وقتی مسئول ما دغدغه محیطزیست ندارد…
گفتوگو با شهرام مهاجر سلیمانی، وکیل و مشاور حقوقی درباره قوانین مربوط به حیوانات
طرف با خودش محاسبه میکند که من مثلا اگر 100 سنجاب را با خودم بیاورم و بفروشم چقدر سود برایم حاصل میشود؟ چه درصدی احتمال دارد که در این تعداد مرا بگیرند؟ و اگر در آن درصد پایین مرا بگیرند، چقدر جریمهام میکنند؟ در نهایت میبیند به صرف است و انجام میدهد. چون قاعدهای در مسائل کیفری وجود دارد که میگوید مجرمانی که جرمشان را تکرار میکنند، سود و زیانی را محاسبه میکنند و اگر برایشان صرف نکند، جرم را مرتکب نمیشوند.
با یک جفت دمپایی داخل قفس شیر میشوید و بعد هم میتوانید پا روی سلطان جنگل بگذارید و عکس بیندازید! این تصویر مربوط به حالا نیست اما وضعیت اسفبار نگهداری از حیوانات حیاتوحش را در ایران نشان میدهد. ماجرا در ادامه به جایی رسید که خبر فروش این نوع حیوانات به خریداران شخصی هم مطرح شد و به زعم بعضی حامیان حقوق حیوانات همچنان ادامه دارد. همین حالا جستوجویی ساده در اینترنت شما را میرساند به فروش انواع مار، آفتابپرست، ایگوانا و انواع و اقسام حیواناتی که در تعریف حیوان خانگی طبقهبندی نمیشوند. اما فروش چنین حیواناتی چطور تا این حد باب شده است؟ آیا تعریفها متفاوت شده است؟ سوداگران از خلأهای قانونی استفاده میکنند؟ یا چه عاملی باعث شده فروش حیوانات غیرخانگی به امری متعارف تبدیل شود. خریداران چه فکری میکنند؟ قانون در این زمینه چه میگوید؟ تمام این پرسشها باعث شد گفتوگویی داشته باشیم با شهرام مهاجر سلیمانی، وکیل و مشاور حقوقی که یکی از صاحبنظران عرصه حقوق حیوانات و محیطزیست است و میتواند پاسخگوی سوالات ما باشد.
در قوانین کشور چه تدابیری برای حمایت از حقوق حیوانات در نظر گرفته شده؟ آیا در زمینههایی که منجر به سوءاستفاده یا آزار حیوان میشود، تصریحی وجود دارد؟
به این موضوع از ابعاد مختلفی میشود نگاه کرد. ما حتی زمانی به دنبال رفع معضلات حیوانات شهری بودیم؛ سگهایی که متأسفانه از سوی بعضی شهرداریها دچار آزار قرار میگرفتند. اما در سالهای گذشته هیچ پناهی پیدا نمیکردیم و ارگان دولتی نبود که بتوانیم این سازمان را وارد کنیم و پشتش قرار بگیریم که مانع این اتفاقات ناگوار شوند.
سازمان حافظت از محیطزیست چه میکند؟
سراغ سازمان حفاظت محیطزیست هم رفتیم. محیطزیست طبیعتا معنایی عام دارد که باید شامل تمام زیرمجموعههای محیطزیستی شود. اما سازمان میگفت حیوانات شهری به ما ارتباطی ندارد؛ ما فقط به جهت حمایتهای قانونی فقط میتوانیم حیوانات حیاتوحش را تحت پوشش قرار بدهیم. اما درباره قوانینی که پرسیدید واقعیت این است که ما از نظر نظام قانونگذاری درباره حیوانات نسبت به خیلی نقاط دیگر دنیا عقب هستیم و باید به کشورهای پیشرفته در این زمینه نگاه کنیم. باید ببینیم آنها در تعریفها و در قانونگذاریهایشان چه روشی را پیگیری کردهاند، چه اصلاحاتی انجام دادهاند و امروز به کجا رسیدهاند. چرا امروز شما در کشورهای پیشرفته حیوان بلاصاحب نمیبینید و چرا در ایران میبینید؟ تعریف حیوان خانگی را باید مشخص کنیم. البته ما الگو هم داریم و نیازی نیست چرخ را به قول معروف از اول اختراع کنیم. وقتی میخواهیم قانونگذاری کنیم، باید بیاییم مطالعاتی تطبیقی انجام بدهیم و با بررسی قوانین کشورهای دیگری که قانونگذاری کردهاند، قوانینی ایجاد و آنها را بومی کنیم تا با یکسری شرایط محیطی، اجتماعی، باورهای مردم و قانونگذاری تطبیق پیدا کند. در عین حال که باید در نظر داشته باشیم بعضی شاخصها مشخص هستند و میشود از همانها استفاده کرد.
