«اسلام» پریا را زنده کرد

احیای 30 دقیقه‌ای امدادگر هلال‌احمر و نجات جان دختر 15ساله

قصه زندگی اغلب نجاتگران و داوطلبان جمعیت هلال‌احمر به قصه زندگی آدم‌هایی گره خورده است که در حوادث جان خود را مدیون حضور به موقع آنها هستند. نجاتگرانی که برایشان فرقی نمی‌کند در قالب مأموریت‌های رسمی و اداری دل به خطر می‌زنند یا درحاشیه یک سفر خانوادگی. کافی است احساس کنند انسانی نیاز به کمک آنها دارد، آن وقت است که فارغ از هر موقعیتی که در آن قرار دارند، اولویت‌شان می‌شود نجات جان انسان‌ها. «اسلام غضنفری» یکی از این نجاتگران هلال‌احمر است که همیشه کیف کمک‌های اولیه همراه دارد و در هر موقعیتی لازم باشد، برای نجات جان همنوعانش حاضر می‌شود. نجات جان پریای 15 ساله در روزهای گذشته را نه او هرگز فراموش می‌کند، نه پریا و خانواده‌اش. دختری که در حادثه رانندگی دقایقی از دنیا رفت اما اسلام با سماجت بر عملیات احیا، او را به زندگی برگرداند.

عقربه‌های ساعت 19 و30 دقیقه را نشان می‌داد. مسیر جاده‌ای خاکی کلیبر به روستای صومعه نسبتا خلوت بود. خودروی سمندی با سرعت نسبتا بالا از کنار خودروهای دیگر عبور کرد. اسلام هم به همراه خانواده قصد داشت در روز تعطیل سری به قوم و خویشش در صومعه بزنند و در این جاده در حرکت بود. خودروی سمند را که دیدند، زیر لب زمزمه‌کنان خدا رحم کندی گفت و چشم به مسیر روبه‌رو دوخت. تصویری که چند دقیقه بعد دیدند سکوت سنگینی به همراه داشت. کمی جلوتر سرنشینان خودروی سمند غافل از اینکه چه حادثه‌ای انتظارشان را می‌کشد، با سرعت به راه خود ادامه می‌دادند. ناگهان پدر خانواده موقع ترمزگرفتن احساس کرد ترمز کار نمی‌کند. سرعت خودرو زیاد بود و کنترل آن در جاده خاکی و نامناسب سخت. فریاد ترس و وحشت در خودرو پیچیده شد و در چشم به هم‌زدنی سمند همراه با سرنشینانش بعد از انحراف از مسیر اصلی جاده به دره سقوط کرد. حادثه تلخی که از چشم اسلام و خانواده‌اش دور نماند: «حادثه آنقدر سریع اتفاق افتاد که برای لحظه‌ای همه با دیدنش سرجایمان میخکوب شدیم اما توقف و صبر در آن لحظه جایز نبود. باید سریعا خود را به این خانواده می‌رساندیم و عملیات نجات را انجام می‌دادیم.»

انگار تمام خوشبختی دنیا نصیبم شده بود

اسلام خوب می‌دانست که در چنین حوادثی حتی ثانیه‌ها هم برای زنده‌ماندن افراد حادثه‌دیده مهم است: «به سرعت خود را به خودروی واژگون‌شده رساندیم. خوشبختانه جز یکی از سرنشینان که دخترک 15ساله‌ای بود، باقی افراد به جز آسیب مختصر مشکل دیگری نداشتند. اما دخترک بیهوش و بدون علایم حیاتی بود. نه نبضش می‌زد، نه تنفس داشت، از ضربان قلب هم خبری نبود.»

سرنشینان سمند، پریشان و شیون‌کنان اطراف اسلام و دخترک گریه می‌کردند. اما این خانواده کاربلد و آموزش‌دیده در حوزه کمک‌های اولیه به خوبی محیط را مدیریت کردند: «از همسرم خواستم با دورکردن اعضای خانواده از کنار این بچه آرامش را برقرار کند تا با حواسی جمع‌تر مأموریتم را انجام دهم. البته در این میان تنها نبودم، راننده‌ای به نام اصلان هم پا به پای من همراه بود. از پسر 15ساله‌ام خواستم سریعا با اورژانس تماس بگیرد و در این فاصله خودم سریعا مشغول احیای دخترک شدم. هر چه زمان می‌گذشت، تغییری در روند حال او پیدا نمی‌شد. نه ضربان قلب شنیده می‌شد، نه نبضش می‌زد.»

