پنج قسمت از این سریال «دراکولا» گذشته اما همچنان جزییات بعضی بخشها مبهم هستند. در «هیولا» با ماجرای اختلاس صندوق ذخیره فرهنگیان مواجه بودیم و کم کم دستهای پشت پرده اختلاس نمایان میشد. کامروا نماینده دستهای پشت پرده بود و ظاهری ریاکارانه و پاک که مهره اصلی پشت برخی آسیبهای اجتماعی بود. «دراکولا» اما با ابهامهای فراوان خود در همان ابتدا، نطفه روایت را خفه کرده بود. کامروا آزاد شده اما قصه چنان شلخته و نامنسجم عرضه میشود.
یاسر نوروزی: سال 72 بود که اولینبار چهرهاش را دیدیم؛ دهه فجر بود و مهران مدیری به عنوان کارگردان. «پرواز 57» آن روزها در حالی روی آنتن میرفت که مدیری چهرههای جوان را همزمان به عرصه کمدی معرفی میکرد؛ از رضا عطاران و سعید آقاخانی گرفته تا نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، یوسف صیادی و دیگران. این نخستین رونمایی از بعضی چهرههای تازه کمدی بود. ایدههای «پرواز 57» یک سال بعد جان گرفت و در «ساعت خوش» به اوج رسید. چهار سال بعد مدیری موفقیت خود را با «جنگ 77» تکرار کرد. او در آن زمان دیگر خودش را به عنوان چهرهای تازه در عرصه کمدی اثبات کرده بود.
روزهای اوج
دهه هشتاد اما نقشهای تازه در ذهن مدیری بود. سریالهای دنبالهدار تازه شروع شده بود و این دهه، دههای بود که مهران مدیری به اوج جلوهنمایی رسید. سال 81 را یادتان هست؟ «پاورچین» تازه شروع شده بود اما کمتر کسی موفقیتی برای این سریال کمدی میدید. با این حال ستاره کمدین ایرانی در صعود بود؛ چون ماجرا با ورود جواد رضویان جریانی دیگر گرفت و زوج «فرهاد» و «داوود» به معنای واقعی در کنار هم جفت و جور شدند. البته از حضور پیمان قاسمخانی به عنوان فیلمنامهنویس مجموعه نباید گذشت. او میدانست چطور آسیبهای اجتماعی را در قالب صحنههایی طنازانه خلق کند و چطور انتقادات مختلف را به صحنههای مهیج کمیک بکشاند. هر چند بعدها مشخص شد بخشهایی از این سریال با تأثیر مستقیم از سریال موفق آمریکایی «دوستان» (فرندز) ساخته شده اما روند بومیسازی بعضی ایدههای «فرندز» در «پاورچین» هم دستاورد کمی نبود. «پاورچین» در واقع شروعی فوقالعاده برای سریالسازیهای 90 شبی مهران مدیری بود. او در پایان این مجموعه روبهروی دوربین قرار گرفت و به مخاطبان وعده داد با ایدهای تازه دوباره میهمان خانههایشان باشد؛ ایدهای که در «نقطهچین» کمرنگ شد و این مجموعه هرگز به پای «پاورچین» نرسید. سال 84 اما برای مهران مدیری حضوری دوباره بود؛ او در این سال یکی از موفقترین سریالهای خود را کلید زد؛ «شبهای برره». مخاطبان چنان با این مجموعه ارتباط برقرار کردند که حتی اسکناسهای آن (پیل / پول) چاپ و در سوپرمارکتها بین بچهها و نوجوانان مبادله میشد! یک سال بعد مدیری در «باغ مظفر» بود؛ سریالی که خیلیها آن را شبیه به «شبهای برره» میدیدند و چندان در خاطرهها ماندگار نشد. مدیری اما پا پس نمیکشید. او در سال 87 با «مرد هزار چهره» میهمان سفرههای هفتسین مردم بود و این بار هم با همکاری پیمان قاسمخانی بار دیگر مردم را پای گیرندهها کشید. یک سال بعد «مرد دو هزار چهره»، دومین دنبالهسازی مهران مدیری بود و تنها تجربه موفق او از ادامهسازی سریالهای اینچنین. بعد هم که به ساخت «قهوه تلخ» رسید؛ اولین تجربهاش در شبکه خانگی. اینجا پایان فعالیت مدیری در دهه هشتاد بود.