مسأله ما این است یکسری شناخت عمومی راجع به حیوانات خانگی وجود دارد اما عدهای به مرور در حال قالبکردن حیوانات حیاتوحش بهعنوان حیوانات خانگی و فروش آنها به مردم هستند. همین حالا مثلا در اینترنت سرچ کنید طرف نوشته فروش «مار خانگی» و به راحتی دارد آن را میفروشد! درحالی که اگر متر و معیاری در نظر بگیریم، میشود مقابل این سوءاستفاده ایستاد.
بهترین خطکش برای تشخیص، مسأله حیاتوحش است. یعنی حیواناتی که در حیاتوحش زیستگاه دارند، حیوان خانگی نیستند. ضمن اینکه دقت داشته باشید به هرحال قانون همه چیز را هم شاید نتواند پوشش بدهد؛ بعضی مسائل را هم باید خودمان مراعات کنیم. مثلا یکی از بزرگترین گناهانی که خداوند بیان کرده و تمثیل وحشتناکی هم درباره آن آورده، غیبت است. اما آیا مجازاتی در قوانین کیفریمان برای غیبتکردن داریم؟ نه. پس به این نتیجه میرسیم در مقولههای دیگر هم باید خطکشهای سادهای پیدا کنیم. چون آنها که سوءاستفاده میکنند و موضوع سوال شما هستند، دنبال پیچیدهکردن این تشخیص هستند. این عده با پیچیدهکردن، وسیعکردن، مبهمکردن و گستردهکردن دامنه تعریف میتوانند سوءاستفاده بیشتری کنند. ولی خب وقتی شما تعریف را ساده کنید، فعالیتشان را محدودتر میکنید. سنجاب، لاکپشت، مار، پرندههای مختلف، میمون و… اینها همه در حیاتوحش، در اکوسیستمهای و زیستگاههایی که تابع حیاتوحش هستند، زندگی میکنند؛ گربه اما اینطور نیست. گربهای که ما بهعنوان گربه خانگی از آن نگهداری میکنیم، همیشه کنار انسان زندگی میکند. یعنی شما هر جایی را که محل سکونت انسانهاست، نگاه کنید، زیستگاه گربه است. همینطور زیستگاه بعضی سگها. اما حیوانات دیگر عموما در محل سکونت انسانها زیستگاه ندارند. مثلا شاید شما در منطقهای زندگی کنید که کنارتان جنگلی باشد و در آن جنگل سنجابی هم زندگی کند اما خب آن جنگل خودش تعریف مجزایی از محیط شهری دارد.
سادهکردن تعریف همانطور که میفرمایید میتواند محدودیتهایی ایجاد کند اما برای بعضی فروشندگان این مسائل اصلا مهم نیست؛ چه تعریف ساده باشد و چه پیچیده، از خلأهای قانونی استفاده میکنند و کار فروش و قاچاقشان را پیش میبرند.
