آرزویم تحصیل آسان کوچ‌روهاست

وقتی یک معلم به کمک خیران بانی ساخت 3 مدرسه برای دانش‌آموزان عشایر خوزستانی می‌شود

45 ساله است. حدود یک‌سال دیگر دوران خدمتش تمام می‌شود اما همچنان پرانرژی و باانگیزه است برای اینکه بچه‌های عشایر در درس خواندن از حداقل‌های آموزشی بهره‌مند باشند. «رشید محمد حسینی» معلمی است که خودش از تبار عشایر است: «تمام دوران کودکی من، برادر و خواهرهایم در میان عشایر گذشت. کوچ‌رو بودیم، به همین علت با چم‌وخم زندگی عشایری و مشکلات آن به‌خوبی آشنا هستیم.» در گپ‌وگفتی صمیمی پای صحبت‌های این معلم خونگرم و مهربان خوزستانی نشستیم تا از او بپرسیم چه شد که دل از شهر و خانواده کند و خود را وقف کوچ‌روها کرد؟

تجربه درس خواندن زیر سیاه‌چادرهای بزرگ و کوچک را دارد: «تا کلاس پنجم در مدارس عشایری درس خواندم. مدرسه‌مان گاهی چادر بود، گاهی اتاقک‌های سنگی و لرزان و گاهی هم کپر. زمستان و پاییز که می‌شد با وزش هر باد یا بارش باران و برف یک چشم‌مان به سقف یا ستون‌های لرزان چادر بود‏، یک چشم‌مان به صفحه کتاب. دود حاصل از سوخت چوب برای گرم کردن کلاس‌های فکستنی‌مان هم، نفس کشیدن را سخت کرده بود هم چشمان‌مان را اشکبار می‌کرد. خلاصه اینکه درس خواندن در مدارس عشایری آن‌هم در کلاس‌های غیراستاندارد قصه‌ هزارویک‌شب بود.»

دوره ابتدایی که به پایان می‌رسد راهی مدارس شبانه‌روزی می‌شود. عزمش را جزم کرده بود برای اینکه در قدوقامت یک آقا معلم دوباره به لالی برگردد: «همه هدفم، بازگشت به مناطق عشایری و درس دادن به بچه‌های عشایر بود.»

 

هم کلاس درس،‏ هم خوابگاه آقا معلم!

سال 1375 رشید محمد حسینی به‌عنوان مدیر و معلم مدرسه «ایثار کول خداداد» به منطقه لالی برمی‌گردد: «درست است من در زمان دانش‌آموزی مشکلات درس خواندن در کلاس‌های غیراستاندارد عشایر را لمس کرده بودم اما وقتی به‌عنوان معلم‏، مسئولیت حفاظت از جان بچه‌ها را برعهده گرفتم تحمل این سختی‌ها دو برابر شد‎. سختی‌هایی ازجمله تردد در راه‌های صعب‌العبور برای رسیدن به کلاس درس گرفته تا زندگی هفتگی در همان چادرهایی که روزی کلاس درس بود.»

تنها آرزوی آن روزهایش بهره‌مندی دانش‌آموزان بااستعدادش از امکانات آموزشی استاندارد بود: «با هر باد و بارانی سنگ‌های اتاق کلاس سنگی می‌لرزید، از آتش گرفتن کلاس درس با بخاری‌های قدیمی هراس داشتم و کابوس هر شبم بود. کاری از دست خودم برنمی‌آمد، معلم ساده‌ای بودم با حقوقی اندک. تصمیم گرفتم برای رهایی از این کابوس‌ها دست به دامن خیرین شوم.»

اولین قدمش را در این مسیر با جلب مشارکت‌های خیرین برای ساخت دستشویی‌های بهداشتی در مناطق عشایری برداشت: «یکی از موضوعاتی که سوهان روح من بود استفاده دانش‌آموزان از دستشویی‌های صحرایی بود. شاید این موضوع برای پسران مسأله‌ای نبود اما برای دختران مشکل بود به خاطر همین در گام نخست از خیرین دعوت کردم تا 6 دستشویی بهداشتی را‌ سال 94 برای دانش‌آموزان عشایر در کنار مدارس بسازیم.»

