یک نفر که بالاخواه تو دربیاید…

«رضا» از تجربه خود در دوره‌های «ان. ای.» و خاطرات تلخ و زیبای رهجویان می‌گوید

دوستی داشتم که یک روز چند نفر از شریک‌هایش دوره‌اش کردند و برگه سفیدی برای امضا دستش دادند. این آدم به خاطر اینکه اعتیاد شدیدی داشت و خمار بود، این برگه را امضا کرده بود و آنها دار و ندارش را برده بودند. در واقع این آدم از یک فرد به‌شدت ثروتمند تبدیل شده بود به یک بدبخت تمام‌عیار. یعنی در مدت هفت هشت ده سال بعد از آن اتفاق، خانواده‌اش وقایعی را تجربه کرده بودند عجیب و غریب؛ از نیاوران رفته بودند اطراف تهران، حلبی‌خواب شده بودند و اتفاقاتی که شاید باور نکنید. خب نقطه عجز این آدم دقیقا همان اتفاق بود؛ جایی که همه چیز را به خاطر اعتیادش از دستش درآورده بودند و او به چنین وضعی افتاده بود.

«رضا» ترجیح داد نام خانوادگی او را عنوان نکنیم. مشکل چندانی هم البته با قرار گرفتن تصویر و ذکر نام خانوادگی نداشت اما به جهت مسائل مختلف در نهایت این‌طور ترجیح داد. ما هم به خواسته‌اش احترام گذاشتیم و بی‌‌نام خانوادگی این گفت‌وگو را منتشر کردیم؛ گفت‌وگویی که به جهت آشنایی 12 ساله رضا با دوره‌های ترک اعتیاد موسوم به «ان. ای.» و برگزاری متعدد جلسات آن، همچنین تجارب فراوانش با رهجویان انجام شد. در این گپ‌وگفت از او خواستیم درباره خاطرات تلخ و شیرین خود هم بگوید؛ همین‌طور از شیوه و منشی که یک معتاد برای رهایی از اعتیاد خود باید در پیش بگیرد.

مدت‌هاست که تجربه برگزاری جلسات «ان. ای.» را دارید اما قبل از هرچیز می‌خواهم درباره مواد جدید مخدر بپرسم، چون هرچند وقت یک‌بار، اسم‌های جدیدی در این زمینه می‌آید. شما هم شنیده‌ای؟

در مقدمه و قبل از پاسخگویی به سوالات شما، عرض شود که نظرات من در رابطه با سؤلات شما به شکل شخصی است؛ یعنی نماینده گروه یا تشکل خاصی نیستم و هیچ برداشت سیاسی یا مذهبی هم روی این موضوع ندارم. فقط نظر شخصی‌ام را می‌خواهم عنوان کنم، اما درباره مواد مخدر جدید باید بگویم من هم شنیده‌ام خیلی چیزها آمده اما چون مدت‌هاست از این موضوع فاصله گرفته‌ام شاید خیلی از آنها را به اسم نشناسم، اما خب می‌دانم که ریشه اصلی اینها مواد صنعتی است. دوز ماده اصلی را بالا می‌برند یا پایین‌تر می‌آورند و در نهایت همراه با تغییراتی به مصرف‌کننده می‌رسانند. آدم‌های معتاد هم که دنبال چنین چیزهایی هستند؛ ارزان‌تر باشد و نشئگی بالاتری بدهد. برای همین سریعا جذب می‌شوند و مصرفش می‌کنند.

عموما به مصرف‌کننده می‌گویند چنین ماده‌ای مثلا باعث می‌شود تو دیگر از هروئین استفاده نکنی، یا بیا این ماده را مصرف کن چون می‌تواند تو را از فلان ماده دیگر رها کند. چنین چیزی درست است؟

بنای این حرف، یک تعبیر قدیمی است به نام «جایگزین کردن». از قدیم هم وجود داشته. مثلا به طرف که هروئینی بود می‌گفتند بیا مدتی تریاک بکش، حشیش بکش یا ماده‌ای دیگر مصرف کن، در واقع نوعی جایگزینی انجام بده تا از آن عادت رهایی پیدا کنی، اما همه ریشه‌های مخدر، مخدر است و به نظر من تفاوت چندانی با هم ندارد.

شما خود‌تان کسی را دیده‌اید که از طریق «جایگزینی» موفق شده باشد؟

من نه، واقعا ندیده‌ام.

