664 روز چشم در چشم مرگ

پرستاران بیمارستان مدائن تهران در گفت‌وگو با «شهروند» از سختی‌های کار می‌گویند

دو سالی می‌شود که بیشتر از آنها یاد می‌شود. عکس‌هایشان بالای میدان‌های شهر می‌درخشد و پلاکارت‌های تشکر از آنها گاه‌وبیگاه در خیابان‌های اصلی شهر دیده می‌شود. دو سالی می‌شود که بیشتر از پرستارها گفته می‌شود اما باز هم کمتر دیده می‌شوند. پرستارانی که دو سال با کرونایی جنگیدند که هیچ‌چیز از آن نمی‌دانستند. آنهایی که گان‌های سنگین می‌پوشیدند و شیلدهای ضخیم تمام بدن‌وصورت‌شان را زخم می‌کرد.

شیفت‌های کاری طولانی، قراردادهایی که هر 89 روز تمدید می‌شد و حقوق‌هایی که هرروز وعده افزایش آن داده می‌شد روزهای سخت کرونایی را برایشان سخت‌تر می‌کرد اما با این‌وجود پا پس نکشیدند. ماندند بالای سر بیمارانی که برخی از نزدیک‌ترین اعضای خانواده آنها جرأت همراهی آنها را نداشتند. ماندند، درمانشان کردند، پا‌به‌پایشان گریه کرده و غصه‌شان را خوردند.

پرستارانی که هنوز هم بار میهمان ناخوانده کرونایی که از 664 روز پیش پایش به کشور ما باز شد را هنوز به‌دوش می‌کشند.

کرونا جا خوش کرده بود و قصد رفتن هم نداشت. همه‌چیز دستخوش تغییرات شده بود و کرونا هرجا که دلش می‌خواست جولان می‌داد و سایه مرگ‌وترس را در شهر می‌گستراند. جنگ با دشمن نامرئی شروع شده بود. سفیدپوشان این‌بار در بیمارستان در مقابل تندباد کرونا ایستادند، خودشان را سپر کردند تا دیگران از گزند این بلا دور بمانند.

چندروزی می‌شود که گرد سیاه کرونا تا حدودی از شهرها رخت بربسته. رنگ قرمز شهرها به زرد و آبی تغییر پیدا کرده و زندگی روزهای عادی‌اش را سپری می‌کند اما با این‌وجود هنوز طعم زندگی به کام آنها شیرین نشده است. سخت است که شاهد جان‌دادن کسی بودند که می‌دانستند عزیز کسی است و باید پیام‌رسان خبر مرگ او بودند. سخت است که در هجوم بیماری هیچ شناختی از آن نداشتند و نمی‌دانستند که آیا قربانی بعدی این ویروس لعنتی  خودشان هستند یا خانواده‌شان. سخت است هوا باشد و زیر لایه‌های ماسک، نفس کم بیاوری…

کرونا , تجربه روزهای سخت پرستاری

رضا محمدی،  سرپرستار ICU کووید-۱۹ بیمارستان مدائن  12 سال است که لباس پرستاری به تن کرده است. از آن دست پرستارانی است که با عشق این رشته را انتخاب کرده و آن را با علاقه دنبال کرده است، اما به قول خودش کرونا آن روی کار را نیز یه آنها نشان داده است: «روزهای سختی را پشت سر می‌گذاشتیم که حتی یادآوری آنها نیز لرزه بر اندام‌مان می‌اندازد. روزهای اول هیچ‌چیز از کرونا نمی‌دانستیم. وسایل حفاظت فردی کم بود، هیچ شناختی نسبت به این بیماری نداشتیم و نمی‌دانستیم با چه بیماری روبه‌رو هستیم. گاهی می‌گفتند از سطوح منتقل می‌شود و دوباره ماجرا تغییر و اعلام کردند که از هوا منتقل می‌شود. وقتی وسایل و امکانات حفاظت شخصی هم آمد آنقدر سنگین و فاجعه‌بار بود که تحمل لباس‌ها شرایط کار را سخت‌تر می‌کرد.»

