ققنوس در آتش

علی لندی، قهرمانی کوچک که بزرگوارانه جانش را فدا کرد

گفتند نامش باید در کتاب‌های درسی بیاید، گفتند باید الگویی برای شرافت و قهرمانی باشد، گفتند مادر و پدرش چه چیزی به این کودک آموختند که اینچنین قهرمانانه خودش را به پای همنوعانش پرپر می‌کند؟ همه اینها را درست گفته‌اند، اما بعدها باید بیشتر درباره این نسل بدانیم؛ نوجوانی از دهه 80 که کسی گمان بر این همه قهرمانی بین‌شان ندارد.

واقعه را این‌طور شرح دادند که خانه‌ای در آتش بود. همزمان قهرمانی 15ساله برای کمک شتافت. بعد از این حماسه‌ای در کوتاه‌ترین لحظه‌ها، به‌سرعت در حال وقوع است: «علی خانه خاله‌اش بود، اما هنگامی که آتش‌سوزی رخ داد و صدای کمک خواستن همسایه را شنید، فورا خودش را به واحدی که دچار حریق شده بود، رساند؛ فورا یک پتو روی یکی از خانم‌ها انداخت و بعد سراغ کپسول مشتعل رفت و آن را برداشت تا از محل دور کند، اما آتش او را هم سوزاند.» پیرزن فوت می‌کند و دخترش زنده می‌ماند، اما قهرمان کوچک مدتی همچنان بین ماست: 91درصد سوختگی گزارش کرده‌اند و جسم نحیفی که بیش از این تاب ماندن ندارد. برای نجات جان مادر و دختر دل به آتش زده است و حالا در بیمارستان سوانح سوختگی طالقانی اهواز بستری است. پزشکان برای ماندنش همچنان در تلاشند؛ نوجوانی که باشگاه می‌رود، شیفته امام حسین(ع) است و قرار بوده حتی به مراسم اربعین برود. اینها روایت‌های عموی این نوجوان است: «در تمام روزهایی‌که بستری بود، زیارت عاشورا گوش می‌داد. آرزو داشت به پیاده‌روی اربعین برود. پارسال می‌خواست برود که کرونا آمد و نشد. امسال پدرش به او قول داده بود که به زیارت اربعین می‌روند که این اتفاق تلخ افتاد.» همزمان با قهرمانی این نوجوان اهل ایذه، پیام‌های فراوانی در فضای مجازی در حال گردش است. برایش دعا می‌کنند، در ستایشش می‌نویسند و چهره‌اش را دست‌به‌دست می‌چرخانند. در خلال این ماجراها خبر می‌رسد که حالش بهتر شده است. پدر در مصاحبه با خبرگزاری‌ها می‌گوید حالش خوب است و پزشکان هم تلاش می‌کنند اوضاعش رو به بهبودی برود. همزمان قصه این قهرمانی همه جا پیچیده است. وزیر کشور با استانداران اصفهان و خوزستان تماس می‌گیرد و به آنها مأموریت می‌دهد تا وضعیت درمانی را پیگیری کنند و هزینه‌ها را به عهده بگیرند. با این حال نیمه شب آخرین روز شهریور، اوضاع علی رو به وخامت می‌رود. دکتر جمشید نمازی‌راد، پزشک معالج بیمارستان امام موسی کاظم(ع) در اینباره به خبرگزاری‌ها می‌گوید: «متأسفانه تلاش زیادی شد تا علی احیا شود… چند بافت و ارگان اصلی بدن علی به طور پیوسته دچار مشکل شدند و زمانی‌که فرد به این مرحله می‌رسد، هیچ کاری در زمینه سوختگی نمی‌توان انجام داد و ۹۰درصد مرگ‌ومیر دارد. ۸۵درصد سطح بدن علی سوخته بود و پیشرفته‌ترین مراکز درمانی هم نمی‌توانستند هیچ‌کاری برای او انجام دهند.» کاری از دست کسی برنمی‌آید. او زندگی قهرمانانه را زیسته است و حالا وقت رفتن. از انسان مگر قرار است چه چیزی روی زمین خدا بماند؟ جز زیبایی، ایثار، گذشت، فداکاری و اندیشیدن به خلق خدا، چه چیزی اصلا می‌ماند؟ علی لندی دوم مهرماه امسال جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند،‌ همزمان تصویری از قهرمانی خود را در خاطرات‌مان تصویر می‌کند. او برای نجات جان زنی رفته است که خود، فرزندش را سال‌ها پیش به میدان فرستاده است. مادری 85ساله که مادر شهید ابراهیم عزیزی است. تکرار این حماسه‌ها در نوعی همزمانی‌های غریب، معنایی عجیب‌تر به واقعه بخشیده است. به‌ویژه که نزدیک اربعین هستیم و کاروان شیفتگان حسینی در شوق زیارت بارگاه مولا حسین بن‌علی. علی لندی در آخرین لحظه زندگی، ناگهان اینچنین شور و شوق کودکانه را به پای آرمانی ازلی فدا می‌کند. بزرگی زمانی گفت: «عزت اصلی بعد از مرگ سراغ انسان‌ها می‌آید.» و علی حالا عزیز و بزرگوارانه از بین ما رفته است. گفتند نامش باید در کتاب‌های درسی بیاید، گفتند باید الگویی برای شرافت و قهرمانی باشد، گفتند مادر و پدرش چه چیزی به این کودک آموختند که اینچنین قهرمانانه خودش را به پای همنوعانش پرپر می‌کند؟ همه اینها را درست گفته‌اند، اما بعدها باید بیشتر درباره این نسل بدانیم؛ نوجوانی از دهه 80 که کسی گمان بر این همه قهرمانی بین‌شان ندارد. آنها خاموش هستند و هنوز در آغاز راه؛ با این حال در خاموشی، اینچنین ناگهان خودنمایی می‌کنند. انگشت حیرت به دهان مردم مانده است. همه از او حرف می‌زنند و از نسلی که می‌تواند مثل مادران جنگ‌دیده و داغ فرزند کشیده، صبور باشد، مقاوم، نستوه و جاودان. روحش شاد.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.