نشود در هیچ‌کدام از آثار اقتباسی پیدا کرد. هرچند که کار کردن با نزدیک به 20 کارگردان سینمای ایران و تبدیل‌شدن چیزی قریب به سی، چهل داستان به آثار سینمایی و تلویزیونی، در کارنامه هیچ‌کدام از داستان‌نویس‌های ایرانی نیست. خشت‌خشت تمام این قصه‌ها البته فقط در خاک کرمان ریشه نداره. «خمره» به ما می‌گوید مردم در همه جای جهان معنای تشنگی را می‌فهمند، حتی اگر تمام عمرشان را کنار آب زندگی کرده باشند؛ حتی اگر معنای «خمره» را نفهمند. پس باید اهل سیرچ باشی، باید زندگی سخت و دشواری را گذرانده باشی، باید به کرمان آمده باشی، از آنجا به تهران رفته باشی، در مطبوعات قلم زده باشی، برای مردمِ شب‌بیدار، پای برنامه‌های رادیو قصه گفتی باشی، هر روز صبحت را با پیاده‌روی شروع کرده باشی، غروب را به تماشای درخت‌ها نشسته باشی و رنگ طبیعت در همه جای ایران را شناخته باشی تا هوشنگ مرادی‌کرمانی باشی. جایزه شورای کتاب کودک، جایزه مهرگان ادب، چهره ماندگار فرهنگ و ادبیات این کشور. حتی خارج از این مرز و بوم، جایزه هانس کریستین اندرسن، جایزه برلین، جایزه خوزه مارتینی، جایزه کتاب سال اتریش. اما همه اینها شاید جزو کارنامه «هوشنگ اول» باشند. «هوشنگ دوم» را باید بین خیل مخاطبان پرس‌وجو کرد و شناخت. وقتی که کتاب‌هایش را دست می‌گیرند، برای دیدار و گفت‌وگو با او صف می‌کشند و با وجد و شادی می‌گویند: «ما با کتاب‌های شما بزرگ شدیم آقای کرمانی» چون دست‌شان را گرفته و پای قصه‌هایش نشانده. آینه انگار دست نویسنده بوده؛ خواننده خودش را دیده، خودش را پیدا کرده. پسربچه شهری، دختر قالیباف‌ روستایی، یک کارمنده ساده بهداری، پیرزنی تنها به اسم «بی‌بی». این‌همه زندگی‌های تودرتو، ترش و شیرین، تر و خشک، از کجا آمدند؟ زن و بچه و پیر و جوان، جمع شدند در خانه برای مهمونی؛ «مهمانی مامان». «هوشنگ دوم» بین این شخصیت‌هاست. بین این قصه‌ها. توی رادیو، توی سینما، لای کاغذهای ورق‌خورده‌ کتاب‌ها. اگر کسی را پیدا کردید که عاشق نشستن کنار چوپان‌هاست، تماشای آتش در شب‌های کویر روستاست، پریدن یک پرنده از روی شاخه‌هاست، اگر کسی را پیدا کردید که هنوز هم قصه‌گو باقی مانده و یکی از قصه‌گوهاست، می‌تونید جلو برید و بگویید: «سلام آقای مرادی‌کرمانی، سلام.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.