امیرمسعود فلاح
یکماه از تابستون گذشت و ما هیچی نفهمیدیم. یعنی تا اومدیم بفهمیم آب و برق قطع شد و کورمالکورمال دنبال آفتابه گشتیم کارمون رو تموم کنیم و ادامه فکرکردن و فهمیدن رو به زمان و مکان مناسبتری موکول کنیم آفتابه نبود. داد زدم اهل خونه کجایید که همینک نیازمند دستان گرم شماییم. قبل از اینکه سوءتفاهم بشه، گفتم آفتابه برسونید که در جواب شنیدم بهدلیل بههمخوردن توازن عرضه و تقاضا آفتابه نیست تو بازار. بر سلطانش لعنت، کاش بگیرنش زودتر. خونه هم با پولی که داشتیم، پیدا نکردیم. یعنی تا پیدا میکردیم و میخواستیم بریم بازدید یا قیمتش بالاتر میرفت یا یکی با قیمت بالاتر رو هوا میزد. دیگه آخرش یه بنگاهی به من گفت: «داری یه صد دیگه بذار رو پولت، یه کیس مناسب دارم، مورد اکازیون، مخصوص سلیقه مشکلپسند خودت، فقط خونه کاذبه.» گفتم: «یعنی چی کاذبه؟» گفت: «مث انباری کاذب دیدی یه گوشه خونه رو میگن الکی مثلا انباریه؟»
توی پارکم که نمیتونیم بریم بشینیم، بچهها مدرسه نمیرن و مدام تو پارک دعوا میکنن یه وقت قمهای چیزی درمیارن. مسافرت هم که تا میآیم بجنبیم موج قبلی کرونا جاشو به بعدی میده و بینالموجینها هم کوتاه شده. راستش از این مردم هم دلزده شدم چون روشنفکرا کلی تحقیق کردن و فهمیدن مقصر اصلی مشکلات کشور، خود مردم و فرهنگ بیمار و تاریخشونه. توی اینترنتم که نمیشه زیاد گشت، بهش معتاد میشیم. دو روز دیگه قراره از حقوقمون صیانت بشه و اونوقت نمیتونیم هرسایتی رو بریم و خمار میافتیم یه گوشه. بهترین کار اینه که جمع کنیم بریم دنیای موازی.