«آقا عابد» و «فاطمه خانم» اصلا فکرش را هم نمیکردند. پدری بیستوشش ساله و مادری بیستودو ساله بعد از سه، چهارسالی که از پیوندشان گذشته بود، حداکثر منتظر یک فرزند سالم بودند اما در اولین#سونوگرافی نشانههای یک حادثه غیرمترقبه ظاهر شد.
«پزشک گفت که 5 تا قلب تشکیل شده.» فاطمه این حرف را اکنون در حالی به ما میگوید که هنوز هم با گذشت 9 ماه شاید معنای آن را بهطور کامل درک نکرده باشد. آن موقع باورش برایشان سخت بود اما تصاویر بعدی از درون رحم تنگ و تاریک سختیِ واقعیت را برای آنها عریان کرد. چه باید میکردند؟
نخستین پیشنهاد کاملا معلوم بود: «پزشکهای مختلف گفتند که بهتر است سقط کنید. اینها زنده نمیمانند و خودت را هم به کشتن میدهند.» فاطمه با همین پیشنهادِ اول خودش را کمی باخته بود اما دلش راضی نمیشد. یک طرف احتمال مرگ قرار داشت و آن طرف شانس زندگی ضرب در پنج که خودش تازه اول مصیبت بود. بازی شروع نشده، پنج هیچ عقب میافتادند.
«گفتم خدا خودش داده، خودش هم بخواهد نگه میدارد.»
پنج قلوها با وزنهایی بین یک تا یکونیم کیلوگرم سالم به دنیا آمدند. خانواده دونفره آنها به ناگاه هفت نفره شده با پنج پسر از یک بار تولد. آنها را امیرعبــاس، امیررضا، امیرســام، محمدمهدیــار و محمدماهــان نام گذاشتهاند و گر چه همشکل نیستند اما در همین مرحله جز مادرشان هیچکس دیگری نمیتواند آنها را از هم تشخیص دهد.
پدر و مادر پنج قلوها تحصیلات دانشگاهی ندارند اما بار تجربهشان سنگین است. فاطمه زنی جوان و خانهدار و عابد راننده ماشین سنگین است که چند ماهی مجبور شد کارش را رها کند و به امورات خانواده بپردازد اما خوشبختانه مجددا توانسته اعتماد صاحب کار قبلیاش را به دست بیاورد و به سرکار سابقش بازگردد. درآمدش برای زندگی عادی در آن روستا و شهر کوچک بد نیست؛ اما نه وقتی که به ناگهان پنج فرزند به خانواده کوچکشان اضافه شود. بهزیستی یک مقرری مختصر برایشان وضع کرده در حد 500هزار تومان در ماه که پول شیرخشک و پوشک بچهها در سه، چهار روز هم نمیشود. خانهای نیمهکاره و بدون لوازم خانگی دارند که تنها یک اتاقش برای زندگی مهیاست و حتی مجبورند برای دستشویی به خانه پشتی بروند که خانه پدربزرگ بچههاست. پسانداز اندکی داشتهاند که همه آن خرج پنج قلوها شده و احتمالا به این زودیها نتوانند خانهشان را تکمیل کنند.
برای یاری به خانواده پنجقلوها به آدرس htpp://donate.rcs.ir/pay مراجعه کنید.