مثلا ندیده‌اید کسی مواد مخدری با دوز کمتر مصرف کند و بعد از دوز سنگین‌تر رها شود؟

قبل از آشنایی‌ام با «ان. ای.»، یعنی حول‌وحوش پانزده بیست سال پیش، کسانی بودند که چنین چیزی را مطرح می‌کردند. می‌گفتند فلان کار را کنیم که بهتر بشویم یا دوباره ریکاوری شویم؛ چون مواد یک جوری است که شما یک مدتی که مصرف می‌کنید، دیگر روی‌تان اثر نمی‌گذارد. یعنی یک کاری می‌کند که فقط صاف بتوانید بایستید. دیگر آن نشئگی و حال‌وهوای سابق را ندارد. حتی عده‌ای می‌آمدند ترک می‌کردند یا چیزی مصرف می‌کردند که صرفا خماری را پس بزنند تا دوباره بعد از مصرف، نشئه شوند، اما درباره موضوعی که می‌گویید، نه؛ هیچ‌کس را ندیده‌ام با جایگزین کردن موفق شود.

چه چیزی در فرد انگیزه اولیه ترک را ایجاد می‌کند؟

باید جایی احساس امنیت کند. جایی یکی پیدا شود که تنهایی‌اش را پر کند. به قول قدیمی‌ها یکی باید بالاخواه تو دربیاید. یکی بزرگ‌ترت شود، رفیقت شود، پشت تو بایستد. یکی باید پیدا شود که احساس کنی پشتت است. آنجا فکر می‌کنم، جایی است که آن خواستن شروع می‌شود. ولی ابتدای آن خواستن، تنهایی است؛ خودت فقط هستی و کسی که باید بخواهد فقط خود تویی.

چه زمانی مصرف‌کننده به فکر ترک می‌افتد؟

ببینید؛ اصول اولیه «ان. ای.» خیلی واضح به شما می‌گوید که تو باید عاجز باشی؛ به عجز برسی. حالا این حدومرز عجز در هر کسی متفاوت است؛ برای هر کسی این عجز یک روزی ممکن است اتفاق بیفتد و با دیگری متفاوت است. مثلا عجز یکی از کسانی که با من بود، زمانی اتفاق افتاد که دخترش دیگر او را نبوسید.

عجب صحنه تلخ و در عین حال دراماتیکی بوده. چرا دخترش دیگر او را نبوسید؟

این مرد، یک دختر هفت هشت ساله مدرسه‌ای داشت. در مدرسه این دختر، آموزش‌هایی داده بودند درباره اعتیاد؛ اینکه اعتیاد چیست و آدم معتاد چگونه است و از این نوع آموزش‌ها. من فکر نمی‌کردم در آموزش‌وپرورش هم چنین اتفاقاتی افتاده باشد و اگر فراگیر باشد بسیار آموزش‌های خوبی است. در هر حال، این دختربچه به جهت آموزش‌هایی که دیده بود، از چهره پدرش متوجه شده بود که معتاد است. عادت هم داشت زمانی که پدرش او را به مدرسه می‌برد و می‌آورد، او را بغل کند و ببوسد، اما از لحظه‌ای که فهمیده بود پدرش معتاد است، دیگر حاضر نشده بود بغلش کند. برای این پدر، عجز زمانی اتفاق افتاد که دخترش دیگر آن عشق سابق را به او ابراز نکرده بود و او را بغل نکرده و نبوسیده است.

چه اتفاقی برایش افتاد؟ اعتیاد را واقعا کنار گذاشت؟

بله، بنده خدا دیگر پاک شد. اتفاق خیلی جالبی بود.

مثال فوق‌العاده‌ای درباره این عجز آوردید. تکان‌دهنده بود. در واقع عجز، همیشه مسائل مالی نیست.

ببینید؛ ما مراسمی داشتیم که می‌رفتیم بین کارتن‌خواب‌های سمت خیابان شوش، غذا پخش می‌کردیم. مثلا یکی را دیدیم چیزی پایش است به اسم شلوار که نه شلوار بود و نه حتی شلوارک! اصلا دیگر پاپوشی به پایش نمانده بود. یعنی چیزی که تنش بود دیگر نمی‌شد به آن گفت حتی تی‌شرت؛ پاره و پوره و مستعمل شده بود. در واقع این آدم هرچه داشت و نداشت باخته بود. ما آمدیم این آدم را کمک کردیم و از آن وضعیت بیرون آوردیم اما چند سال بعد دوباره همان‌جا او را دیدیم. در واقع می‌خواهم بگویم طرف باید به عجز بیفتد و اگر نیفتد، فایده‌ای ندارد. در هر آدم هم بستگی دارد که این عجز چگونه باشد.

