امیرمسعود فلاح
نیمی از کنکوریها (که طبعا دهه هشتادیاند) انتخاب رشته نکردهاند. برعکس خیلیها که زرتی منفیبافی میکنند و مسئولان مظلوم مملکت را مقصر جلوه میدهند، ما اهل دقت و تعمقیم. مسأله این نیست که چرا نیمی از کنکوریهای دهه هشتادی انتخاب رشته نکردهاند، بلکه این است که چرا نیمی از کنکوریهای دهه هشتادی انتخاب رشته نکردهاند. امیدوارم متوجه منظورم بشوید. یک آدم سطحی الان دنبال این است که بفهمد چرا انتخاب رشته نکردند، اما ما میخواهیم بدانیم چرا رفتند کنکور دادند و هزینه آبمعدنی و کیک و ساندیس و کاغذ و جوهر و چاپ و برق و … به کشور تحمیل کردند؛ آن هم در مقطع حساس کنونی. عللی که ما حدس میزنیم از این قرارند: شاید پذیرایی سر کنکور طوری بوده که بندگان خدا با خودشان گفتهاند درِ باغ سبزشان که اینطور باشد، وسط باغ و آن تهمهها چطور است؟ شاید شدت سختگیری مراقبان به قدری بوده که با طبع ملایم و راحتطلب جوانان امروزی جور نبوده و آنان را به وحشت انداخته. شاید بچهها فکر کردهاند فقط با همان کسانی که کنارشان امتحان میدهند، همکلاس میشوند و آنها هم استانداردهای فیزیکی مدنظرشان را نداشتهاند و کلا قید دانشگاه را زدهاند. شاید (و حتما) سرنوشت دهه شصتیهای اهل فضل و کمالات را دیدهاند و بیخیال مدرک تحصیلی که فقط به کار قابکردن و به دیوار زدن (برای دیگران) یا لولهکردن (برای خود) میآید، شدهاند. از همه مهمتر شاید یکی از سلاطین اینستا به لشکر طرفدارانش که طبعا بیشتر دهه هشتادیاند، فرمان داده «عشقا یونی بییونی» و آنها هم بیقیدوشرط و بیچونوچرا اطاعت کردهاند.