چه انسان‌هایی که می‌توانیم باشیم

بحثی نو در روانشناسی تعالی انسان از دیدگاه روانشناس انسان‌گرای آمریکایی، آبراهام مزلو

مزلو می‌گوید سالم‌ترین جوامع، آنهایی خواهند بود که «فضیلت‌شناس» باشند. به عبارت دیگر جوامع باید به‌جای اینکه به ثروتمندترین افراد یا اشخاص صاحب‌نامِ موفق پاداش بدهند، از انسان‌هایی که کارهای شایسته می‌کنند، تقدیر کنند.

اسکات بری کوفمن/ ترجمه فرشاد رضایی: آبراهام مزلو در اواخر عمرش به خلق دیدگاه‌های جدیدی درباره خودشکوفایی پرداخت و حتی سطح بالاتری از اندیشه را در نظر گرفت که آن را تعالی می‌­نامید و نام تئوری خود را «نظریه زِد» گذاشت. طبق نظریات مزلو، طبیعت بشر آنقدر که اغلب می‌گویند به بدی نزدیک نیست. حقیقت این است که فرصت شکوفایی را از انسان دریغ داشته‌ایم. از آنجا که ذات بشر بد نیست، قرار نیست آن را سرکوب کنیم. در عوض باید آن را آزاد کرد و پرورش داد. به این صورت می‌توانیم یک زندگی توأم با رشد، شادی و باروری داشته باشیم. نظریه سلسله مراتب نیازهای انسانی مزلو معمولا به شکل یک هرمِ پنج طبقه ترسیم می‌شود که از نیازهای ابتدایی در طبقه پایینی شروع شده و هرچه بالاتر می‌رود نیازهای پیچیده‌تر را معرفی می‌کند؛ نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای امنیتی، عاطفی، اجتماعی-احترامی و نیازهای خودشکوفایی. طبق نظریه مزلو، هر «نیاز» هرچقدر پایین‌تر قرار داشته باشد، قوی‌تر است و بدون ارضای نیازهای هر طبقه نمی‌توان به طبقه بالاتر دست یافت.

خودشکوفایی، بالاترین سطح نیازها در سلسله مراتب مزلو است. انسان‌های خودشکوفا، افرادی هستند خودآگاه، کم‌توجه به عقاید دیگران و علاقه‌مند به ارضای توانایی‌های بالقوه خود. مزلو به این نتیجه رسید که افراد خودشکوفا چند خصیصه مشترک دارند. واقعیت را به خوبی درک می­‌کنند و قادرند شرایط پیچیده را تحمل کنند و بیشتر مسأله‌مدار هستند تا خودمحور. بسیار خلاقند و به سادگی همرنگ جماعت نمی‌شوند. به شادکامی انسان‌ها علاقه‌مند هستند. از تجربه‌های اساسی زندگی عمیقا لذت می‌برند و با تعداد اندکی روابط عمیق و ارضاکننده دارند تا با عده­ زیادی از مردم.

مزلو معتقد بود که افراد دارای تعالی و خودشکوفا، بیشتر وقت‌ها از ارزش‌ها و تجربیاتی انگیزه می­‌گیرند که فراتر از ارضای نیازهای اولیه و برآوردن خواسته‌­ها و استعدادِهای منحصربه‌فردِ شخصی است. این فراانگیزش‌ها شامل ازخودگذشتگی در راهی فرافردی، تلاش برای رسیدن به تجربه اوج و تعهد نسبت به ارزش‌های وجودی یا «ارزش‌های بی» می‌شود. صداقت، نیکی، زیبایی، عدالت، معناداری، سرخوشی، سرزندگی، کمال، بی‌آلایشی و وقار از جمله اهداف غایی «ارزش‌های بی» محسوب می‌شوند.

مزلو مشاهده کرد زمانی که از افراد متعالی و خودشکوفا پرسیده می‌شود چرا این‌طور رفتار می‌کنند، یا چه چیز به زندگی آنها ارزش زیستن می‌دهد، اغلب به این ارزش‌ها اشاره می‌کنند. هیچ دلیل دیگری وجود نداشت که توضیح بدهد چرا آنها زمان زیادی را به این کارها اختصاص می‌دهند. این ارزش‌ها برای دستیابی به چیز دیگری به کار نمی­‌آیند و حتی نمی‌شود آنها را بهانه‌ای برای رسیدن به اهدافی دیگر در نظر گرفت. مزلو اعتقاد داشت که «برای پرهیز از بیماری و دستیابی به کامل‌ترین صورت انسانیت یا رشد» در راه این ارزش‌ها، زیستن و مردن شایسته است. اندیشیدن به این ارزش­‌ها و یکی‌شدن با آنها، بیشترین شادمانی‌ ممکن را برای انسان به ارمغان می‌­آورد.