اسلام اما ناامید نمی‌شد، چون معتقد است خدا او را آن روز در این مسیر قرار داده است: «در آن لحظه فقط به یک چیز فکر می‌کردم؛ پریا باید زنده بماند. حتی اگر یک‌ساعت نیاز به عملیات احیا داشته باشد. من حق نداشتم دست از ماساژ قلبی و احیای تنفسی او بردارم تا نیروهای کارشناس اورژانس از راه برسند. دخترک بی‌جان و بی‌نفس روی خاک‌ها افتاده بود و من امیدوار و سمج به احیای او مشغول بودم، تا اینکه کم‌کم صدای قلبش شنیده شد. انگار در آن لحظه خدا تمام خوشبختی دنیا را نصیبم کرده بود.»

از آن دنیا برگشته بود

با صدای قلب پریا، اسلام هم امید دوباره‌ای می‌گیرد. همین‌طور که عملیات نجات و احیای دخترک را ادامه می‌دهد، زیر لب زمزمه می‌کند تو زنده می‌مانی دختر… و با هر تکرار این جمله امید بیشتری می‌گیرد. علایم حیاتی دخترک به لطف سماجت اسلام برمی‌گردد.

نیروهای امدادی اورژانس که از راه می‌رسند، دخترک هم نبض دارد، هم نفس می‌کشد. به ظاهر کار اسلام تمام شده اما دلش طاقت نمی‌آورد که پریا را رها کند. همراه با او سوار آمبولانس راهی بیمارستان می‌شود: «دخترک از آن دنیا برگشته بود، نباید کوچک‌ترین اتفاقی دوباره جان او را به خطر بیندازد، همراهش تا بیمارستان رفتم و تا لحظه‌ای که به صورت کامل بهبودی حاصل نکرد، خیالم راحت نشد.»

از تلاش‌های نیروهای اورژانس در انتقال سریع مصدوم به بیمارستان و شوق لحظه‌ای برایمان می‌گوید که پریا به زندگی برگشته بود: «دخترک مرگ را به چشم دیده بود و می‌گفت باورم نمی‌شود از آن حادثه تلخ جان زنده به در برده باشم.»

به اعتقاد من هر فرد باید آموزش‌های لازم کمک‌های اولیه را فرا بگیرد. شاید خیلی‌ها بگویند مراقب هستیم حادثه‌ای پیش نیاید اما واقعیت این است که افراد آموزش‌دیده می‌توانند در شرایط خیلی خاص جان انسان‌های دیگر را نجات دهند

آموزش؛ شرط نجات

اسلام 42ساله است. او از سال 1375 کار خود را در جمعیت هلال‌احمر کلیبر به صورت داوطلبانه آغاز کرد و حالا ربع قرنی می‌شود که رخت امدادگری به تن دارد. از مأموریت‌های امدادی که در آن حضور داشته، برایمان می‌گوید؛ از سیل و زلزله‌ها گرفته تا کمک‌رسانی به جنگ‌زده‌های افغانستان در جنگ با آمریکا. او علاوه بر این، حالا در مقام یک مربی می‌کوشد با آموزش کمک‌های اولیه به علاقه‌مندان، از تلفات حوادث مختلف بکاهد: «به اعتقاد من هر فرد باید آموزش‌های لازم کمک‌های اولیه را فرا بگیرد. شاید خیلی‌ها بگویند مراقب هستیم حادثه‌ای پیش نیاید اما واقعیت این است که افراد آموزش‌دیده می‌توانند در شرایط خیلی خاص جان انسان‌های دیگر را نجات دهند.»

او با آموزش کمک‌های اولیه به اعضای خانواده‌اش حالا یک تیم 4نفره حسابی در سفرها آماده کرده، تیمی که همراه او در حوادث احتمالی کمک می‌کنند تا انسان‌ها از خطر مرگ رهایی یابند.

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.