میم مثل معصومه؛ مهربان، نیکوکار و صبور
گفتوگو با خانواده و همکاران معصومه امیری، کارمند سازمان داوطلبان که در سانحه اتومبیل جان خود را از دست داد
اوایل هفته گذشته بود که خبر تصادف «معصومه امیری» کارمند حوزه مددکاری اجتماعی سازمان داوطلبان جمعیت هلال احمر، همه دوستان و رفقای او را در جمعیت نگران وضعیت سلامتش کرد. کسی که یک هفته پیش از این حادثه کارت اهدای عضو خود را دریافت کرده بود. شدت تصادف به حدی بود که از همان لحظات نخست زمزمه اهدای عضو ایشان به گوش رسید. اما مرگ سرعتش از روند برگزاری کمیسیونهای پزشکی و طی مراحل قانونی برای انجام این کار بیشتر بود و اجازه نداد آخرین وصیت معصومه در کمک به همنوعانش عملی شود. سرانجام معصومه امیری بعد از 20 سال کار عاشقانه در حوزه مددکاری اجتماعی راهی سفر آخرت شد اما یاد و خاطرهاش نه برای دوستان و همکارانش فراموش شد نه برای فرزندان به یادگار مانده از او.
همیشه شاد و پرانرژی بود اما آخرین شب زندگیاش انگار بیقراری امانش را بریده بود. خبری از آن شور و شوق هر شب نبود. «وصال» دخترش نگاهی به چهره ناآرام مادر کرد. اما مادر نگاهش را دزدید، از جا بلند شد و خود را برای خواب آماده کرد: «مثل همیشه نبود. سکوت تلخی در چهرهاش میدیدم. وقتی متوجه نگرانی من شد، ترجیح داد بیآنکه شام بخورد به رختخواب برود. احساس کردم خسته است. هرچند خستگی هیچوقت برای او معنایی نداشت. صبح که از خواب بیدار شد، برخلاف همیشه عجلهای برای رفتن نداشت. در سکوت خانه روی مبل نشسته بود. تعجب کردم و ساعت را یادآور شدم، اما او انگار آن روز اصلا دلش نمیخواست از خانه بیرون برود.»
معصومه در آن صبحگاه شوم، دخترش را به شنیدن موسیقی دوستداشتنی و صرف چای دلنشینی دعوت میکند. بعد کمکم برای رفتن به محل کار آماده میشود و میرود: «بلافاصله بعد از رفتن مادر، من هم راهی محل کارم شدم. جمعیتی که سر خیابان جمع شده بود، مرا سمت خودش کشید. باورم نمیشد، زنی که در خیابان غرق در خون بود، مادرم بود. به سختی نفس میکشید و هر صدای نفسش هنوز در گوشم طنینانداز است.»
صبور و مهربان بود
صدایش پشت تلفن بریدهبریده میشود. بغض راه گلویش را میگیرد. غمش سنگین است اما وقتی یاد مادر میافتد از او به عنوان الگوی مهربانی و فداکاری یاد میکند: «مادرم بانویی صبور و مهربان بود. با وجود داشتن دو بچه همیشه رسیدگی به مشکلات نیازمندان و همنوعانش در اولویت کاری او قرار داشت و همیشه به ما سفارش میکرد با صبوری مشکلات و مسائل زندگی را حل کنیم.»
از فعالیتهای داوطلبانهاش برایمان میگوید: «کافی بود باد به گوشش برساند که حادثهای در نقطهای از کشور اتفاق افتاده. چه زمانی که ما کوچک بودیم چه حالا که بزرگ شده بودیم، او جزو اولین داوطلبانی بود که خود را به منطقه میرساند. تا نمیرفت دلش آرام نمیگرفت.»
معصومه حتی با مرگش هم به فرزندانش درس بزرگی داد: «با مرگ مادرم فهمیدم مرگ پایان زندگی یک انسان نیست و اگر مهربانی و صبوری را پیشه خودمان کنیم مانند مادرم در قلبها زنده هستیم.»
