راز شوم جنایت 20 ساله فاش شد
قاتل استاد دانشگاه بعد از سالها زندگی مخفیانه در دام پلیس پایتخت افتاد
ازدواج کرده؛ زندگی تازهای برای خودش تشکیل داده است؛ به خیال اینکه آن شب شوم و آن جنایت هولناک فراموش شده و کسی پیگیر نیست. زندگی مخفیانهاش را عیان کرد. هر روز که گذشت سعی کرد آن روز را از یاد ببرد. میخواست از ذهنش پاک کند. با همسرش زندگی تازهای تشکیل داد؛ غافل از اینکه زندگی پنهانیاش دوام نمیآورد. حتی اگر 20 سال هم گذشته باشد باز هم رازش لو میرود. یاسر توانست بعد از کشتن استاد دانشگاه به زندگی مخفیانهاش ادامه دهد؛ اما دستگیر شد. او که حالا 41 سال دارد، میرود تا به خاطر جنایت 20 سال پیش مجازات شود.
ساعت 3 صبح بود. روز هفدهم شهریور سال 80؛ خبر یک جنایت به مأموران کلانتری 134 شهرک غرب رسید. محل جنایت خانهای در خیابان ارغوان بود. بلافاصله مأموران پلیس تحقیقات خود را در این زمینه آغاز کردند. با حضور پلیس مشخص شد که مردی چهلودو ساله با دو ضربه چاقو به پهلو و قلب خود جان خود را از دست داده است. تجسسهای بعدی نشان داد که این مرد استاد دانشگاه بوده و به تنهایی زندگی میکرده است. مقتول مدتی قبل از همسرش جدا شده بود. بنابراین کارآگاهان در ابتدا سراغ همسر سابق این مرد رفتند.
او در تحقیقات به پلیس گفت: «من یک سال پیش از شوهرم جدا شدم، با هم اختلاف داشتیم و نتوانستیم در کنار هم زندگی کنیم. من به همراه فرزند یک سالهام زندگی میکنم. اصلا از شوهر سابقم خبر نداشتم، در روزنامهها خواندم که او را به قتل رساندهاند. نه به کسی مظنونم و نه اصلا خبر دارم که چه اتفاقی افتاده است.»
با این اظهارات تحقیقات بعدی ادامه یافت. همسایههای مقتول به مأموران پلیس گفتند که صدای درگیری شنیدهاند. بعد هم چند مرد را دیدهاند که از خانه مقتول بیرون آمده و فرار کردند. آنها نتوانستند چهره این مردان را ببینند. با این حال در تجسسهای بعدی مشخص شد که چهار نفر از دوستان مقتول شب حادثه میهمان خانهاش بودهاند. با توجه به هویت به دست آمده از مظنونان، پلیس سه نفر از آنان را دستگیر کرد.
بازداشت همدستان قاتل
متهمان دستگیرشده اعتراف کردند که به خاطر دزدی با مقتول درگیر شدند. آنها در بازجوییها به پلیس گفتند: «ما با مقتول دوست بودیم و رفتوآمد داشتیم تا اینکه متوجه شدیم که او در خانهاش 60 میلیون تومان پول نقد دارد، برای همین وسوسه شدیم. 60میلیون تومان پول زیادی بود و ما هم مشکلات مالی داشتیم، برای همین چهار نفری تصمیم گرفتیم از خانهاش سرقت کنیم. آن شب نیز به عنوان میهمان به خانهاش رفتیم. بعد از مدتی گپوگفت تصمیم گرفتیم نقشه دزدی را اجرا کنیم، ولی هنگام سرقت مقتول مچ ما را گرفت و لو رفتیم. او نیز شروع کرد به دادوفریاد؛ با ما درگیر شد. ما که خیلی ترسیده بودیم، فرار کردیم. اما هنگام فرار یاسر با چاقو چند ضربه به او زد. خیلی شوکه شدیم. باور نمیکردیم که او این کار را انجام دهد. اصلا قرارمان این نبود. بعد از آن شب نیز یاسر را اصلا ندیدیم. او خودش فرار کرد و هیچ خبری از او نداریم.»
با اعترافات متهمان، آنها با قرار قانونی روانه زندان شدند. از طرفی تحقیقات در خصوص قاتل اصلی آغاز شد. اما تجسسها نشان داد که از ایران خارج شده است. چند سال گذشت. در این مدت پرونده همچنان باز بود و قاتل این استاد دانشگاه تحت تعقیب بود تا اینکه خبر رسید یاسر به ایران بازگشته و زندگی جدیدی برای خودش ساخته است.
اعتراف به قتل
بنابراین با شناسایی دقیق مخفیگاه متهم، او بهتازگی از سوی پلیس پایتخت بازداشت شد. یاسر که از دستگیری خود بسیار شوکه بود، در تحقیقات ابتدایی منکر جرم خود شد، اما در ادامه به این جنایت پنهان اعتراف کرد. او در تحقیقات به بازپرس دادسرای جنایی گفت: «من با مقتول در یک میهمانی آشنا شدم. آن زمان بیستویک ساله بودم. مقتول نیز به تنهایی زندگی میکرد و وضع مالی خوبی داشت. از آنجا که تنها بود، با دوستانم به خانهاش رفتوآمد زیادی داشتیم. چندین بار در خانهاش میهمان بودیم تا اینکه فهمیدیم 60 میلیون تومان پول نقد در خانهاش دارد، وسوسه شدیم و نقشه دزدی را کشیدیم. به عنوان میهمان به خانهاش رفتیم، اما هنگام دزدی متوجه شد و دادوبیداد به راه انداخت. خیلی شوکه شدیم. ترسیده بودیم. وقتی میخواستیم فرار کنیم، او اجازه نمیداد. مرتب فریاد میزد. من هم از ترس اینکه همسایهها به آنجا بیایند، با چاقو به او ضربه زدم. نمیخواستم او را به قتل برسانم، فقط میخواستم از دستش رها شوم و فرار کنم.»
متهم در ادامه اعترافاتش گفت: «باور کنید قصد کشتن او را نداشتم. خیلی ترسیده بودم. وقتی فهمیدم مرده، بیشتر ترسیدم، برای همین به خارج از کشور رفتم. در آنجا زندگی مخفیانهای داشتم تا اینکه چند سال بعد تصور کردم آبها از آسیاب افتاده است و به همین دلیل به ایران برگشتم. در اینجا ازدواج کردم و تشکیل زندگی دادم. تصور میکردم دیگر آن جنایت فراموش شده است. البته خودم فراموش نکردم و هرگز نتوانستم مثل یک آدم عادی زندگی کنم. هر لحظه تصور میکردم دستگیر شوم. عذاب وجدان داشتم. حتی هرازگاهی کابوس میدیدم. با این حال تصور نمیکردم که بعد از این همه سال دستگیر شوم.»
با اعتراف متهم، او روانه زندان شد. پیگیریهای بعدی از سوی مأموران پلیس نیز درخصوص این پرونده آغاز شد.