همکاری مهدویان و هومن سیدی با نتفلیکس؟!

شوخی عجیب این روزهای سینمای ایران

در چند روز اخیر نامه-بیانیه تند و تیز محمدحسین مهدویان در اعتراض به سانسور شدید قسمت جدید سریال «زخم کاری» خبرساز بوده است. متنی اعتراضی که در آن مهدویان مدیران تصمیم‌ساز فرهنگی را به افشاگری در مورد سانسورهای اعمال شده تهدید کرده و در نهایت نیز نهادهای فرهنگی را تهدید به همکاری با پلتفرم‌های جهانی مانند نتفلیکس کرده است. تهدیدی که بیشترین واکنش را به دنبال داشته و بسیاری از منتقدان، کارشناسان و اهالی رسانه را به طعنه و کنایه واداشته که صحبت‌های مهدویان یا نشان از عدم شناخت فضا و مناسبات کاری بین‌المللی دارد یا حکایت از عدم شناخت جایگاه فیلمسازان ایرانی در دنیای سینما می‌کند…

اما آیا تهدید قطع همکاری با رسانه‌ها و پلتفرم‌های وطنی و حضور در فضای حرفه‌ای بین‌المللی محلی از اعراب دارد و به عبارت بهتر فیلمسازان ایرانی شانس یا توانی برای همکاری با سامانه‌هایی مانند نتفلیکس دارند؟

همکاری با نتفلیکس؛ یک شوخی بزرگ!

پاسخ بسیار بسیار بسیار ناامید کننده است. در حقیقت، گذشته از این واقعیت غیر قابل کتمان که آثار ایرانی حتی بهترین‌هاشان (از جمله قورباغه هومن سیدی یا با اغماض همین زخم کاری پرانتقاد) از نظر کیفی فاصله‌ای نجومی با استانداردهای سینمای دنیا دارند؛ ساختارهای سیستم فیلمسازی ایران نیز چنان فاصله‌ای از استانداردهای جهانی دارد که جمع این دو با هیچ متر و معیاری ممکن به نظر نمی‌رسد. مهم‌ترین تفاوت در این میان، در جایگاه کارگردان در روند تولید اثر است که باعث می‌شود فیلمسازی که به فعالیت در نظام فیلمسازی ایران عادت کرده باشد، توانایی فعالیت در فضای حرفه‌ای بین‌المللی را به هیچ عنوان نداشته باشد. شاهد این مدعا شکست‌های فاحش و پشت سر هم فیلمسازان ایرانی در معدود همکاری‌های بین‌المللی‌شان است و البته جایگاه ناچیز سینماگران- حتی- شناخته‌شده و موفق ایرانی در متن مناسبات سینمایی جهان…

فیلمسازان دولتی در نتفلیکس؟!

گذشته از محمدحسین مهدویان حتی حرفه‌ای‌ترین و استانداردترین فیلمسازان ایرانی نیز توانایی کار در ساختارها و چارچوب‌های سفت و سخت حرفه‌ای را ندارند. چنان‌چه حتی فیلمسازی مانند اصغر فرهادی- با دو اسکار، به عنوان حرفه‌ای‌ترین جایزه سینمایی جهان نیز- تاکنون موفق به همکاری با استودیوها و کمپانی‌های درجه یک جهانی نشده. جالب اینکه حتی فیلمسازان غیر استودیویی‌تر نیز (که در ایران، فارغ از شیوه‌های جذب سرمایه آثارشان مستقل خوانده می‌شوند) در تمام سال‌های عمر سینما، خارج از ساختار سینمایی ایران نتوانسته‌اند جایگاهی را که در سینمای ایران به دست آورده‌اند، حفظ کرده یا ارتقا دهند. محسن مخملباف، بهمن قبادی، امیر نادری و حتی سهراب شهیدثالث و عباس کیارستمی از این جمله‌اند و همین هم هست که تهدید مهدویان به همکاری با نتفلیکس شوخی به نظر می‌رسد. یعنی: وقتی فیلمسازانی به مراتب شناخته‌شده‌تر، با جوایز فستیوال‌های کن، ونیز و برلین در کارنامه‌شان، قادر به همکاری با استودیوهای کوچک اروپایی نیز نشده‌اند؛ فیلمسازی مانند محمدحسین مهدویان که خارج از ایران کمتر کسی نامش را شنیده، چگونه می‌تواند ادعای همکاری با نتفلیکس را داشته باشد؟ اصلا این نتفلیکسی‌ها از کجا مهدویان را شناخته و به او پیشنهاد همکاری داده‌اند؟ با تماشای «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز»؟!