جهان‌بینی افراد متعالی تأثیرات عمیقی بر فرد و جامعه خوب می‌­گذارد و دیدِ الهام‌بخشی از آنچه آدمی می‌تواند باشد، ارایه می‌دهد. بهترین انسان‌ها همواره در زمان‌هایی ظهور کرده‌اند که سخت‌ترین دوران برای انسانیت بوده است. حالا که جهان در تردید و ناامنی عمیقی به سر می‌­برد، بهترین فرصت برای جهان‌بینی افراد خودشکوفا فراهم شده است تا بیش از هر زمان دیگری (احتمالا در طول تاریخ بشر) گونه انسان را ارتقا بخشد.

تصویر جدیدی از انسانیت

جهان‌بینی «نظریه زِد»، ابتدا تصویری جدید از روابط را به نمایش می‌گذارد: از دوستی بگیرید تا خانواده، عشق رمانتیک و رابطه جنسی. مفهوم عشق وجودی مزلو تصور ایده‌آلی از آنچه همه ما می‌توانیم به دنبال آن باشیم، عرضه می‌کند. چه در رابطه معلم و کودک، دانشجو و استاد، درمانگر و بیمار و چه در صنعت، مدیریت و رهبری. به‌جای ‌اینکه با مردم به‌مثابه ابزارهایی برای رسیدن به اهداف‌مان برخورد کنیم، می‌توانیم آنها را به سبب بودن‌شان دوست بداریم (همان چیزی که مزلو اسمش را «عشق بی» می‌گذارد). یعنی انسان‌ها را همان‌طور که هستند بپذیریم و تحسین کنیم، بدون اینکه سعی کنیم آنها را مطابق مقاصد خود تغییر بدهیم.

مزلو در یکی از مقالاتش می‌نویسد: «باید تلاش ‌کنیم از یک گل رز، رز بهتری به عمل آوریم، تا اینکه بخواهیم آن رز را به سوسن تبدیل کنیم… این امر، مستلزم وجود میلی در خودشکوفایی فرد مقابل است که ممکن است کاملا با شما متفاوت باشد. حتی نشان‌ می‌دهد که انسان تا چه حد تقدس و منحصربه‌فرد بودن هر شخصی را تأیید می‌­کند و به آن احترام می‌گذارد.» آموزش را در نظر بگیرید. آموزش انسانی واقعی، شامل آموزش همه جنبه‌های کودک می‌شود. در این آموزش فارغ از اینکه چقدر با برنامه درسی معلم همخوانی داشته باشد، با بچه‌ها طوری رفتار می‌شود که خودِ کودک، هدف، آرزو و رویاهایش ارزشمند شناخته شود. تصور کنید چه می‌شد اگر مدارس صرفا مکانی برای یادگیری محتواهای استانداردِ آکادمیک نبودند، بلکه مکان‌­هایی بودند که شگفتی، شکوه و خودشکوفایی به اندازه امید برای انسانیت در آن یافت می‌شد. فراتر برویم. تصور کنید اگر مدارس چندان از بقیه امور زندگی جدا نبودند، چه می‌شد. اگر دانش‌آموزانی که در انتهای روز به خانه می‌روند، تشویق می‌شدند تا بقیه­ روز خود را دانش‌آموزِ جهان خارج از مدرسه باشند، چه اتفاقی می­‌افتاد. القای شوق یادگیری به دانش‌آموز، همان یاد دادن «ارزش بی» به او است.

