دو همکلاسی که قرار است هم‌دانشگاهی شوند

رتبه پنجم و هشتم تجربی کنکور 1400 از درس‌‌‌خواندن و رویاهای بعد از این می‌گویند

شهروندآنلاین- هر دو اهوازی‌اند و شاگرد مدرسه شهید بهشتی. علاقه به پزشکی هر دو را سر کلاس‌های تجربی نشانده. چند سال برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری حالا نتیجه داده. یکی رتبه پنجم رشته تجربی را از آن خود کرده و دیگری در این ماراتن هشتمی است.

حسن قیم، رتبه پنجم کشوری، فکر نمی‌کرده جزو تک‌رقمی‌ها باشد هر چند از همان اوایل ابتدایی جزو بچه‌درس‌خوان‌های کلاس بوده: «سه سال آخر به این نتیجه رسیدم می‌توانم رتبه خوبی بیاورم.» همین کافی بود تا برنامه‌ریزی کند؛ یعنی از سال دهم. حرف از علایقش که به میان می‌آید از ادبیات فارسی می‌گوید و زبان انگلیسی. از دوره راهنمایی زبان انگلیسی را شروع کرد برای ارتباط‌گرفتن با آدم‌هایی که زبان مادری‌شان انگلیسی است. ادبیات فارسی هم از همان زمان جزو برنامه‌هایش بود: «روی زبان انگلیسی و ادبیات فارسی سرمایه‌گذاری کردم نه فقط برای کنکور.»

ادبیات فارسی یکی از سرگرمی‌های اوست؛ ادبیاتی که یکی از استادان او را به آن علاقه‌مند کرد تا او از تجزیه و تحلیل یک بیت شعر به وجد بیاید. داستان ادبیات فارسی از آنجا شروع شد که برای آزمون تیزهوشان سر کلاس رفت: «ادبیات برایم شیرین نبود. چیزی از نظام کلی آن نمی‌دانستم.» حالا او بر این باور است ادبیات چیزی نیست که سر کلاس‌ها تدریس می‌کنند. ادبیات فارسی دنیای شگفت‌انگیزی از واژه و استعاره و … است: «علاقه‌ام به ادبیات بیشتر شد. در آزمون ادبیات برایم یک درس نبود، تفریح و لحظه استراحت بود.»

وقتی فهمید که یکی از رتبه‌های خوب تجربی را می‌‎تواند از آن خود کند علاقه‌اش به ادبیات بیشتر شد. هر چند معتقد است اگر نمی‌توانست در تجربی رتبه‌ای کسب کند هیچ‌ وقت به سراغ ادبیات نمی‌رفت: «سراغ چیزی می‌رفتم که درآمد داشته باشد.» ادبیات برای او لذت‌بخش است اما همچنان معتقد است با ادبیات نمی‌توان به جایی رسید، البته متأسفانه.

برنامه‌ای برای بورس تحصیلی‌شدن ندارم

کنکوری که باشی سال دهم شروع برنامه‌ریزی است برای رسیدن به هدف. اما حسن قیم از سال‌‎ها قبل‌تر به فکر ماراتن بزرگ بوده. «برنامه‌ریزی دقیق و منظمی داشتم.» برنامه‌ای که تعیین کرده بود هر هفته چه درس‌هایی خوانده شوند و کدام‌ فصل‌ها در اولویت‌ هستند.

دبیرستان یعنی دوره سرنوشت‌ساز. دوره‌ای که می‌گوید قرار است در آینده چه کاره شوی و کجای زندگی‌ات بایستی. حسن قیم هم همه هم‌وغمش را گذاشت روی درس‌خواندن. همه تفریحش خلاصه شد در تلویزیون‌دیدن: «کرونا هم مزید بر علت شد تا بیشتر خانه بمانم.» کلاس‌ها که حضوری بودند یکی از تفریحات وقت گذراندن با دوستان بود تفریحاتی که برایش لذت‌بخش هم بود.

دوست دارد پزشک شود و البته دانشجوی دانشگاه تهران باشد. پزشکی را برای زدن مطب و نشستن در بیمارستان و ویزیت بیماران نمی‌خواهد. عاشق کارهای تحقیقاتی است؛ تولید علم. علاقه‌اش به کارهای آزمایشگاهی است: «شاید ضعفم باشد اما خیلی اجتماعی نیستم. هر چند همین خصوصیت در تحقیقات خیلی کمکم می‌کند.» عاشق موضوعات علمی است؛ کنکاش در ندانسته‌ها و کشف‌نشده‌ها. دوست دارد در مورد چیزهای ساده‌ای که مردم به راحتی از کنارشان رد می‌شوند، کنکاش کند: «از کنار چیزهای ساده به راحتی عبور نمی‌کنم.»