دو مفهوم باید در کنار هم قرار بگیرد که شما به حالت مطلوبی از عدالت در هر زمینهای برسید؛ اول قانون خوب و دوم مجری خوب. یعنی اجرای خوب قوانین خوب. در تمام مقولات هم همین است. اگر قانون خوبی وجود نداشته باشد که وحشتناک است و اصلا دیگری چیزی برای توسل وجود ندارد تا شما بتوانید به وضعیت بهتری فکر کنید. اگر قانون خوب باشد اما مجری خوبی هم وجود نداشته باشد، باز به مشکلات دیگری برمیخوریم. بهعنوان مثال عرض میکنم اگر محیطبانی داشته باشیم که با شکارچی ساخت و پاخت کند یا اینکه تعداد محیطبانان خوبمان کم باشد، خودش معضلی در زمینه اجرا به حساب میآید. همینطور نبود دادگاه تخصصی جرایم زیستمحیطی و نداشتن قوانین بهروز. به تمام این مؤلفهها که نگاه کنید، میبینید یکی از اهداف مهم قانون این است که باعث ایجاد عبرت و پیشگیری از ارتکاب جرم در آینده شود. اما اگر اجرای قانون به یک تبادل اقتصادی تبدیل شود، فاتحه آن عدالت خوانده است. یعنی وقتی ماجرا به جایی برسد که دزد بنشیند با خودش محاسبه کند که اگر من سرقت کنم، احتمال اینکه دستگیرم کنند مثلا 30درصد است و اگر هم مرا بگیرند، فلان مجازات را میشوم و در مجموع انجام جرم برایم صرف میکند، آن زمان ارتکاب جرم در این زمینه بالا میرود. خب کسی که میرود در آن جنگل، حیوان مربوطه را از زیستبوم خودش دور میکند، شکار میکند و میآورد برای فروش، هم به آن اکوسیستم آسیب جدی وارد میکند و هم حیوان را آزار میدهد. نهایتا هم اگر در موارد معدودی دستگیر شود، با مجازاتی نامتناسب سروته ماجرا هم میآید. در واقع طرف با خودش محاسبه میکند که من مثلا اگر 100 سنجاب را با خودم بیاورم و بفروشم چقدر سود برایم حاصل میشود؟ چه درصدی احتمال دارد که در این تعداد مرا بگیرند؟ و اگر در آن درصد پایین مرا بگیرند، چقدر جریمهام میکنند؟ چون قاعدهای در مسائل کیفری وجود دارد که میگوید مجرمانی که جرمشان را تکرار میکنند، سود و زیانی را محاسبه میکنند و اگر برایشان صرف نکند، جرم را مرتکب نمیشوند. این موضوع در این مورد هم صادق است. بنابراین اگر باز گردم به سوال شما تعریف دقیقی که پرسش شماست وجود ندارد و اگر بخواهیم تعریفی هم ارایه بدهیم، باید رجوع کنیم به همان قوانین قدیمی.
میدانید چرا بحثمان در نهایت به تعریفات و نص صریح قانون برمیگردد؟ چون بهعنوان مثال خدمت شما عرض کنم که بنده بهعنوان روزنامهنگار با دامپزشک تماس گرفتهام و میگویم چرا وقتی حیوانی غیرخانگی را برای مداوا به مطب شما میآورند، مشتریان خودتان را از این موضوع آگاه نمیکنید؟ چرا به قضیه صرفا از لحاظ کار خودتان نگاه میکنید؟
شما سراغ آخرین حلقه در این جریان رفتهاید. اتفاقا شاید این گروه توجیه اخلاقیتری داشته باشند.