سینمای ما

ماجرا بسیار پیچیده‌تر از این است که بخواهیم بحث را شخصی و مثلا منحصر به مهدویان، یا هر فیلمساز دیگری ببینیم. در حقیقت هر کسی که حتی نزدیک فضای فیلمسازی و سریال‌سازی ایران نفس کشیده باشد، به خوبی می‌داند همکاری فیلمسازان ایرانی با نتفلیکس یا دیگر استودیوها و شبکه‌های استریم فیلم و سریال شوخی است.
دلیل این بدبینی ساختار فیلمسازی ایران است که نزدیکی چندانی با ساختار حرفه‌ای حاکم بر سینمای دنیا ندارد. در واقع ما سینمایی داریم که «کارگردان‌محور» بهترین ترکیب در توصیفش می‌تواند باشد. سینمایی که در آن کارگردان (در هر جایگاهی، حتی یک کارگردان فیلم‌اولی) بر تمام مراحل و جزئیات روند تولید فیلم حاکم است. سینمایی که جز میل و اراده کارگردان هیچ قدرت کنترل‌گر دیگری ندارد و همین هم آن را واجد ساختاری رها و بی‌برنامه کرده. یا همان‌طور که خبرگزاری مهر از قول منتقدی آورده: «ساختاری مقاوم در برابر هرگونه برنامه‌ریزی که کارگردانی که عموما اصول اولیه سینما را هم بلد نیست، هیچ پاسخگویی در برابر مخارج تولید ندارد و انگار یکی از وظایفش گران کردن تولید است و تن به هیچ‌گونه برنامه‌ریزی دقیقی نمی‌دهد و به هیچکس هم در فرم و محتوا پاسخگو نیست.»
طبیعی است که فیلمسازی که به تولید فیلم در چنین ساختاری عادت کرده باشد، توان کار در ساختار سفت و سخت سینمای حرفه‌ای را نخواهد داشت.

سینمای آنها

در نظام سینمای حرفه‌ای اما کارگردان از قدرتی که سینمای موسوم به مولف بهش داده، بی‌بهره است. سینمایی برنامه‌دار که کارگردان مانند یک تکنیسین، در کنار بی‌شمار تکنیسین دیگر یک فیلم یا سریال را می‌سازد. تکنیسینی که موظف است در یک چارچوب مشخص و استاندارد ساختاری و تکنیکی و مالی و زمانی فیلم را آماده نمایش کند و در این روند گاه حتی تدوین نیز خارج از حیطه میل و اراده او به انجام می‌رسد. ساختاری مشخص و سفت و سخت که کمترین شباهتی با ساختار تولید فیلم در ایران ندارد.
این تفاوت آشکار که ریشه در تفاوت‌های دو سینما در زمینه جلب و البته بازگشت سرمایه دارد، اصلی‌ترین دلیل ناتوانی هنرمندان ایرانی در همکاری با استودیوهای بین‌المللی است. تفاوتی که باعث می‌شود فیلمساز عادت‌کرده به سینمای بی‌در و پیکر ایران، وقتی در چارچوب‌های سینمای دنیا قرار می‌گیرد، نه تنها توانایی که اعتماد به نفس خود را نیز از دست داده و در حد استانداردهای خودش هم عمل نکند. موضوعی که تاکنون بارها و بارها در موارد و تجربیات گوناگونی تکرار شده که جدیدترین نمونه‌اش هم پروژه جنجالی و البته نیمه‌تمام «مست عشق» حسن فتحی است. پروژه بین‌المللی یکی از فیلمسازان عادت‌کرده به ساختاری که زمان و هزینه (چون از منابع دولتی تهیه می‌شود) در مناسباتش محلی از اعراب ندارد و حتی در مواردی افزایش زمان و هزینه با توجیهاتی چون وسواس و کمال‌گرایی و گزیده‌کاری جزو محاسن کار یک فیلمساز قلمداد می‌شوند. چنین می‌شود که فیلمسازی مانند این سریال‌ساز حرفه‌ای و کارکشته که عمری در تلویزیون ما سریال پرهزینه و عظیم ساخته، در اولین همکاری بین‌المللی‌اش، با مشکل مواجه می‌شود. چون تهیه‌کننده حرفه‌ای، تهیه‌کننده تلویزیون ما نیست که چشم ببندد بر اینکه فیلمسازی بعد از ماه‌ها فیلمبرداری و ضبط چندین برابر راش‌های مورد نیاز یک فیلم، هنوز نتوانسته باشد فیلمش را کامل کند.

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.