مدال «فلورانس نایتینگل» به پزشك ايراني رسيد

پزشک داوطلب ایرانی موفق شد مدال فلورانس نایتینگل را در چهل‌وهشتمین دوره اهدای این مدال از آن خود کند

پزشک داوطلب ایرانی از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا موفق شد مدال فلورانس نایتینگل را در چهل‌وهشتمین دوره اهدای این مدال از آن خود کند. این مدال به منظور بزرگداشت پرستارانی است که خطرناک‌ترین شرایط را به جان می‌خرند تا از دیگران مراقبت کنند، صحبت از سیدناصر عمادی چشمی است کسی که وقتی تحصیلاتش به عنوان متخصص پوست که به پایان رسید، اطرافیانش انتظار داشتند مثل هر متخصص پوست دیگری تابلو مطبش را بالا ببرد و آنچه در این سال‌ها کاشته را برداشت کند. سال ۸۳ بود، همان سال به هلال احمر مراجعه کرد و گفت آمادگی دارد تا به هر نقطه از کشور که به تخصصش نیاز است، برود. مدت زیادی از زلزله بم نمی‌گذشت. سالک و بیماری‌های پوستی دیگر در بم شایع شده بود. به تخصصش نیاز بود. یک راست راهی بم شد و یک سال‌ونیم به مداوای بیماری سالک و دیگر مشکلات پوستی مردم این منطقه مشغول شد. این پایان مأموریت‌های دکتر ناصر عمادی متخصص پوست و زیبایی نبود و تازه آغاز راهی بود که به عنوان پزشک داوطلب طی می‌کرد.

حضور در کشورهای آفریقایی، افغانستان و عراق و کشورهای مختلف تجربه پر باری برای او به جا گذاشته است. تیم‌های پزشکی را با خود همراه می‌کند و هر ماه به گوشه‌ای از روستاهای محروم می‌رود. هدفش تنها مداوای بیماری‌های پوستی و مشکلات جسمی اهالی این روستاها نیست و برای رفع مشکلات‌شان تلاش می‌کند. عمادی می‌گوید: «پتانسیل و ظرفیت خوبی برای کار داوطلبانه در هلال احمر می‌دیدم. با کار داوطلبانه در هلال احمر تجربه‌های زیادی به دست آوردم. در هر مأموریت داوطلبانه‌ام با پزشکان دیگری همراه بودم و می‌توانستم از تجربه‌های آنها هم الهام بگیرم و به دانشم اضافه کنم.» حضور در منطقه کرکوک عراق بعد از حمله شیمیایی داعش به این منطقه و درمان تاول‌های پوستی بعد از این حمله شیمیایی یکی از فعالیت‌های بشردوستانه این پزشک داوطلب در سال‌های گذشته است.

از همان جاده سال‌هاي جنگ گذشتيم

آخرین‌باری که از این جاده عبور می‌کرد سال ۶۶ بود؛ سال‌های جنگ تحمیلی که به عنوان پزشک داوطلب به مناطق جنگ‌زده کردستان می‌رفت تا به مجروحان کمک‌رسانی کند. حالا ورق برگشته بود. بیستم اسفند ۹۶، عراق به تصرف داعش در آمده بود و به شهر «طوزخورماتو» در جنوب کرکوک حمله شیمیایی شده بود. پزشکان عراقی شهر را ترک کرده بودند و برای کمک‌رسانی به مردم این شهر دولت عراق از ایران کمک خواسته بود. ناصر عمادی همراه تیم هفت نفره‌ای خود را به این شهر می‌رساند تا به مداوای بیماران شیمیایی طوزخورماتو بپردازد. «از همان جاده‌ای عبور می‌کردیم که سال‌های جنگ از آن می‌گذشتیم. این بار اما برای مداوای مردم عراق به جنوب کرکوک می‌رفتم. ۴۱ موشک کاتیوشای داعش در این روستا فرود آمده بود. وقتی به روستا رسیدیم کمتر از یک روز از حمله گذشته بود اما بوی گاز خردل هنوز به مشام می‌رسید؛ همان سلاح شیمیایی که در جنگ تحمیلی دولت صدام علیه مردم غیرنظامی ایران به کار برده بود. در حمله داعش دو دختر دو و چهار ساله کشته و ۹۰۰ نفر مجروح شده بودند. یک هفته در این روستا مستقر بودیم و به مداوای مردم می‌پرداختیم.»