مثال‌های دیگری هم درباره این موضوع دارید؟ منظورم آدم‌هایی است که در تجربه‌تان دیدید هر کدام به چه شکل برای ترک آمدند.

ببینید؛ گاهی زندگی یک معتاد شبیه به فیلمی سینمایی است که از جلوی چشمش عبور می‌کند. یک روزی می‌رسد که طرف به خاطر اعتیاد، ماشینش را می‌فروشد، طلاق می‌گیرد، برای بچه‌اش خدایی نکرده اتفاقی می‌افتد، برای بستگانش و… در واقع روزبه‌روز با اتفاقات بدتری مواجه می‌شود اما این وسط به همه‌چیز گیر می‌دهد غیر از همان مصرف مواد مخدرش. بعد که سالم می‌شود تازه متوجه می‌شود که چه اتفاق‌هایی افتاده و به خاطر آن ماده و آن مسکّن و آن بیماری که گریبانگیرش بوده، نسبت به شرایط اصلا واکنش درستی نشان نداده است. مثلا دوستی داشتم که یک روز چند نفر از شریک‌هایش دوره‌اش کردند و برگه سفیدی برای امضا دستش دادند. این آدم به خاطر اینکه اعتیاد شدیدی داشت و خمار بود، این برگه را امضا کرده بود و آنها دار و ندارش را برده بودند. در واقع این آدم از یک فرد به‌شدت ثروتمند تبدیل شده بود به یک بدبخت تمام‌عیار. یعنی در مدت هفت هشت ده سال بعد از آن اتفاق، خانواده‌اش وقایعی را تجربه کرده بودند عجیب و غریب؛ از نیاوران رفته بودند اطراف تهران، حلبی‌خواب شده بودند و اتفاقاتی که شاید باور نکنید. خب نقطه عجز این آدم دقیقا همان اتفاق بود؛ جایی که همه چیز را به خاطر اعتیادش از دستش درآورده بودند و او به چنین وضعی افتاده بود.

این آدمی که از او گفتید برگشت؟ ترک کرد؟

بله، ترک کرد، برگشت. الان هم ایران نیست. استرالیاست. در سن 57 سالگی مهاجرت کرد و به خاطر وضعیت پیش از ترکش، دو تا از بچه‌هایش هم درس نخوانده بودند، اما حالا خدا را شکر، زندگی بسیار خوبی هم دارند. نکته تلخ این بود که پسرش هم در این مسیر معتاد شده بود اما او هم اصلاح شد و برگشت و الان زندگی خوبی دارند.

اصلا از زیباترین و تلخ‌ترین تجربه‌های‌تان اگر بخواهید بگویید، به کدام‌شان اشاره می‌کنید؟

من یک رهجو داشتم و فکر می‌کنم نزدیک 10 سالی با هم بودیم. هفت هشت سال هم بود که این آدم پاک نمی‌شد؛ فقط با ما در تماس بود. در نهایت یکی‌دو سال آخر پاک شد. در این 8 سال که هنوز مصرف می‌کرد، آرزوی بزرگش بازیگری بود. جالب است که بعد از ترکش، رفت و بازیگر هم شد. ببینید؛ نکته‌ای وجود دارد که به نظرم قابل تأمل است. معتادجماعت، آدم توانمندی است. چون آرزوهای بزرگی دارد و فکر می‌کند به آنها نمی‌رسد، می‌افتد به عادت غلط اعتیاد. برای همین است که زمانی که پاک می‌شود و سر پا می‌ایستد، شما معجزات غریبی از همین آدم‌ها می‌بینید. اصلا شما آدم‌های سطح پایین به لحاظ بهره هوشی را نمی‌بینید که معتاد شود، یا آدم ساده و ترسو را نمی‌بینید که دچار اعتیاد شود. معتاد عموما کسی است که آرزوهای بزرگی دارد اما چون اصول و روش درستی را پیش نگرفته، به راهی غلط رفته است، اما بعد از پاکی، وقتی می‌آید و در جلساتی مثل «ان. ای.»، خودش را باور می‌کند، تشویق می‌بیند و با راه درست آشنا می‌شود، اتفاقات عجیبی را رقم می‌زند. همین اعتماد به نفس باعث می‌شود برود و خرابی‌های زندگی‌اش را خیلی زودتر از قبل درست کند.