دنبالههای ناموفق
خیلیها با کلیدخوردن «ویلای من» در دهه 90 گمان کردند که کار مدیری تمام شده است اما او فورا تغییر رویه داد و «شوخی کردم» را در قالب لوح فشرده تهیه کرد. روزگار اما دیگر روزگار طنزهای آیتمی نبود و «شوخی کردم» با شکست و انتقادات فراوان مواجه شد. مدیری که چند سال گذشته دنباله ساختن برای سریالی موفق را تجربه کرده بود، حالا به فکر پخش «گنج مظفر» رسید. او در تجربه «نقطهچین» به نتیجه مطلوبی نرسیده بود اما «گنج مظفر» را که در سال 86 تولید کرده بود، بعد از سالها کشوقوس به شبکه خانگی فرستاد. این در حالی است که مخاطب چندان با «باغ مظفر» هم آشنایی پیدا نکرده بود؛ چه رسد به «گنج مظفر»! به این ترتیب دومین تجربه ناموفق دنبالهسازیهای مدیری کلید خورد. مهران مدیری حالا دوباره در فکر بازگشت به تلویزیون بود. سال 94، «در حاشیه»؛ قصهای که چندان چنگی به دل نمیزد، ضمن اینکه صدای جامعه پزشکی را هم درآورد و اعتراضات زیادی به همراه داشت. تمام اینها اما باعث جلوگیری از ساخت «در حاشیه 2» نشد؛ مجموعهای که باز هم موفقیت چندانی برای مدیری نداشت. در واقع بین این دنبالهسازی شاید فقط بتوان به «مرد دو هزار چهره» اشاره کرد که شاید قصه آن برای مخاطب تکراری بود اما به همان میزان توانست موقعیتهای طنز خلق کند و در محبوبیت چندین باره مدیری موثر بود؛ مجموعهای که در سال 87 ساخته شده بود. بعد از آن همه چیز همچنان در حال تکرار بود تا ماجرا به دهه نود رسید. زمانی که پیمان قاسمخانی بعد از 11 سال دوباره خودش را کنار مهران مدیری دید. «هیولا» یکی از مهمترین سریالهای مهران مدیری بود. به دو دلیل؛ اول اینکه قاسمخانی از سال 87 به بعد (مرد هزار چهره) دیگر کنار مدیری قرار نگرفته بود و دوم اینکه مهران مدیری در این سریال دست به چینشی تازه زده بود. او که همیشه با ترکیب ثابت بازیگران خودش جلوی دوربین میرفت، حالا به دعوت از چهرههای دیگر رو آورده بود. با این اوصاف، «هیولا» با مخاطبانی همراه شد که دوستش داشتند؛ شخصیت ساده هوشنگ شرافت را میشناختند و مبارزه او با ترفندهای کامروا را دنبال میکردند. شرافت در تقابل با شخصیت کامروا، موقعیتهایی ایجاد میکرد که همگی نظیر آن را در ذهنشان چیده بودند؛ مردی شریف که نمیخواهد شرافتش را به هر قیمتی زیر پا بگذارد. «هیولا» قصهای ساده اما درست و منطقی و منسجم داشت که ارتباط برقرارکردن با آن کار دشواری نبود؛ چیزی که متأسفانه در «دراکولا» نیست. پنج قسمت از این سریال گذشته اما همچنان جزییات بعضی بخشها مبهم هستند. در «هیولا» با ماجرای اختلاس صندوق ذخیره فرهنگیان مواجه بودیم و کم کم دستهای پشت پرده اختلاس نمایان میشد. کامروا نماینده دستهای پشت پرده بود و ظاهری ریاکارانه و پاک که مهره اصلی پشت برخی آسیبهای اجتماعی بود. «دراکولا» اما با ابهامهای فراوان خود در همان ابتدا، نطفه روایت را خفه کرده. کامروا آزاد شده اما قصه چنان شلخته و نامنسجم عرضه میشود که هنوز هم نمیدانی کی به کی است! بهخصوص دو قسمت اول سریال که اعتراض دوستداران محیط زیست و حامی حیوانات را هم به همراه داشت. از آن جمله میشود به استوری هدیه تهرانی هم اشاره کرد که انتقاد خود از وضعیت جمعکردن حیوانات مختلف را در سکانس ویلا نشان داد. با این رویه همه چیز نشان از یک دنباله ناموفق دیگر دارد. البته هر چند هنوز هم شاید نشود این گزاره را با قطعیت گفت اما چرا مدیری در دنبالهسازیها موفق نیست؟ چرا؟