بعد از حمله شیمیایی داعش وقتی دولت عراق از ایران درخواست کمک و اعزام نیروهای پزشکی کرده بود، هلال احمر افرادی را به این مأموریت فرا خواند که سابقه حضور در جنگ و تجربه رویارویی با حمله شیمیایی را داشتند. «ما را برای این مأموریت انتخاب کرده بودند؛ چون تجربه جنگ داشتیم و در حمله‌های شیمیایی که همین کشور علیه مردم ما کرده بود مردم را مداوا می‌کردیم. اما وظیفه ما نجات انسان‌ها بود. باید به وظیفه خودمان عمل می‌کردیم. سال‌ها از جنگ تحمیلی گذشته بود و برای ما به عنوان پزشکان بدون مرز فرقی نمی‌کرد که مجروحان حمله شیمیایی داعش چه کسانی هستند. آنها هم مردم بی‌گناهی بودند.»

داعش درست در ۶ کیلومتری طوزخورماتو مستقر شده بود و از آنجا مدام محل استقرار تیم پزشکی را به خمپاره می‌بست. «یکی از سخت‌ترین عملیات‌هایی بود که به عمرم در آن حضور داشتم. داعش تا ۶ کیلومتری ما را به اشغال در آورده بود. سال ۹۶، سال اوج قدرت داعش در عراق بود و حضور ما در آنجا برایمان خطر زیادی داشت. در تمام آن یک هفته که در نزدیکی کرکوک مستقر بودیم داعش بدون وقفه به سمت ما حمله می‌کرد. برای اینکه گرفتار خمپاره‌های داعش نشویم، مجبور بودیم هر دو ساعت یک بار محل استقرارمان را عوض کنیم. میان گلوله و خمپاره‌ای که از زمین و آسمان می‌بارید مردم را معاینه می‌کردیم و دوازده بار در طول شبانه روز جابه‌جا می‌شدیم.»

تاول‌های پوستی و مشکلات ریوی مهم‌ترین مشکلاتی بود که مردم در این حمله شیمیایی دچار آن شده بودند. مداوای همه ۹۰۰ مجروح شیمیایی روستا که به پایان رسید دوباره به ایران برگشتند.

«وقتی برای این مأموریت اعزام می‌شدیم درست شب عید بود. در تدارک خرید عید و سفر برای تعطیلات به همراه خانواده بودم که این مأموریت پیش آمد. وقتی با خانواده‌ام خداحافظی می‌کردم می‌دانستم درست به دل خطر می‌روم و امکان دارد برگشتی برای آن وجود نداشته باشد. اما فکر اینکه در آن منطقه مردمی هستند که به کمک من نیاز دارند آرامم نمی‌گذاشت. وقتی به خانه برمی‌گشتم انگار جان و زندگی دوباره‌ای از خدا گرفته بودم.»

 

از بم تا آفریقا

بعد از پایان دوره تخصص در دانشگاه به عنوان متخصص پوست و زیبایی کار خود را آغاز کرد. اما نه در مطبی در یکی از محله‌های شمال شهر تهران؛ سال ۸۴ بود که به بم اعزام شد و یک‌سال‌ونیم به درمان بیماری سالک در این منطقه زلزله‌زده پرداخت.

ناصر عمادی می‌گوید: «بعد از زلزله بم ۲۰ هزار نفر در این شهر به سالک مبتلا شده بودند. من به این شهر رفتم و به مدت یک‌سال‌ونیم در بم به درمان سالک پرداختم. بعد از یک سال و چند ماه که مأموریتم در بم به پایان رسید، اولین تجربه برون‌مرزی من در افغانستان آغاز شد. به دلیل همسایگی با این کشور، بیماری‌های پوستی مشترکی هم در بین این مردم و مردم کشور ایران وجود داشت؛ به همین دلیل حضور من در افغانستان می‌توانست مفید و موثر باشد. در مدت ۶ ماه حضورم در این کشور به عنوان نماینده پزشکان ایرانی هم به درمان بیماران می‌پرداختم و هم به پزشکان آنجا آموزش‌های لازم را ارایه می‌دادم.»

