روزگار «صدر»
برای حمیدرضا صدر، مردی که فوتبال را از زاویهای دیگر دید
پرسپولیس 6 – تاج صفر. نه پخش زنده داشت و نه حتی ضبط شد. هرچند این شهرآورد تاریخی، روایتگری داشت که بعدها در «روزی روزگاری فوتبال» لحظهبهلحظهاش را نوشت. دوربینها برای ضبط مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان رفته بودند و ورزشگاه دوربینی برای ثبت تاریخ نداشت. همزمان اما جوانی شیفته فوتبال روی سکوها نشسته است. بعدها قرار است درباره این بازی تاریخی بنویسد. بعدها قرار است 1352 را روایت کند و بعد برگردد به تاریخ پرآشوب مرداد. روزهایی که نام باشگاه «تاج» سه بار عوض شد؛ در 21 مرداد «تاج» بود، 27 مرداد شد «مصدق» و 28 مرداد، دوباره «تاج». صدر این لحظههای ناب تاریخی را خوب رصد میکرد…
پرسپولیس 6 – تاج صفر. نه پخش زنده داشت و نه حتی ضبط شد. هرچند این شهرآورد تاریخی، روایتگری داشت که بعدها در «روزی روزگاری فوتبال» لحظهبهلحظهاش را نوشت. دوربینها برای ضبط مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان رفته بودند و ورزشگاه دوربینی برای ثبت تاریخ نداشت. همزمان اما جوانی شیفته فوتبال روی سکوها نشسته است. بعدها قرار است درباره این بازی تاریخی بنویسد. بعدها قرار است 1352 را روایت کند و بعد برگردد به تاریخ پرآشوب مرداد. روزهایی که نام باشگاه «تاج» سه بار عوض شد؛ در 21 مرداد «تاج» بود، 27 مرداد شد «مصدق» و 28 مرداد، دوباره «تاج». صدر این لحظههای ناب تاریخی را خوب رصد میکرد و در مسیری جادویی بین زمینهای سبز چمن، در پیچوخمهای بیعابر تاریخ و فرهنگ عامه، خوب عاشقی میکرد. گاهی میدیدی ایدههایی جامعهشناختی را به ساقهای سخت ایتالیا پیوند زده است و گاهی میشنیدی علیه کلیشههای رایج درباره ماشینیسم فوتبال آلمانی ایستاده است. فوتبال را از مستطیل سبز، بیرون میبرد و اولین چهره در تلویزیون ایران بود که این پدیده عجیب قرن، فوتبال را، در تاروپودی دیگر میجست. خودش میگفت «آنها در سیارهای دیگر زندگی میکنند و من جایی دیگر.» فوتبالیستها را میگفت و البته تلویحا بعضی کارشناسها و تحلیلگران فوتبالی را. یکه بود و برای من یکی، برای خیلیها، انگ لمپنیسم را به زیبایی از مفهوم «فوتبال» زدود. بعدتر البته جریاناتی با او همراه شدند تا ایدهپردازی درباره فوتبال را در سطوح بالاتری دنبال کنند. «فوتبال علیه دشمن» ترجمه عادل فردوسیپور، نقطه عطفی در این ماجرا بود و «روانکاوی فرهنگ عامه» دکتر پاینده، تو را به ناخودآگاه فوتبال میبرد. اما قبل از او، با چنان شیفتگی و دانشی چندبُعدی، با نگاهی عمیق و چندوجهی، هنوز هیچکس نبود. حمیدرضا صدر بود و نوجوانی که من باشم. روبهروی تلویزیون نشستهام و جملاتی میشنوم که در تحلیلهای فوتبالی خبری از آنها نیست. این چهره کیست؟ صدر اواخر دهه 70، همان زمان که بهتدریج به چهرهای آشنا در برنامههای کارشناسی فوتبال تبدیل میشد، «تاریخ سیاسی سینمای ایران» را مینوشت. با پیشزمینه دانش سینمایی خود و قلم زدن در مجله «فیلم»، تأثیر تحرکات یک جامعه را در سینمای ایران خوب دیده بود. بعدها اما محصول این تفکر دیگر انتشار کتاب نبود. از 1381 تا یک دهه بعد، از صدر، کتابی هنوز در بازار نبود. دهه 90 آمد. یکی، دو سال بعد «یونایتد نفرینشده» با ترجمه او منتشر شد؛ رمانی روانشناختی و کمنظیر از دیوید پیس. زندگی برایان کلاف، مربی لیدز یونایتد، اصلا انگار در جهانی دیگر بود؛ رمان انگار رمانی فوتبال نبود. اتفاقات ورزشی بودند، اما روایت نویسنده از کابوسهای روانی این آدم در منجلاب فساد و جنجال و مخدرات و پشتپردههای جهان سرمایهداری بود. صدر این رمان را با زبانی مثالزدنی ترجمه کرد و بعد هم سراغ تألیفات دیگر رفت. دهه 90، دهه پربار حمیدرضا صدر بود؛ «روزی روزگاری فوتبال»، «نیمکت داغ»، «پیرهنهای همیشه»، «پسری روی سکوها»، «تو در قاهره خواهی مرد» و «سیصدوبیستوپنج». او آغازگر جریانی بود که هرچند شیفتگانی فراوان داشت، اما مقلدی هماندازهاش دیگر نبود؛ مردی که تراژدیهای زندگی را با نگاه چندوجهی به فوتبال پیوند بزند و دراماتیکترین لحظههای مستطیل سبز را دوباره با صحبتهایی پرشور و شیرین زنده کند. در عین فقدان اما نویسنده همچنان لابهلای سطرهای خود زنده است. حمیدرضا صدر در آثارش همچنان در حال زندگیکردن است: «بین دو نیمه فرگوسن گفت: «جام قهرمانی اروپا در چند قدمی شماست. ولی نمیتوانید آن را لمس کنید. به این فکر کنید که زمان سپری خواهد شد. سالها خواهند گذشت و شما به امشب فکر میکنید. به اینکه به این جام تا این حد نزدیک شدید ولی لمسش نکردید. هر بار به امشب فکر کنید از خودتان متنفر خواهید شد. بنابراین کاری کنید که از خودتان متنفر نشوید»… سه دقیقه وقت تلفشده. ضربه کُرنر بکام. جلو آمدن اشمایکل. به هوا پریدن اشمایکل. پس از بازی ادعا میکرد توپ به سرش ساییده شد. ضربه ناقص گیگز. ناکامی تورستن فینک در دفع آن. توپ جلوی پای تدی شرینگهام. حادثهای باورنکردنی…» (کتاب «نیکمت داغ»، حمیدرضا صدر)