دکتر توکیو، فراموشی، دولت، حافظ و باقی ماجرا…
شهرام شهیدی
سنگ اول
این دانشمندان ژاپنی اصلا مراعات حال ما را نمیکنند. یک چیزی برای خودشان میبرند و میدوزند. دیگر کاری ندارند نتیجه این تحقیقشان شدنی است؟ عملیاتی است؟ مثلا همین آخرین دستاوردشان. اینکه اعلام کردهاند تماس تلفنی با دوستان باعث کاهش خطر ابتلا به آلزایمر میشود. عزیزجان. برادر میتسوبیشی. خانم دکتر ناکاتا یا حالا هرچی… مشکل اصلی این است که من یادم میرود به دوستانم زنگ بزنم. آنوقت شما به من میگویی که به دوستانم زنگ بزنم که چیزی یادم نرود؟
سنگ دوم
فلانی زنگ زده میگوید حالا برای احوالپرسی زنگ نمیزنی نزن. ولی توصیه این پزشکان ژاپنی را گوش بده. این حرفها را برای سلامتی خودت میگویند. آقای دکتر توکیو شاید من خودم را زدهام به فراموشی. مثلا دوستانم را به یاد نمیآورم. شما باید با این تمرین کاری کنی آبروی من برود؟ عزیزجان شما هم اگر ١٠میلیون تومان از دوستی قرض گرفته بودی و نداشتی که قرضت را پس بدهی، صلاح بود یادت بماند به دوستت زنگ بزنی که دچار فراموشی نشوی؟ آیا فراموشی در این شرایط اقتصادی خودش روش درمانی به حساب نمیآید؟ چرا جوری تحقیق میکنید که آدم شرمنده دوستانش شود؟ از دیروز که شما این خبر را منتشر کردهاید، ٣٥نفر از دوستانم تماس گرفتهاند که شهرام جان خوبی؟ نمیخوای پول ما را پس بدی؟ برای جلوگیری از ابتلا به فراموشی میگوییم ها!
سنگ سوم
سردبیر تلفن کرد. برداشتم. پرسیدم به شما هم بدهکارم؟ جواب داد: بله. منتها مطلب امروزت را بدهکاری. شهیدی نمیخواهی در مورد جابهجایی دولت چیزی بنویسی؟ مراسم تحلیف و…
گفتم نخیر. من اول صبحی تفأل زدم به دیوان حضرت حافظ. وقتی او به این زیبایی گفته من دیگر باید زبان در قفا نگه دارم و لام تا کام حرف نزنم:
«دولت آن است که بیخون دل آید به کنار/ ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست/ پنج روزی که در این مرحله مهلت داری/ خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست/ دردمندی من سوخته زار و نزار/ ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست»
سردبیر هم گفت پس «باش تا صبح دولتت بدمد» و تلفن را قطع کرد.