برای داغِ بی‌مرهم سربرنیتسا

یادداشتی از دکتر سید مجتبی احمدی

این روزها خبر رد دادخواست تجدیدنظر راتکو ملادیچ، قصاب سربرنیتسا در بیش از یک ربع قرن و تأیید حبس ابد او تیتر اصلی اخبار دنیا قرار گرفته است.

خبری که برای آنان که در این زمانه و در آغازین روزهای دهه 90 میلادی و در آستانه فروپاشی یوگسلاوی سابق با جنایت جنگی وحشیانه و نسل‌کشی مسلمانان از سوی صرب‌ها در بوسنی و هرزگوین شاهد بزرگ‌ترین مخاصمه و جنایت جنگی علیه بشریت پس از جنگ جهانی دوم با حضور ژنرال صرب بوسنی؛ راتکو ملادیچ و حمایت فرمانده بی‌رحم و خون‌آشامش؛ رادوان کاراجیچ نخستین رهبر صرب بوسنی بودند، یادآور روزهای تلخ و غمگنانه و غرق ِخون و عرق در اواخر قرن ِپیشین بود.

زمان زود و به شتاب می‌گذرد، تو گویی به سرعت باد، ولی این گذر روزگار هرگز نتوانست بر خاطره تلخ قتل‌عام و نسل‌کشی بیش از ۸هزار مرد و کودک و زن در سربرنیتسا در بوسنی و هرزگوین غبار فراموشی و نسیان بپاشد.

دنیا جای کوچکی است بسیار خُرد و به اندازه یک گوی، شاید گوی جم!

دنیا جای کوچکی است شاید شبیه یک روستای کوچک دورافتاده در دل صحرایی گرم و سوزان در دوردست‌ها! جایی که هیچ سخن، عمل و فعلی در میان انعکاس این کوه جهان، همچون نداها و افعال ما از دست نمی‌رود و به زوال نمی‌انجامد.

مولوی نیک اندیشیده بود که:

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوی ما آید نداها را صدا

آری از دستی دادن بی‌شک گرفتن از دست دیگری را به دنبال خواهد داشت، این سنت و رسم معهودی است که همه آن را دانسته، دیده و چشیده‌ایم!

راتکو ملادیچ، در سکوت دستگاه‌های خبری و امنیتی بلگراد بیش از 16 سال پس از اتهام نسل‌کشی خود را مخفی ساخت، ولی هر چند سال بخشی از گورهای دسته‌جمعی نهان‌شده از سوی خون‌ریزان صرب به رهبری این دو نفر؛ ملادیچ و کاراجیچ برملا و آشکار می‌شد و زخمی عمیق بر پیکره و روح بشریت می‌نهاد.

آن سال‌ها هیچ نشانه‌ای از سیطره دنیای مجازی و افسانه‌ای نوین بر عالم ‌ِحقیقت مشهود نبود و خبرها از دوردست‌ها در دل بالکان، اندک‌اندک و قطره‌چکانی و در احاطه مطلق غرب و برای پنهان‌کردن این جنایت دهشتناک علیه مسلمانان بوسنی و هرزگوین مخابره می‌شد.

تنها راه گرفتن اخبار و اطلاعات، خبرهای جسته‌وگریخته رسمی و از همه بهتر مستندهای خنجر و شقایق شهید سیدمرتضی آوینی و عکس‌های رضا برجی و خبرنگاران مسلمان اعزام‌‌شده به بالکان و فیلم سینمایی خاکستر سبز حاتمی‌کیا برای پرده برداشتن از این جنایت علیه بشریت بود.

راتکو ملادیچ؛ قصاب سربرنیتسا و اهریمن وحشتناکی بود. انسان‌های مظلوم و بی‌دفاع بی‌شماری را در بوسنی و بعضا در کرواسی قتل‌عام کرد، صرفا برای اینکه نژاد و دین خویش را برتر از دیگران می‌دید و صد البته او و غرب، ایجاد کشوری مسلمان در اروپا را هرگز برنمی‌تافتند.

دستگاه تبلیغاتی یوگسلاوی سابق و صرب‌ها اطلاعات را به گونه‌ای دیگر و واژگونه مخابره می‌کرد، انگار که راتکو، مرد بسیار شریفی است  که تو گویی در حال خدمت نجیبانه و شریفانه به مردم بوسنی و هرزگوین و منطقه بالکان است!!

آنا، دختر 23 ساله راتکو ملادیچ، دانشجوی پزشکی بلگراد بود. دختر زیبای مهربانی که همچون دیگر مردم یوگسلاوی در این اندیشه بود که پدرش انسان شریف و محترمی است!!

ولی آفتاب حقیقت هیچ‌گاه در نهان و مستور نمی‌ماند و آنا روح لطیف و وجدان آگاهش بیدار گردید و به‌شدت از کشف حقیقت و دانستن راز جنایت‌های پدرش وقتی در مسکو با دانشجویان مسلمان بوسنیایی گفت‌وگو می‌کرد آسیب دید، به طوری که به افسردگی شدید دچار شد و با تپانچه پدرش که در جشن فارغ‌التحصیلی راتکو در دانشگاه افسری و ارتش به او اهدا شده بود، در ۱۹۹۴ میلادی به زندگی خود پایان داد. احتمالا آنا تنها فردی از خانواده ملادیچ باشد که با کشف اسرار و جنایات پدرش به بدنامی شهره نشد!

روح آنا ملادیچ و دکتر علی عزت بگوویچ رهبر مسلمانان بوسنی و هزاران شهید مظلوم و قربانیان کشتار وحشیانه در گورهای دسته‌جمعی شاد باد. بگوویچ مردی که هرگز اجازه نداد بوسنیایی‌ها مرتکب جنایت جنگی و اقدامات متقابل همچون قصاب سربرنیتسا علیه صرب‌ها شوند.

بگوویچ همواره به مردمان و یاران و سربازانش این چنین می‌گفت:

«ما زمانی جنگ را می‌بازیم که شبیه دشمنان‌مان شویم، نه هنگامی که بمیریم.»

«علی عزت بگوویچ» در کنفرانس‌های اروپایی فریاد می‌زد: «من از بوسنی می‌آیم… کشوری که جوان‌ترین عضو سازمان ملل است… به سبب کارهایی که باید انجام می‌دادید و ندادید گلایه دارم… آقایان محترم! این یک جنگ معمولی نیست یا حتی یک اشغالگری معمولی توسط صربستان نیز نیست، یک جنگ با هدف نسل‌کشی برای نابودی مردمان غیرنظامی و از بین بردن ارزش‌های دینی، ملی و فرهنگی آنهاست.»

خیلی دوست دارم روزی به سارایوو، سربرنیتسا و گوراژده سفر کنم و روی مزار همه آن انسان‌های مظلوم و تنها و غریب خفته در گورهای دسته‌جمعی گلی نثار کنم. شاید مرهمی اندک بر زخم‌های تن و روح بشریت باشد.

ولی به راستی که دنیا جای کوچکی است!

 

2 دیدگاه
  1. زینالپور می‌گوید

    دکتر احمدی عزیزدل
    بسیار زیبا و‌ دردمندانه بود. ممنونم

  2. صادقی می‌گوید

    با سلام دوست گرامی من احساسات انسان گرایانه و نوع دوستی شما قابل درک و تحسین است باشد که جامعه بشریت به آن از حد بلوغ انسانی و نوع دوستی برسد که شاهد تکرار اینچنین فجایعی که روح هر انسان آزاده ای را مکدر میکند، نباشیم🌺

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.