کرونا غافلگیرمان کرد

روزهای سخت کرونایی چیزی نیست که به این زودی از حافظه رضا و سایر همکارانش پاک شود «غافلگیر شده بودیم، آموزش داده نشده بود و نمی‌دانستیم با این غول بی‌شاخ‌ودم باید چگونه رفتار کنیم. باید خودمان در جا تصمیم می‌گرفتیم. حتی جرأت به خانه رفتن را هم نداشتیم. نمی‌دانستیم که اگر به خانه برویم آیا اعضای خانواده با خطر روبه‌رو می‌شوند یا نه. بیشتر در بیمارستان می‌ماندیم. کمتر خانواده را می‌‎دیدیم و این، فشار روانی ما را بیشتر می‌کرد.»

روزهای سخت مرگ دایی

جان‌شان را کف دست‌شان گرفته بودند در این جنگ 22 ماهه. «من هم کرونا گرفتم آن‌هم دو بار اما سبک بود و آنقدر درگیرم نکرد، اما خیلی از همکارانم درگیر شدند. دچار از کارافتادگی می‌شدند و جان‌شان را از دست می‌دادند و ما تنها نظاره‌گر بودیم.   آن روزی برایم سخت بود که دایی‌ام با درگیری دو بخش ریه در بیمارستان بستری شد. همه فامیل چشم‌شان به من بود و انتظار داشتند دایی‌ام سالم از بیمارستان مرخص شود. خودم پرستارش شدم همه تلاشم را مثل همه بیماران کردم، اما نشد و حالا من باید خبر مرگ او را به کسانی می‌دادم که فکر می‌کردند من فرشته نجات او هستم.»

 کم‌کم علم با کووید- 19 آشناتر شد. تجهیزات در اختیار بیمارستان‌ها قرار گرفت و خبر ساخت واکسن روزنه امیدی را ایجاد کرد. این خبرها شرایط را در بیمارستان‌ها نیز بهتر می‌کرد با آموزش‌ها و روش‌های جدید، بیماران بیشتری از دست این ویروس رهایی پیدا می‌کردند. حالا رضا و همکارانش کمی خیال‌شان راحت‌تر است و از آنجا که مدتی است بیمارستان‌ها خلوت‌تر شدند می‌توانند برنامه‌های دیگری را نیز برای زندگی خود داشته باشند.

مشکلات همچنان پابرجاست

با وجود قول‌هایی که در این دو سال به کادر درمان داده شد اما هنوز میزان زیادی از آنها محقق نشده است. رضا می‌گوید: «به ما قول افزایش حقوق صددرصدی را دادند اما حقوق ما تنها 40 درصد افزایش پیدا کرد. از سوی دیگر قانون تعرفه‌گذاری خدمات پرستاری که می‌تواند انگیزه‌ای برای پرستاران باشد هنوز به اجرا در نیامده است و این شرایط کار را برای پرستاران سخت‌تر می‌کند. از سوی دیگر هنوز قراردادهای بسیاری از پرستاران 89 روزه بسته که این سبب می‌شود پرستاران با اولین پیشنهاد بهتر برای کار عطای کاررابه‌لقای آن ببخشند و مهاجرت کنند.»

بازنشستگی و مشکلات شغلی

محمدی با یادآوری شرایط سخت شغل پرستاری، ادامه می‌دهد: «از طرفی موضوع بازنشستگی پیش از موعد چند سال اجرایی شد اما چندین سال جلوی آن را گرفتند و گفتند به‌دلیل کمبود نیرو و مهاجرت‌ها نمی‌توان بازنشستگی پیش از موعد داشت. عدم تبدیل وضعیت پرستاران مشکل دیگری است و باید به‌دنبال این باشیم که تبدیل وضعیت طرحی به قراردادی، رسمی و پیمانی صورت گیرد ولی هیچ همکاری صورت نمی‌گیرد.»