شاید توجیه اخلاقی داشته باشند اما اگر قانون صریحی وجود داشت، به راحتی میتوانستی به آنها بگویی نباید کاری غیرقانونی انجام بدهند؟
به نظرم ما در مرحلهای هستیم که دیگر کار از حرفها گذشته. اتفاقا آن فرد بهعنوان دامپزشک با خودش میگوید من الان وظیفهام این است که به این حیوان کمک کنم؛ چه حیوان خانگی باشد، چه نباشد. مثل پزشکی که وظیفه دارد به انسانها کمک کند. فرض کنید حسب اتفاق فردی زخمی و در حال مرگ به یک پزشک رجوع میکند و پزشک متوجه میشود این فرد جنایتکار است. در این موارد پزشک که نمیتواند به فرد بگوید تو چرا در فلان اتفاق فلان جنایت را کردی و من تو را مداوا نمیکنم؟! البته در مَثَل مناقشه نیست و این موضوع را صرفا بهعنوان مثال گفتم. اما میخواهم بگویم ریشه در جای دیگری است و موضوع، موضوعی فرهنگی است. مثلا افرادی برای خود من بسیار قابل احترام بودند، افرادی که در ادبیات و هنر مدعی بودند و اهل دانش و مطالعه، اما در عین حال دیدهام طرف در خانهاش عقاب نگه میدارد یا جغد نگه میدارد! چرا؟ چون دوست دارد متفاوت باشد و این تفاوت او را ارضا میکند. البته این موضوعی است مبتلا به بسیاری از جوامع. آدمهای زیادی وجود دارند که به واسطه اینکه دوست دارند ابراز کنند متفاوت هستند، به کارهای خاص و عجیب رو میآورند؛ قسمتی از این کارهای خاص هم در نگهداشتن حیوانات خانگی بروز میکند. مثلا با خودشان میگویند اگر من بگویم گربه دارم، خیلی عادی است، اما اگر بگویم یک مار پیتون دارم، میتواند تفاوتم را نشان بدهد! این موضوع همانطور که گفتم در کشورهای دیگر دنیا هم وجود دارد. گسترش دامنه حیوانات خانگی متأسفانه پدیدهای است که شما در پتشاپهای کشورهایی مثل آمریکا هم میبینید؛ مردم را ترغیب میکنند به نگهداشتن آفتابپرست، مارهای خاص در آکواریومهای ویژه و… در واقع شما متأسفانه چنین پدیدهای را به شکلی در حال رشد میبینید. حتی نکته غمانگیز اینجاست در مورد همان حیواناتی که بهطور خاص حیوان خانگی هستند و هیچ اختلافنظری درباره خانگیبودن آنها وجود ندارد، باز شاهد شکلگیری جریانهای وحشتناک هستید. فرآیند تولید و فروششان را که بررسی میکنید، بسیار غمانگیز است. مثلا اتفاقات فجیعی که پشت تولهکشی از این حیوانها وجود دارد. یا حتی دامپزشکهایی را میبینید که در خریدوفروش فعال شدهاند و حیواناتی که به خاطر زاد و ولدهای فراوان تلف میشوند. در واقع چرخهای کثیف را میبینید که فقط به فکر درآمدزایی است و در آن صرفا پول مهم است؛ چرخهای متشکل از خریدار، متقاضی، عرضهکننده. اصلا دیگر برایشان نه اخلاقیات مهم است، نه قانون. در واقع من دارم جلوتر از بحث شما میگویم؛ زمانی که شما مطمئن هستید که یک حیوان خانگی است و شاخصش هم وجود دارد؛ حالا چه رسد به حیوانات غیرخانگی! ما حتی زمانی دنبال چنین موضوعی بودیم و متأسفانه دیدیم عطش متفاوتبودن، در این زمینه گاهی حتی نزدیک به بیماری روانی میشود. مثلا طرف دوست داشت در خانهاش شیر نگه دارد.
اینها را از کجا میآوردند؟ داخل زاد و ولد میشوند؟
اوایل این حیوانات را از پاکستان وارد میکردند. در خود پاکستان هم متأسفانه نظارت دقیقی وجود ندارد و گاهی از هند چنین حیواناتی را آنجا میآورند و از طریق پاکستان به ایران منتقل میشوند. به تدریج این گروه به این نتیجه رسیدند که چرا هزینه کنیم و چنین حیواناتی را از خارج از کشور قاچاق کنیم؟ ما که فلان باغوحش را در کشورمان داریم که نظارت دقیقی هم روی آن اعمال نمیشود. به این ترتیب خودشان شروع کردند به تولهکشی و فروش قاچاق آن از طریق بعضی باغوحشها. همین حالا اگر شما به بعضی از اینها رجوع کنید و از آنها مثلا تقاضای خرید توله شیر بکنید، به راحتی قیمت میدهند و میتوانید آن را بخرید! درحالی که اگر همان زمان که دلسوزان محیطزیست هشدار میدادند، برخوردی جدی میکردند، الان این قضیه باب نمیشد. اما متأسفانه اصلا دغدغه چنین مسائلی در مسئولان ذیربط وجود ندارد. وقتی طرف دغدغه محیطزیست را ندارد، طبیعتا این قضایا چندان برایش مهم نیست.