آنچه در ازدواج و انتخابات می‌بینید

حقیقتش این است که بعد از ازدواج، آن هم پس از چندین سال که به یکدیگر علاقه‌مند بودیم، یک‌سری اتفاقات و فعل‌وانفعلات اطراف‌مان رخ داد که تصورش هم قبل از این برایمان سخت بوده است؛ مثلا در اولین مسافرتی که با همسرم داشتم، دوتایی تا سرحد عرزدن ترانه‌‌ «اگه نرفته بودی…» را می‌خواندیم و اگر جناب آقای خواننده کمی بیشتر شور می‌داد و مجلس را گرم می‌کرد، مثل شیر سماور اشک هم می‌ریختیم. اما حقیقت ماجرا این بود که کسی نرفته و طرف بغل دست‌مان بود و الکی و بر اساس عادت شلوغش کرده بودیم.
یک‌بار هم من وسط راه پیاده شدم و گلاب‌به‌روی جمع، رفتم دستشویی بین‌راهی و وقتی برگشتم دیدم که همسرم دارد با ترانه‌ «اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد» گریه می‌کند؛ البته لازم به گفتن نیست که من نرفته بودم که برنگردم و قصدم فقط دفع بلایای داخلی‌ام بود و بس.
در کل تطبیق پیداکردن با این شرایط جدید کمی سخت است. شما مثلا فکرش را بکن صبح از خواب بیدار شده‌ای و یک نفر را در فاصله بین سی سانتی‌متری تا سه سانتی‌متری خودت می‌بینی که در این زاویه دماغش دقیقا بیش از هر زمانی گنده به‌ نظر می‌آید و تصویر آن دماغ قلمی و خوش‌ساخت را از ذهن شما کاملا دور می‌کند یا اینکه همیشه طرف را ادکلن‌زده و خیلی خوش‌تیپ و قیافه دیده‌ای و الان هر روز صبح صداهایی به گوش تو می‌رسد که اصلا فکرش را هم نمی‌کردی توانایی درآوردن آنها را داشته باشد.
مطمئنا چند باری هم پیش خواهد آمد که وقتی به ‌طور ناگهانی وارد اتاق می‌شوید، دست همسرتان را نه مانند گذشته و فشرده‌شده در هم و در ژستی نیچه‌وار، بلکه در بینی مبارک می‌بینید. خب اینها شوک‌های بزرگی است. شما هیچ وقت در آن شب‌های فراق فکرش را هم نمی‌کردید و آرزویش را نداشتید که همسر مورد علاقه‌تان را در چنین حالتی ببینید.
اینجا هم مانند انتخابات برخی کشورها فهمیدم که تصور آدم و چیزی که در ذهن می‌پروراند و واقعیت بسیار با هم متفاوت هستند؛ البته با این فرق که در ازدواج تصویر رویایی هر دو طرف به باد می‌رود، اما در انتخابات برخی کشورها فقط یک طرف قضیه لذت تصورشده را نمی‌برد.

شهاب نبوی

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.