اگر پروتکل‌ها رعایت نشود باز اسیر کرونا می‌شویم

در چندماه گذشته وضعیت کرونا تا حدود زیادی تغییر کرده است و تا جایی پیش رفته که تصمیم برای بازگشایی مدارس اتخاذ شده است، اما به گفته محمدی این می‌تواند شروع یک پیک جدید باشد. «بهتر بود برای این کار از تجربیات کشورهای دیگر نیز استفاده کرد. در اروپا شرایط در 6 ماه گذشته بسیار خوب بود و این باعث شد مدارس بازگشایی شود و حالا می‌بینیم که این کشورها با پیک جدیدی روبه‌رو هستند.»

شرایط کار، ما را پرخاشگر می‌کند

خیلی‌ها می‌گویند پرستارها بداخلاقند. با بیمارها رفتارشان مناسب نیست و گاهی هم پرخاشگرند، اما محمدی می‌گوید: «در شرایط کرونا فشار روانی روی  کادر درمان بالا بود. بسیاری از پرستاران هر روز در بخش‌های کرونایی شاهد صحنه‌های غم‌انگیز مرگ و جان‌دادن افراد بودند و حتی بسیاری از بیماران به ما التماس می‌کردند که اجازه ندهیم آنها بمیرند و این بسیار سخت‌وتلخ بود و در روحیه ما بسیار اثر می‌گذاشت. بسیاری از دوستان و اعضای خانواده‌ام هم به من می‌گویند کمی عصبی و پرخاشگر شده‌ام و باید کمی به ما حق بدهید زیرا سختی‌های زیادی را در این مدت تحمل کرده‌ایم.»

ما را کمی ببینند

امیر راهبریان از پرستاران جوانی است که یک سال از دو سال سابقه کاری‌اش را در دوران کرونا طی کرده است. او که کارشناسی ارشد پرستاری دارد معتقد است که این دو سال دوران کرونا به اندازه چند سال دانشگاه برایش تجربه داشته است.

«اوایل که به دانشگاه رفتم در رشته علوم آزمایشگاهی مشغول به تحصیل شدم اما بعد از دو ترم همه می‌گفتند که فرصت شغلی خوبی برای علوم آزمایشگاهی در کشور وجود ندارد و همین باعث شد که تغییر رشته بدهم و پرستاری را انتخاب کنم اما غافل از اینکه در این رشته نیز امنیت شغلی وجود ندارد.»

دوران کرونا با همه آنچه که در دوران دانشگاه به دانشجویان آموزش داده می‌شود متفاوت بود: «مانند فیلم‌ها بود. تمام تخت‌های بیمارستان پر از بیمار بود و حتی ناچار بودیم که در راهرو هم بیماران را بستری کنیم. خیلی از بیماری چیزی نمی‌دانستیم و مخصوصا در روزهای اول اگر کسی زنده می‌ماند، می‌گفتیم شانس آورده است. محیط بیمارستان از یک محیط شاداب و پرانرژی به جایی رسیده بود که وقتی می‌خواستیم وارد بخش بشویم نمی‌دانستیم آیا برگشتی در کار هست یا اینکه خودمان روی این تخت‌ها می‌خوابیم. روزها پر از اضطراب و استرس می‌گذشت. همه خسته بودیم. همکاران که مریض می‌شدند باید کار کاور می‌شد و بایستی شیفت‌های بیشتری در بیمارستان می‌ماندیم و ساعت‌های کاریمان بیشتر شده بود.»

کرونا را نمی‌شناختیم

ناشناخته بودن کرونا بیشترین مشکلی بود که کادر درمان با آن روبه‌رو بود: «نمی‌دانستیم با چه بیماری روبه‌رو هستیم. فکر می‌کنم تازه چند ماهی است که اطلاعات در مورد این بیماری بیشتر شده است هرچند که حالا هم با برخی بیماران روبه‌رو هستیم که دچار عوارض واکسن هستند، اما کرونا سبب شده است که سبک زندگی ما تغییر کند و یاد بگیریم چطور با این ویروس زندگی کنیم.»

راهبریان که این روزها فرصت کمی برای مطالعه هم پیدا کرده است توضیح می‌دهد که 24 ساعت در یک شیفت را کار می‌کند و دوباره بعد از یک 24 ساعت استراحت دوباره به بیمارستان برمی‌گردد تا همکارانش دست‌تنها نمانند.