دوست دارد نامش میان دانشجوهای دانشگاه تهران قرار بگیرد؛ بی‌هیچ دلیلی و تنها به خاطر علاقه‌مندی به این دانشگاه. هر چند در میان تخصص قلب دانشگاه ایران حرف اول را می‌زند و در چشم‌پزشکی دانشگاه شیراز: «خانواده‌ام منتظر بودند تهران قبول شوم بیایند تهران.» حسن قیم برنامه‌ای برای بورس‌شدن ندارد و می‌خواهد درسش را در دانشگاه‌های ایران تمام کند.

تخصصش را که بگیرد به کشور برمی‌گردد تا آموخته‌هایش را به کار گیرد؛ اما اینکه ساکن تهران شود یا اهواز هنوز معلوم نیست: «استقبال و زمینه فضای علمی در اهواز مهیا باشد همین‌ جا خدمت می‌کنم.» معتقد است خدمت در شهر و دیار مادری لذت‌بخش است، البته به شرط مهیابودن شرایط.

تخصص در خارج، خدمت در ایران

از سال هشتم برنامه‌ریزی‌هایش شروع شد برای آدم موفقی‌بودن. هدفش رتبه تک‌رقمی کنکور نبود فقط می‌خواست آدم موفقی باشد. محمدحسین فلاحت حالا رتبه هشتم کشوری را ازآن خود کرده. دانش‌آموزی که از سال هشتم با برنامه هر هفته کتاب‌ها و فصل‌های مختلف را پشت‌ سر می‌گذاشت: «فشاری برایم نداشت. هر چند دید مناسبی به من می‌داد تا مسیرم منظم باشد.»

آدم موفق از نظر محمدحسین کسی است که از خودش راضی باشد. فردی که اگر به نقطه اول برگشت حاضر به انتخاب مسیر دیگری نباشد: «من از خودم و چند سال زندگی‌ای که داشتم راضی‌ام.» همه وقتش را برای درس‌خواندن نگذاشته؛ استراحت، پیاده‌روی با دوستان و گاهی بازی کامپیوتری تفریح محمدحسین بود در روزهای نزدیک‌شدن به ماراتن بزرگ: «هر وقت احساس تکراری‌شدن و روزمرگی درس‌خواندن سراغم می‌آمد با دوستم می‌رفتم پیاده‌روی.» علاقه‌اش پزشکی بوده و قرار است دانشجوی دانشگاه تهران شود: «برای اینکه موفق باشید باید چیزی را انتخاب کنید که به آن علاقه دارید.» رشته تجربی را به دلیل گستردگی رشته‌هایش انتخاب کرد و حالا بر سر دوراهی ارتوپدی و جراحی فک و صورت مانده: «به هر دو علاقه‌مندم.» در دانشگاه‌های پزشکی دانشگاه تهران بالاتر است؛ پزشک عمومی.»

سودای تخصص‌گرفتن دارد در یکی از دانشگاه‌های آمریکا. البته به اقامت و ماندن اصلا فکر نمی‌کند. محمدحسین هر جایی جز ایران را محلی برای تفریح یا کسب علم می‌داند و بس: «کشورهای دیگر برای تحصیل و تفریح خوب هستند اما اقامت نه.» تخصصش را که بگیرد به کشور برمی‌گردد تا آموخته‌هایش را به کار گیرد؛ اما اینکه ساکن تهران شود یا اهواز هنوز معلوم نیست: «استقبال و زمینه فضای علمی در اهواز مهیا باشد همین‌ جا خدمت می‌کنم.» معتقد است خدمت در شهر و دیار مادری لذت‌بخش است، البته به شرط مهیابودن شرایط.

قرار است ساکن تهران شود آن هم برای هفت سال. هر چند محمدحسین خودش را برای تجربه‌های جدید در شهر تازه مهیا کرده؛ آماده‌شدن برای پخته‌تر‌شدن: «دوری از خانواده قطعا سخت است اما باید هدف را در نظر گرفت.» شرایط و آدم‌های جدید قرار است باتجربه‌ترش کنند. همین برای او کافی است برای تاب‌آوردن دوری از شهر و خانواده.

 

 

 

 

 

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.