درست یک‌سال بعد با تلاشی که برای ترغیب خیران به امر مدرسه‌سازی در مناطق عشایر می‌کند اولین مدرسه ساختمانی استاندارد، کنار کانکس زنگ‌زده قدیمی ساخته می‌شود: «قبل از اینکه این مدرسه ساخته شود کانکس قدیمی، هم کلاس درس بود هم خوابگاه معلمان در شب!»

 

3 مدرسه، هدیه به دانش‌آموزان

درست است هزینه ساخت این مدرسه را خیرین بعد از بازدید از منطقه و درک مشکلات موجود متقبل شدند اما تمام امور لازم برای ساخت مدرسه و اخذ مجوزهای ساخت‌وساز را همین آقا معلم بدون هیچ چشمداشتی دنبال کرد تا مدرسه آجربه‌آجر بالا رفت و قد کشید و سایه‌اش شد پناه دانش‌آموزان: «ما تاکنون 3 مدرسه در 3 منطقه عشایرنشین لالی اعم از تل حاجعلی،‌ هارکیزه و دوتالکی لالی ساختیم. هر مدرسه زمینه ادامه تحصیل بی‌دغدغه را برای 30 دانش‌آموز عشایر فراهم کرده است. وجود این مدارس ماندگاری، آموزگاران را هم در منطقه بالا برده و حوادث تلخ دیگر در مدارس شکل نمی‌گیرد.»

اولین مدرسه را در تل حاجعلی به متراژ 40 مترمربع می‌سازند نامش را هم دبستان هدایت می‌گذارند و دومین مدرسه را با یک کلاس درس در منطقه عشایری ‌هارکینزه لالی با کمک خیرین به نام دبستان استقلال می‌سازد. ‌سال گذشته هم سومین مدسه را در منطقه دوتا لکی می‌سازد با این تفاوت که مدرسه سوم هم دوکلاسه است هم متراژش دو برابر مدارس قبلی: «هرچه به جلو می‌رویم اقبال خیرین از ساخت مدرسه در مناطق عشایری بیشتر می‌شود و این نوید خوبی برای توسعه این بخش در مناطق عشایری است.»

آموزش‌وپرورش عشایری خط مقدم جبهه تعلیم‌وتربیت است و آموزگارانی که به این مناطق اعزام می‌شوند باید از جان‌ودل مایه بگذارند و عاشق کارشان باشند تا بتوانند در برابر حجم انبوه مشکلات تدریس در این حوزه دوام بیاورند.

 

دانش‌آموزان دیروز و معلمان امروز

او و خانواده‌اش ساکن شهر هستند اما آقا معلم تمام وقت خود را در مناطق عشایری می‌گذراند و معتقد است معلم عشایر باید خودش را وقف دانش‌آموزانش کند. در این مناطق دانش‌آموزان بسیاری مستعد هستند اما به علت برخوردار نبودن از امکانات آموزشی کافی نمی‌توانند به آنچه شایستگی‌اش را دارند دست یابند: «شاگردهای سال‌های نخست آموزگاری من، امروز معلم شده‌اند و به این منطقه بازگشته‌اند و در کنار من به تسهیل روند توسعه آموزشی مناطق عشایری کمک می‌کنند. آموزگارانی که با گوشت‌ و پوست و استخوان‌شان مشکلات دانش‌آموزان‌شان را چشیده‌اند و حالا در قالب تیمی برای بهره‌مندی بچه‌ها از امکانات آموزشی لازم مبارزه می‌کنند.»

آقا معلم عشایری قصه ما معتقد است آموزش‌وپرورش عشایری خط مقدم جبهه تعلیم‌وتربیت است و آموزگارانی که به این مناطق اعزام می‌شوند باید از جان‌ودل مایه بگذارند و عاشق کارشان باشند تا بتوانند در برابر حجم انبوه مشکلات تدریس در این حوزه دوام بیاورند.

او یک‌سال دیگر بازنشسته می‌شود و تنها آرزویش تحصیل آسان کوچ‌روهاست: «تحصیل آسان بچه‌ها آنها را به سمت رسیدن به آرزوهایشان رهنمون می‌کند هرکدام از این بچه‌ها می‌توانند به یک انسان موثر در جامعه تبدیل شوند.»

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.