او از دست دادن هر بیماری را در دوران کرونا سخت و جانفرسا می‌داند و می‌گوید: «فرقی نمی‌کرد جوان، پیرزن یا مرد باشد هر بیماری که در بیمارستان بستری می‌شود به امید این است که بهبود پیدا کند و پیش خانواده‌اش برگردد. وقتی که یکی از آنها از دنیا می‌رفت، باید خبر فوتش را به خانواده‌اش می‌دادیم انگار قرار بود سخت‌ترین کار دنیا را انجام دهیم. هر بیماری که خوب می‌شود و از ICU بیرون می‌رود ما حال‌مان خوب می‌شود و هر بیماری که متاسفانه در بیمارستان از دنیا می‌رود ما را ناراحت می‌کند و خستگی تلاش برای درمان او روی دوش‌مان باقی می‌ماند.»

خبر دادن به خانواده متوفی وظیفه باسابقه‌ترین فرد

او می‌گوید: «طبق قوانین وزارت بهداشت، دادن خبر فوت به بستگان متوفی در درجه اول باید توسط پزشک معالج داده شود و اگر او حضور نداشت باید توسط باسابقه‌ترین فرد بخش به اطلاع خانواده برسد و اگر نباشد سایر پرستاران باید خبر فوت را اعلام کنند که با این وجود چند باری این وظیفه بر عهده او افتاده است.»

تعرفهگذاری پرستاران مغفول مانده

راهبریان در خصوص تعرفه‌گذاری پرستاران که چند سالی است در کشور مطرح اما به اجرا در نمی‌آید، می‌گوید: « 20 سال است که این قانون توسط مجلس به تصویب رسیده اما قوه مجریه آن را اجرا نمی‌کند. رهبر معظم انقلاب نیز به این قانون تاکید داشتند. این باعث شده است که هم امنیت شغلی ما و هم حقوق‌مان نسبت به کاری که انجام می‌دهیم کم باشد.»

خسته اما امیدوار

ایروانی از آن دست پرستارانی است که عاشق کارش نیست سختی‌های کار، او را خسته کرده و تنها دلخوشی‌اش این است که بیماری را به زندگی برگرداند: «نمی‌توانم بگویم عاشق کارم هستم اما از کارم متنفر هم نیستم. 5 سال است سابقه کار دارم اما انتخاب رشته‌ام دست خودم نبود و با صلاح خانواده رشته پرستاری را انتخاب کرده و در آن مشغول به تحصیل شدم.»

او می‌گوید: «نمی‌توانیم بگوییم تمام روز را با بیمار همراه بوده‌ایم و پس از آنکه به خانه برویم همه‌چیز را پشت در ‌می‌گذاریم و فراموش می‌کنیم. امکان این وجود ندارد و نمی‌توان از کنار آن به‌سادگی گذشت. اصولا ما در سخت‌ترین شرایط زندگی هر فردی در کنارش هستیم و به‌خصوص آن که فرد بیمار، بدحال باشد و امیدی به ادامه زندگی او وجود نداشته باشد. خیلی از آنها در لحظه‌های آخر با ما صحبت‌هایی را مطرح می‌کنند که دوست دارند با خانواده‌شان درمیان بگذاریم و در واقع در آن زمان انگار بار سنگین مسئولیت روی دوش‌مان می‌افتد.»

مثل همان زمانی که پیرمرد احساس کرد که می‌خواهد دنیا را ترک کند و او را صدا کرد و از او خواست تماس تصویری با خانواده‌اش بگیرد. ایروانی هم هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام داد تا پیرمرد حسرت‌به‌دل نماند.

او می‌گوید که کار در کنار هم معنا پیدا می‌کند و نقش بهیار، کمک‌بهیار و حتی خدمه هم در بیمارستان مهم است و در روز پرستار از آنها هم باید تجلیل شود.

ويدئوي اين گزارش را اينجا ببينيد

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.