پس شما دقیقا به این جمله معتقد هستید که عده‌ای می‌گویند معتادان توانمندترین و باهوش‌ترین افراد هستند.

بله، کاملا.

چون من پیش از این فکر می‌کردم این جمله را صرفا برای این به آنها می‌گویند تا باور و اعتماد به نفس را در آنها تقویت کنند.

نه، به هیچ‌وجه. یک مثالی هست که حالا نمی‌دانم بخواهید در این مصاحبه بیاورید یا نه، ولی من می‌گویم تا ماجرا بیشتر برایتان جا بیفتد. می‌گویند تو معتاد را با جیب خالی، بدون لباس، شبانه در یک شهر رها کن، صبح می‌آیی می‌بینی یک کت‌وشلوار پوشیده، غذایش را هم خورده، مصرف هم کرده، به قول خودمانی توپ هم نشئه کرده، پولی هم ته جیبش است! باور کنید راست می‌گویند. من این موضوع را بارها دیده‌ام. چرا؟ چون آدم باهوشی است و می‌تواند گلیمش را در بدترین شرایط از آب بیرون بکشد، فقط مشکل این است که روش ناصحیحی را انتخاب کرده. اما بعد از پاک شدن که می‌فهمد چگونه صحیح هم می‌شود آرزوهایش را به دست آورد، اتفاقات عجیبی رقم می‌زند. مثلا دوستی داشتیم که پای اعتیاد زندان رفت، حتی تا پای اعدام هم رفت اما بیرون آمد و راه صحیح را پیش گرفت و الان در حال خرید خانه هم هست.

قرار بود از تجربه‌های تلخ‌تان هم بگویید؛ البته اگر تمایل دارید.

دوستی داشتم که در لغزش مرد.

لغزش؟

مقصودم مصرف دوباره است. سال 88 خیلی کمکش کردم و او هم خیلی به من کمک کرد که پا بگیریم در برنامه‌های «ان. ای.» و برگزاری جلسات. حالا چرا این اتفاق برایش افتاد نمی‌دانم. عده‌ای می‌گویند قسمتش نبود ولی من به این موضوع باور ندارم. در این موضوع اشتباه جایی بود که درست انجام نداد یا خیلی پیگیر نبود. این بنده خدا در همان اولین باری که بعد از ترک، رفت و دوباره مصرف کرد، فوت کرد. الان از آن روز چیزی حول‌وحوش هفت سال‌ونیم، هشت سال است می‌گذرد. هنوز برایم تلخ است.

در همان بار اول مصرف؟ چرا؟!

برای معتادهایی که لغزش می‌کنند یکی از اتفاقات بدی که می‌افتد این است که اینها یادشان نمی‌آید روز اول اعتیاد با چه دوزی مصرف کرده‌اند. وقتی طرف روز اول معتاد می‌شود، با کمترین دوز می‌رود مصرف می‌کند، اما وقتی که ترک کرده، اگر دوباره برگردد، با بیشترین دوز برمی‌گردد. در واقع زمان لغزش، شما یادتان نمی‌آید با چقدر باید انجام بدهید. فکر می‌کنید روز آخرتان است. می‌روید زیاد این کار را انجام می‌دهید و چنین اتفاقی می‌افتد. اکثر کسانی که این کار را می‌کنند متأسفانه می‌میرند.

و به عنوان آخرین سوال، از تجربه خودتان به ما بگویید که بهترین شیوه‌ای که در این سال‌ها فکر می‌کنید با آدم‌ها برای ترک اعتیاد جواب می‌دهد چیست؟

من می‌گویم رفاقت و محبت. من معتادِ بی‌معرفت ندیده‌ام. به یک معتاد کمک کنید، بدهکارتان نمی‌ماند. من معتادِ کلاهبردار ندیده‌ام. یعنی ممکن است بعد از اعتیاد به خیلی مسائل بیفتد اما کسی که ذاتا این‌طور باشد و بعد معتاد شده باشد ندیده‌ام. حداقل می‌توانم بگویم در مسیر من نبوده است. همیشه هم بامحبت و رفاقت کنارم مانده‌اند. برای همین ترک کردن زوری و اجباری در این مسیر نتیجه نمی‌دهد. چون این راه، راه محبت کردن و رفاقت کردن است.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.