بعد از بازگشت از افغانستان، به درخواست دبیرکل وقت هلال احمر به آفریقا اعزام شد تا مسئولیت مراکز درمانی ایران در آفریقا را بر عهده بگیرد. عمادی می‌گوید: «سفر به آفریقا افق جدیدی پیش روی من باز کرد. آنجا با مردمی روبه‌رو بودم که از هر جهت، از نظر فرهنگ و دین و آداب و روش زندگی و… با من تفاوت زیادی داشتند و دنیای تازه‌ای پیش روی من قرار گرفت. حتی بیماری‌هایی که در کشورهای آفریقایی مردم با آن روبه‌رو هستند، متفاوت است. بیشترین مرگ‌ومیر کشورهای آفریقایی به دلیل ابتلا به ایدز و اچ‌آی‌وی است. با سال‌ها تحقیق و مطالعه در این کشورها مقاله‌های متعددی با نام ایران در معتبرترین نشریات علمی منتشر کردم. اینکه از روی علایم پوستی، یک پزشک بتواند ابتلای افراد به ایدز و اچ‌آی‌وی را تشخیص دهد به تجربه زیادی نیاز دارد که ما به آن مرحله رسیده بودیم. با تشخیص هر فرد بیمار می‌توانستیم خانواده آن فرد و افراد زیادی را از ابتلا به ایدز نجات بدهیم و این قدم بسیار بزرگی بود. انتشار مقاله‌های حاصل از این تجربه با نام ایران و هلال احمر، این نام‌ها را در کشورهای زیادی سر زبان‌ها انداخته بود. به دلیل همین تلاش‌ها بود که در بزرگ‌ترین بیمارستان آفریقا درمانگاهی به نام امام‌حسین(ع) دایر شد یا درمانگاه دیگری به نام امام‌رضا(ع). ما برای ساخت این درمانگاه‌ها هیچ هزینه مالی پرداخت نکرده بودیم؛ اما اعتبار و اعتمادی که در آنجا از حضور ما به وجود آمده بود این نام‌ها را در کشورهای آفریقایی سر زبان‌ها انداخت.»

خانه‌اش را سرزمینی به وسعت کره زمین می‌داند و خانواده‌اش را هر فردی که در این کره خاکی زندگی می‌کند. «اگر بدانید عضوی از خانواده شما در بندرعباس به کمک‌تان نیاز دارد چه می‌کنید؟ بی‌درنگ خودتان را به این شهر می‌رسانید. من هم همین کار را می‌کنم؛ خودم را به کشور و شهری می‌رسانم که عضوی از خانواده بزرگم در آن به کمک من نیاز دارد. من اعتقاد دارم کسانی که باید ایران را مثل وطن خود دوست بدارند باید تعدادشان به اندازه کل مردم کره زمین باشد. برای همین در هر قاره‌ای، در هر شهر و کشوری که مشغول کار باشم چنان جان و دل برای کار می‌گذارم که مردم آن شهر را شیفته فرهنگی کنم که از آن برخاسته‌ام.»

معتقدم باید با مشکلات دیگران مثل مشکل خودمان برخورد کنیم. آن وقت است که می‌توانیم راه‌حل درست را پیدا کنیم. وقتی برای مداوای مردم آفریقا می‌رفتم وقت زیادی را هم به آموزش نیروهای پزشکی آنجا اختصاص می‌دادم. این نیروهای آموزش‌دیده بیشتر از حضور یک ماهه من در آفریقا می‌توانستند در آنجا موثر باشند. این شیوه برخورد من با مسائل پیرامونم است