جهان‌بینی افراد متعالی و خودشکوفا به ما امکان می‌دهد تا سطوح عمیق‌تری از شادی را تجربه کنیم. مزلو سلسله‌ مراتبی از لذت را ارایه می‌دهد که طیف آن چنین شروع می‌شود: دردی که با حسِ خوشِ لم دادن در وان آب داغ فروکش می‌کند، لذتی که از بودن کنار دوستان خوب‌مان احساس می‌کنیم، حس خوب شنیدن آهنگی عالی، شوقی که از بچه‌دار شدن حس می­‌کنیم و فرو رفتن در اوج لذت یک تجربه عاشقانه. تصور کنید اگر همه ما از سطوح لذتی که امکان تجربه آن وجود دارد، آگاه بودیم چه می‌­شد. تصور کنید چه اتفاقی می‌­افتاد اگر لذت بردن از این سطوح به ما یاد داده می‌شد. در این صورت نه‌تنها لذت خلاصی از کمبودهایمان را می­‌چشیدیم، بلکه لذت‌های عمیق‌تری را هم تجربه می­‌کردیم، مثل شوق فراتر رفتن از وجود خودمان.
تحقیقات نشان می‌دهد اگر افرادی که از نظر بالینی افسرده و مضطرب هستند، به مدت 10 روز تحت آموزش‌­های ارتقای اخلاقی قرار بگیرند و شاهد اعمال نیک، سخاوتمندانه و دلیرانه‌ باشند، برای کمک به دیگران تلاش بیشتری از خود به نمایش خواهند گذاشت. همچنین نزدیکی بیشتری با دیگران حس خواهند کرد، نشانه‌های اندوه در آنها کمتر می­‌شود و درگیری کمتری با اطرفیان خواهند داشت. بعضی وقت‌ها برای درمان نارضایتی و استرس، کافی است به ارزش‌های بی و فرالذت‌طلبی روی بیاوریم که مثل دارو عمل می‌کنند.
جهان‌بینی افراد خودشکوفا به ما کمک می‌کند با کسانی که عقاید و مذاهب گوناگونی دارند، تعاملات سالم‌‌تری داشته باشیم. چنانکه مزلو اشاره می­‌کند؛ می‌توان از معنوی ‌کردن یا به سمت تقدس بردن همه زندگی‌­ها و همه انسان‌ها صحبت کرد و فقط به افرادی  که هم‌هویتِ ‌ما، هم‌کیش و هم‌حزب‌ِ ما هستند، محدود نشد. از آنجا که واژه مقدس، اغلب مضمونی مذهبی دارد، مزلو می‌­گوید شخص ممکن است درباره هر جا یا هر فردی احساسی مقدس داشته باشد، یعنی نسبت به آنها احساس تکریم، اعجاب، شگفتی و شکوه داشته باشد. تصور کنید اگر پس از احساس عمیق روزهای یکشنبه‌ در کلیسا که از یکی‌شدن و یکپارچگی با تمام بشریت در خود تجربه می‌کنیم، مستقیم سراغ توییتر نمی‌رفتیم و به مخالفان خود ناسزا نمی‌گفتیم و در عوض آن حس مقدس را در تک‌تک رفتارهایمان در طول زندگی نگه می‌داشتیم، چه می‌­شد. تصور کنید اگر همه ما این برخورد را با یکدیگر ‌داشتیم، چه اتفاقی می­‌افتاد؟

