آقا ماشاالله؛ ناجی انسان و زمین

روایت قصه نجات 3 نوجوان از ارتفاعات «شادکام» یزد

روستای «قطرم» یا همان ماسوله 5 هزار ساله در بافق یزد، یکی از جاذبه‌های گردشگری ایران است که سالانه گردشگران زیادی را به سمت و سوی خود می‌کشاند. این روستا درست در میانه کوه‌های سنگی و بلندی واقع شده که به کوهستان شادکام شهرت دارند. حصار سنگی و سختی که این کوهستان دور تا دور روستا کشیده باعث شده تا صعود به ارتفاعات آن برای ماجراجویان صخره‌نوردی و کوهنوردان مبتدی و حرفه‌ای، انگیزه سفر به این منطقه باشد. البته این صعودها گهگاهی همراه با حوادث تلخی برای افراد است، از گمشدگی در ارتفاعات یا دره‌های عمیق منطقه گرفته تا سقوط از این مناطق. درست مثل سه جوانی که اخیرا به کمک نجاتگران جمعیت هلال‌احمر در حالی که هیچ امیدی به زندگی نداشتند، نجات یافتند.

همین که تابستان از راه رسید پسرک‌ها راهی روستا شدند. آنها از شادکام به روستای قطرم آمده بودند. 5 نوجوان پسر. از کودکی تابستان‌هایشان در این روستا و همراه با هم سپری می‌شد. گهگاهی که فارغ از بازی شیطنت‌های پسرانه گرد هم جمع می‌شدند به حصار سنگی دور روستا خیره می‌شدند و شروع به رویابافی می‌کردند. آنها هم دوست داشتند فاتحان این دیوار سنگی باشند. آخرش هم جوانی و ناپختگی کار دست‌شان داد. با یک تصمیم ناگهانی راهی ارتفاعات شادکام شدند. با همان صندل و دمپایی ساده‌ای که به پا داشتند. تنها آذوقه‌شان چند تکه نان و کمی جوجه، یک بطری آب و چند گوجه بود. از شوقی که داشتند متوجه گذر زمان و مسیری که پیمودند، نشدند. آنها از چنان شیار خطرناکی مسیر صعود را در پیش گرفته بودند که کمتر کوهنورد حرفه‌ای جرأت تردد در آن را دارد .مسیر این سفر خطرناک را با سلفی‌ها و فیلم‌هایی که تهیه کرده بودند در صفحات مجازی به اشتراک گذاشتند.  تا اینکه به قله رسیدند. دیدن مناظر منطقه از آن ارتفاع حال دیگری داشت. هوا کم‌کم رو به تاریکی رفت. پسرها تصمیم به شب خوابی در کوه گرفتند اما دو نفر از این گروه که سن و سال کمتری داشتند ترجیح دادند همان شب به خانه برگردند. سه نفر دیگر در کوه ماندند. صبح همین که از خواب بیدار شدند و قصد حرکت به سمت روستا را داشتند با مجموعه‌ای از دره‌ها و دیوارهای سنگی مشابه روبه‌رو شدند که امکان تشخیص راه درست از میان‌شان وجود نداشت.

مواد غذایی و آب آشامیدنی کافی به همراه نداشتند. هرچه روز به سمت ظهر پیش می‌رفت آنها تشنه‌تر و ناتوان‌تر می‌شدند. چاره‌ای نبود طی تماس با مرکز EOC هلال‌احمر، از نجاتگران این مجموعه،  درخواست کمک کردند. صدای لرزان‌شان پشت تلفن، نجاتگران شعبه هلال‌احمر بافق را متأثر کرد .به همین منظور برای تسریع در امدادرسانی، خبره‌‌ترین نجاتگران خود را راهی منطقه کردند. سردسته این تیم ماشاالله شمس‌الدینی بود. نجاتگر داوطلبی که این روزها فعالیت‌های داوطلبانه‌اش در حوزه‌های مختلف تمام انگیزه زندگی‌اش شده است: «در خانه بیمار داشتم اما وقتی شنیدم جان سه نوجوان در میان است راهی پایگاه هلال‌احمر شدم.» بعد از گفت‌وگوی تلفنی با نوجوان‌ها و تعیین نقطه‌ای که در آن گرفتار شده‌اند همراه با دوستانش راهی منطقه شدند: «کوهستان شادکام زیبا اما وحشی است اگر بلد راه و مسیر نباشید حتما در آن گرفتار خواهید شد. این نوجوان‌ها هم همین شرایط را داشتند، به گمان تسلط به کوهستان، راهی آن شدند اما اسیر هیبت و بزرگی‌اش شدند.»

