امیرمسعود فلاح
تابستان ١٤٠٠ شروع شده و نیامده میخواهد زود برود. هنوز هیچی نشده تیر به نیمه رسیده و لابد دو هفته دیگر هم تمام میشود. ما هنوز هیچ برنامهای برای تابستانمان نریختیم. نمیدانیم هم چیکار میخواهیم بکنیم. اگر بخواهیم دنبال سفر و گشتوگذار برویم که جریمه میشویم و تازه موج پنجم کرونا هم آمده و تا جایش را به موج ششم و آن یکی به هفتم و هفتم به هشتم و هشتم به نهم و همینطور بعدی به بعدی ندهد، تمام بشو نیست. بالاخره اینجا ایران است و مردمانش به میهماننوازی مشهورند. بخواهیم واکسن بزنیم و بعد سفر برویم که اول باید سفر برویم و بعد واکسن بزنیم. حالا ارمنستانی، گرجستانی، آنتالیایی، تایلندی، جایی. بخواهیم واکسن نزنیم و سفر برویم که راهمان نمیدهند و اول باید واکسن بزنیم بعد به سفر برویم. بخواهیم به سینما برویم و یک سالن دو نفره کرایه کنیم و با اهلوعیال خلوت کنیم و به تحلیل فیلمهای روز سینما از منظر تکنیک، فرم و محتوا بپردازیم که سینماها را هی میبندند. سفر نرویم و توی خانه پای تلویزیون و کامپیوتر بنشینیم که برق قطع میشود. قطع هم نشود بابا فیوز را میزند و الکی میگوید برق رفته. بخواهیم به مراکز تفریحی برویم که باید جیبمان پر پول باشد تا بتوانیم لوکیشنهای بهتری را برای استوری اینستا انتخاب کنیم تا کل بچه پرروهای فامیل و در و همسایه را بزنیم. خلاصه ماندهایم تابستان ١٤٠٠ را چطور بگذرانیم.