به سوی سیاستی متعالی

مزلو روی رویکرد جدیدی در زمینه سیاست کار کرد که نام آن را «روان‌سیاست» گذاشته بود. این دیدگاه بر این آموزه روان‌شناختی تکیه داشت که شباهت‌های انسانی، عمیق‌تر از تفاوت‌های میان ما است. سیاست­‌های انسان‌­دوستانه مبتنی بر درک واقع­‌بینانه از ماهیت انسان است، از جمله انگیزه­ مشترک ما برای نیازهای امنیتی و همچنین نیازهای ما به رشد و تعالی. نباید از فرصت‌­های خودشکوفایی و تعالی خود غفلت کنیم. مزلو می‌گوید سالم‌ترین جوامع، آنهایی خواهند بود که «فضیلت‌شناس» باشند. به عبارت دیگر جوامع باید به‌جای اینکه به ثروتمندترین افراد یا اشخاص صاحب‌نامِ موفق پاداش بدهند، از انسان‌هایی که کارهای شایسته می‌­کنند، تقدیر کنند. این مسأله می­‌تواند با آموزش اولیه و در نظر گرفتن پاداش برای مهربانی و عشق در سراسر مدارس آغاز شود، به این نحو که شوق به یادگیری را با نتایج یک آزمون استاندارد پاداش دهیم. این امر نه‌تنها خیر جمعی ما را تأمین می‌کند، بلکه سقف دستاوردهایی را که افراد جامعه می‌توانند به آنها دست یابند هم افزایش خواهد داد. باید گفت بر سیاستمداران واجب است که امنیت و سلامت را ارج بنهند. سخت است بدون ثبات کافی، منتهای رشد خود را محقق کنیم. با‌این‌حال مزلو معتقد است که نباید استعدادهای بالقوه خود برای خودشکوفایی و تعالی را نادیده بگیریم. مزلو می‌نویسد: «بدون پایه‌ای استوار از نظم و قانون، رشد واقعی صورت نخواهد گرفت. ولی این امکان هم وجود دارد که جامعه‌ای در سطح قانون و نظم متوقف شود و به حدی بر آنها تأکید کند که استعدادهای بالقوه فرد برای رشد و خودشکوفایی را محدود کند.» به همین دلیل است که لیبرال‌ها و محافظه‌کارها مکمل‌های خوبی برای هم هستند. جامعه هم به سیاستمدارانی نیاز دارد که عمیقا حافظ فرهنگ سنتی و ثبات جامعه باشند، به افرادی که به برابری علاقه نشان بدهند و دغدغه­ آنها خلق فرصت‌های برابر برای اقشار بسیار آسیب‌پذیر و نیازمند باشد. در واقع تحقیقات هم نشان‌دهنده این است که هم حرف محافظه‌کاران معقول است و هم لیبرال‌ها. هر یک به نحوی متفاوت. محافظه‌کاران از ادب، ارزش‌های اخلاقی سنتی و تعهد نسبت به جنبه‌های مرزبندی‌شده زندگی مثل دوستان، خانواده و ملیت سخن می‌گویند، در حالی که لیبرال‌ها از مساوات‌طلبی و دلسوزی در ابعاد جهانی صحبت می­‌کنند. طبق نظریات مزلو جنبه‌های معقول هر دو دیدگاه می‌توانند سهم مهمی در سیاست جهانی ایفا کنند. در مقابل، بزرگ‌ترین خطری که دموکراسی سالم را تهدید می‌کند، جهت‌گیری ستیزه‌جویانه افراد در قبال یکدیگر و رشد فزاینده این ستیزه‌جویی در میان اشخاصی است که قدرت سیاسی را در دست دارند. بحران‌های سیاسی و نابرابری عمیق‌ترین لایه‌های ناامنی را در ما فعال می‌کنند و منجر به ستیزه‌جویی، بی‌اعتمادی و بدبینی می‌شوند. در جامعه‌ای با ناامنیِ بالا، هر چقدر که نیاز به نظم، ثبات و تعلق داشتن، بیشتر تحت فشار قرار بگیرند، از انگیزه‌های متعالی افراد کاسته خواهد شد. بااین‌حال، در شرایطی چنین بحرانی باید حواس‌مان باشد که تلاش برای دستیابی به ارزش‌های بی و «عشق بی» را زمین نگذاریم. در غیر این‌صورت در خطر آن هستیم تا آتش پوپولیسم و اقتدارگرایی را شعله‌ور کنیم.

تصویر جدیدی از جامعه

از لحاظ تاریخی، چنین به‌ نظر می‌­رسد که منافع جامعه و منافع فرد از هم جدا و حتی بعضی وقت‌ها در خلاف جهت هم قرار دارند. (آنچه برای فرد خیر است برای تمدن شر محسوب می‌شود). بااین‌حال، اهداف و ارزش‌های فرد می‌توانند با خیر جامعه در یک راستا قرار بگیرند. سالم‌ترین جوامع روی فهمی واقع‌بینانه از نیازهای انسانی بنا نهاده شده‌اند و همین جوامع‌اند که بیشترین امکان رشدِ افراد عضو جامعه را فراهم می‌کنند. چقدر این فرصت برای همه افراد فراهم است تا نیازهای خود از جمله نیاز به امنیت، رشد و تعالی را برآورده سازند؟

تغییرات ملموسی در ساختارهای اجتماعی جوامع انسانی وجود دارد که می‌تواند منجر به افزایش این هم‌راستایی شود. زمان آن رسیده است که در جامعه خود مسئولیت‌پذیر و در خلق شرایطی سهیم باشیم که در آن، به افرادِ جامعه کمک می‌شود تا نه‌تنها به تعالی و خودشکوفایی برسند، بلکه ارزش وجودی خود را هم ارتقا بخشند. می‌توانیم همزمان هم جامعه و هم خودمان را به جامعه و فرد بهتری تبدیل کنیم. بهبود یک جامعه زمانی آغاز می‌شود که دیدگاه‌مان به سرشت انسان را تغییر بدهیم و بهترین جنبه‌های یکدیگر را در نظر بگیریم. در این صورت حتی می‌توانیم وجود فیزیکی‌ خود را هم متعالی کنیم و سال‌ها پس از مرگ همچنان بر نسل‌های آینده تأثیرگذار باشیم.

برگرفته از نشریه «ساینتیفیک آمریکن»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.