ماجرای انتقام و پشیمانی

حضورش در کشورهای آفریقایی به عنوان یک روشن‌پوست با دردسرهای زیادی همراه است. با این حال هنوز هم یک ماه از سال را به کشورهای آفریقایی سفر می‌کند تا به مداوای بیماران بپردازد و آموزش‌های چندین و چند ساله را در آن ادامه دهد.
«در آفریقا به عنوان کسی که پوست روشنی دارد بارها از طرف بومیان آفریقا که مورد ظلم و تبعیض واقع شده بودند، دچار دردسر شدم. افراد فقیری که هر کسی با پوست روشن می‌دیدند به نمایندگی از کسانی که به آفریقایی‌تبارها آسیب زده و آنها را استعمار کرده‌اند، انتقام می‌گرفتند. یک شب دیروقت بود که بعد از یک عمل جراحی از درمانگاه خارج شدم. خبری از تاکسی نبود و برای رسیدن به ایستگاه اتوبوس باید یک کیلومتری در پیاده‌رو تاریک و بدون چراغ حرکت می‌کردم. متوجه شدم سه نفر من را تعقیب می‌کنند. جلو من را گرفتند و گفتند پول و موبایلم را به آنها بدهم. به حرف‌شان گوش دادم. بعد گفتم من پزشک هستم و برای مداوای بیماری‌های مردم آفریقا به آنجا آمده‌ام و گفتم من میهمان شما هستم و با من چنین رفتاری می‌کنید. دیگر به این شهر نخواهم آمد. اول باور نکردند. گفتم این موبایل من است و به هر کسی که خواستید زنگ بزنید و سوال بپرسید. به چند نفر از شماره‌های داخل موبایلم زنگ زدند که از بیماران من بودند. آنها هم وقتی از ماجرا با خبر می‌شدند با این سه نفر دعوا می‌کردند و می‌گفتند باید از کارتان خجالت بکشید. طوری شد که بعد از چند دقیقه گوشی و پول‌هایم را به من برگرداندند و از من عذرخواهی کردند. دوباره در تاریکی به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت می‌کردم که متوجه شدم که دنبال من در حرکت هستند. پرسیدم ماجرا چیست؟ گفتند ممکن است در راه دوباره کسانی بخواهند به تو صدمه بزنند یا وسایلت را بدزدند. ما تا ایستگاه اتوبوس همراه تو می‌آییم.»

 

آبادی ذکری و گل‌نی

فعالیتش به عنوان پزشک داوطلب سال‌هاست در روستاهای محروم کشور ادامه دارد. نمونه‌اش روستاهای مرزی ذکری و گل‌نی در خراسان جنوبی است که از سال ۹۶ فعالیت در آن را با گروهی از پزشکان متخصص آغاز کرده است.
«مردم این روستا مشکلات پوستی بسیار شدیدی داشتند که از سال ۹۶ درمان آن را شروع کردیم. اما حضور ما به عنوان پزشک داوطلب تنها در یک نوبت چند روزه خلاصه نمی‌شود و در دوره‌های زمانی مشخص به این روستاها سر می‌زنیم. حضور ما در روستاهای محروم تنها به ویزیت بیماران و درمان بیماری‌ها و نسخه و دارو خلاصه نمی‌شود؛ مثلا در روستای ذکری و گل‌نی متوجه شدیم که این دو روستا آب آشامیدنی سالم ندارند. هفته‌ای یک بار تانکر آب روستا پر می‌شد و با همان آب همه نیازهای بهداشتی و آشامیدنی روستا باید برطرف می‌شد. در حالی که یکی از دلایل بیماری‌های پوستی شایع نبود آب سالم و تازه بود. این آب بعد از یک روز ماندن در مخزن روستا دیگر کیفیت قبل را نداشت. برای همین با اداره آب آن منطقه و نهادهای مربوطه دیگر وارد صحبت و مذاکرده شدیم و توانستیم برای روستا چاه آب تأمین کنیم. روستاهای ذکری و گل‌نی بعد از سه سال از حضور مداوم ما هیچ شباهتی به روزهای اول ندارند و بسیار شرایط بهتری دارند. بچه‌های روستا زمین بازی دارند و برای اینکه کمتر در معرض تابش شدید آفتاب قرار بگیرند زمین بازی را برای آنها مسقف کرده‌ایم. کمک به اشتغال مردم روستا هم از دیگر اقداماتی بود که در این مناطق به کمک خیران و پزشکان داوطلب انجام شد.» او معتقد است برای کمک به مردم یک منطقه لازم نیست حتما پول فراوان و یا دارو برای آنجا تأمین کند؛ مشکلات ریشه‌های عمیقی دارند که می‌توان با شناسایی آنها برای همیشه و یا حداقل برای مدت طولانی آنها را برطرف کرد. «من معتقدم باید با مشکلات دیگران مثل مشکل خودمان برخورد کنیم. آن وقت است که می‌توانیم راه‌حل درست را پیدا کنیم. وقتی برای مداوای مردم آفریقا می‌رفتم وقت زیادی را هم به آموزش نیروهای پزشکی آنجا اختصاص می‌دادم. این نیروهای آموزش‌دیده بیشتر از حضور یک ماهه من در آفریقا می‌توانستند در آنجا موثر باشند. این شیوه برخورد من با مسائل پیرامونم است.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.