 

عملیات 5 ساعته

همین که آقا ماشاالله و دوستانش به منطقه رسیدند بار دیگر طی تماسی از پسرک‌ها اعلام موقعیت خواستند: «بچه‌ها هیچ‌جا را نمی‌شناختند. از آنها خواستیم با روشن کردن آتش و علامت‌دهی ما را راهنمایی کنند. دود که بلند شد متوجه فاصله 6 کیلومتری آنها با خودمان شدیم. بی‌معطلی این مسافت را طی کردیم اما متأسفانه وقتی رسیدیم آنها علی‌رغم همه هشدارها آنجا را ترک کرده بودند. دوباره به سختی با آنها تماس گرفتیم این بار اعلام کردند روی دیواره سنگی کوه هستند و از این نقطه می‌توانند جاده شادکام قطرم را ببینند. سریعا خود را به آنها رساندیم.»

پسران خسته، تشنه و ناتوان بودند. بعد از اینکه آب و آذوقه کافی به آنها رسید، همراه با آقا ماشاالله و با راهنمایی‌های او مسیر سخت کوهستانی را به سمت پایین حرکت کردند و در نهایت این عملیات بعد از 5 ساعت کار سخت به پایان رسید.

این عملیات یکی از عملیات‌های خوب دیگری بود که آقا ماشاالله 50 ساله، نجاتگر داوطلب بافقی انجام داد. او از سال 84 به صورت رسمی فعالیت‌های خود را به عنوان داوطلب در جمعیت هلال‌احمر ایران شروع کرد: «قبل از این، در دوران دفاع مقدس که هنوز سازمان شیروخورشید بر مسند کار بود با اعلام نیاز جبهه‌های جنگ به دارو و امکانات همراه با دوستان فرغون به دست می‌شدیم و خانه به خانه داروهای مورد نیاز جبهه را جمع‌آوری می‌کردیم بعد به مسجد محل می‌بردیم تا برای جبهه‌ها ارسال شود. البته فعالیت‌های داوطلبانه دوران جنگ را همه اعضای خانواده‌مان انجام می‌دادند. برادرم پرستار بود و داوطلبانه در جبهه‌ها حاضر می‌شد. آخرش هم در همین سنگرها به شهادت رسید. بعد از آن سال 84 از طریق فعالیت همکلاسی‌هایم با جمعیت هلال‌احمر آشنا شدم و با سپری کردن دوره‌های آموزشی به عنوان داوطلب کار خود را در این بخش شروع کردم.»

 

خانواده داوطلب

حالا علاوه بر آقا ماشاالله تمامی اعضای خانواده او هم اعم از همسر و دو فرزندانش داوطلب جمعیت هلال‌احمر هستند: «ترویج فعالیت‌های داوطلبانه باید از درون خانواده‌های نجاتگران و امدادگران هلال‌احمر شروع شود. این گونه است که می‌توان شاهد گسترش و همه‌گیری این فعالیت‌ها باشیم.»

محیط زیست میراث گرانبهای ماست که باید همه از آن مراقبت و محافظت کنیم. اگر حواس‌مان به عرصه‌های طبیعی نباشد مرگ گونه‌های حیوانی، خشک شدن زمین و سوختن درختان، سناریوی تلخی است که باید هر روز شاهدش باشیم.

آقاماشاالله بازنشسته راه‌آهن است و امروز در کنار فعالیت‌های داوطلبانه در هلال‌احمر یک فعال زیست محیطی پر و پا قرص هم در منطقه است و دغدغه‌های زیست محیطی‌اش کم از دغدغه نجات جان انسان‌ها برای او نیست: «در خلال فعالیت‌های داوطلبانه در هلال‌احمر و کمک گرفتن از محیط‌بانان برای پیدا کردن مفقودان کوهستان و کویر با فعالیت‌های زیست محیطی آشنا شدم و امروز عاشقانه این فعالیت‌ها را ادامه می‌دهم.»

او تا به حال چندین آبشخور برای دام‌ها در مناطق حفاظت شده بافق ساخته و چشمه‌های زیادی را احیا کرده است: «منطقه ما یک منطقه کویری و گرم است که اگر حواس‌مان به گونه‌های جانوری ناب آن نباشد در گرما تلف خواهند شد.»

آقا ماشاالله یک داوطلب خستگی‌ناپذیر است؛ نه دیواره‌های صخره‌ای شادکام او را خسته می‌کند نه ساعت‌ها راه رفتن در عرصه‌های طبیعی. او دلش برای طبیعت و مردم سرزمینش به یک اندازه می‌تپد و می‌گوید: «محیط زیست میراث گرانبهای ماست که باید همه از آن مراقبت و محافظت کنیم. اگر حواس‌مان به عرصه‌های طبیعی نباشد مرگ گونه‌های حیوانی، خشک شدن زمین و سوختن درختان، سناریوی تلخی است که باید هر روز شاهدش باشیم.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.