وداع تلخ با کودکی در «بازی مرکب»
نگاهی به سریال کرهای «بازی مرکب» (Squid Game)
آنچه سریال را جذاب میکند، بهت تصمیمات آنی در مقابل زودمرگی است که سبب میشود تلاش کنی تا در رقابتی تحمیلی اول شوی. اول شدن به چه قیمتی؟
«آندره ژید» داستانی دارد در مجموعه داستان «پرومته سست زنجیر» که در آن زئوس، بانکداری است که هر روز صبح از خواب بیدار میشود، به خیابان میرود و عمدا دستمالش را روی زمین میاندازد. نخستین کسی که دستمال را از روی زمین برمیدارد و به او میدهد، یک سیلی از زئوس میخورد و سپس زئوس یک پاکت را که چکی امضا شده با مبلغ بالا دارد به آن شخص میدهد تا به هر آدرسی که آن شخص پشتنویسی میکند برای فرد دیگری ارسال شود.
«هوراس مک کوی» در رمان «آنها به اسبها شلیک میکنند» به داستان مردی اشاره میکند که به طور اتفاقی با زنی آشنا میشود و به خاطر بیپولی، هر دو آنها مجبور میشوند برای خورد و خوراک در موسسهای استخدام شوند که به طور تمام وقت مشغول رقص ماراتن هستند. موسسهای که زنان و مردان رها شده در جامعه را استخدام میکند، به آنها لباس رقص و غذا میدهد و دائم به رقصشان میآورد تا تماشاگران به خصوص تهیهکنندگان سینما آنها را ببینند و برای فیلمهایشان انتخاب کنند. زن از همان ابتدا با عقایدی پوچ و سرکشانه به مثابه اسب سرکشی میماند که نه مرد میتواند او را رام کند و نه صاحب موسسه و حتی درنهایت سرمایهدارانی که میخواهند او را به استخدام دربیاورند. اسبی که از همان ابتدا آرزوی مرگ را در سر میپروراند و مردگان و رهاشدگان را خوشبخت میداند.
شاید ترکیب این دو داستان در ذهن ما مقدمهای باشد برای ورود به موضوع سریال کرهای «بازی مرکب» (Squid Game) به نویسندگی و کارگردانی «هوانگ دونگ-هیوک» که این روزها محبوب دنیا شده است و برش مدرنی از بازی جبر و اختیار و ظهور و سقوط بشریت و ترفندهای بیمارگونه سرمایهداری و فقدان عدالت اجتماعی است.
داستان از جدال طبقه فرودست با خودشان، در مقابل تمهید طبقه فرادست برای سرگرمسازی پرده برمیدارد. گروهی ورشکسته و مقروض و بدهکار به دیگران و بانک و سیستم سرمایهداری، مجبورند برای رویای یکشبه پولدار شدن، با هم رقابت کنند. بازی زندگی و مرگ. اینجاست که نقطه اوج برای بیننده است با این سوال محض که مرزهای اخلاقی چه میشود؟ بازیهای کودکانه، اگر بخواهند در جامعه بزرگترها به وقوع بپیوندند، چگونه اجرا میشوند و ماحصل آن چیست؟ همیشه بازندهها چگونه آن را اجرا خواهند کرد؟
آنچه سریال را جذاب میکند، بهت تصمیمات آنی در مقابل زودمرگی است که سبب میشود تلاش کنی تا در رقابتی تحمیلی اول شوی. اول شدن به چه قیمتی؟
طبقه فرودست در هم میلولد و باید فقط یک خروجی داشته باشد! ما اگر اکنون در طبقه فرودست نیستیم باید ببینیم برای فرادست شدن کدام خصلتهایمان را کنار گذاشتهایم و کدام تواناییهایمان را به کار بستهایم.
اما پرسش اساسیتر این است که ما انتخاب کردهایم یا انتخاب شدهایم؟ چرا مجبور به ادامه یک انتخاب هستیم و کدام جبر است که جلوی بازگشت ما را میگیرد؟
سریال وداع تلخی است با کودکی. وداع تلخ با اخلاق. و حکایت فرو رفتن ….