همیشه دلنگران مردم نیازمند به کمک بود
شایان فرزند بزرگتر معصومه هم از مادر به نیکی یاد میکند و میگوید هرگز شبی که مادرم با هزار ذوق کارت اهدای عضو را دریافت کرد فراموش نمیکنم: «او همیشه دلنگران همنوعانش بود و دوست داشت به هر طریقی که میشود به مردم نیازمند کمک کند. مدتهای زیادی دنبال دریافت این کارت بود و دائما پیگیری میکرد. یک هفته قبل از فوت وقتی کارت را دریافت کرده بود با ذوق و شوق این خبر را به همه داد و سفارش کرد که در زمانش حتما به آن عمل شود. چشمانش برق میزد و این خوشحالی را هرگز فراموش نمیکنم؛ هرچند روند کمیسیونهای پزشکی به شکلی پیش رفت که نشد به وصیت آخرشان عمل کنیم.»
تا برای کمک به بحرانزدهها نمیرفت دلش آرام نمیشد
معصومه امیری در خانوادهای تقریبا پرجمعیت بزرگ شده است. 6 خواهر بودند و یک برادر. ساغر امیری یکی از خواهرهایش در وصف شخصیت او میگوید: «از خودگذشتگی و فداکاری معصومه زبانزد عام و خاص بود. مهربان بود. هیچ وقت از کسی کینه به دل نمیگرفت و همیشه در کمکرسانی به مناطق محروم و مردم آسیبدیده داوطلب بود. بچهها که کوچک بودند آنها را به خواهرها میسپرد، چون تا نمیرفت و کمک نمیکرد دلش آرام نمیگرفت.»
کمک به جامعه هدف در شغلش به یک طرف، دستگیری از قوم و خویش و همسایهها هم از طرف دیگر در اولویت او بودند. همیشه سعی میکرد با تشکیل گروههای خیریه جذب کمکهای اطرافیان گرهی از مشکل دیگران باز کند. این ویژگی مهم معصومه بود.»
سفرهای معصومه برای ساغر پر از خاطره است: «وقتی برای کمک به حادثهدیدگان یک بحران راهی میشد هم برای حادثهها کلی تدارک میدید هم برای دوستان داوطلبش و میگفت بچهها خسته میشوند. باید حواسم به همه باشد. به خاطر همین هدایای کوچکی میگرفت به رسم یادبود و در آن سفر به همه داوطلبان میداد. او عاشق کارش بود چون معتقد بود کارشان از جنس مهربانی خداست.»
عاشقانه خدمت میکرد
علی صادقی، همکار معصومه امیری در سازمان داوطلبان جمعیت هلال احمر هم حرفهای خواهرش را تایید میکند و میگوید: «اواخر دهه 70 بود که به عنوان کارآموز وارد جمعیت شد و این مقدمه حضور باعث شد تا سالهای سال عاشقانه در رخت هلال احمر خدمت کند. شاید خودش به عنوان یک مادر، یک زن، با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکرد اما حل مشکلات مددجویان و کمک به همنوعانش در اولویت کاری او قرار داشت.» عاشقانه به بچههای بیسرپرست رسیدگی میکرد و اجازه نمیداد نیازمند به دارو یا درمان دست خالی از هلال احمر بیرون برود.»
از مهربانیهای همکارش میگوید، از تلاشش برای دور زدن قوانین دستوپاگیر اداری برای کمک به نیازمندان: «خیلی جاها محدودیتهای اداری دست و پای ما را برای کمک به نیازمندان میبندد اما خانم امیری میکوشید با تامین هزینههای مورد نیاز از طرف خیرین، اطرافیان و همینطور حقوق شخصی مشکل نیازمندان را حل کند.»
خستگیناپذیر بود
سعه صدر ویژگی دیگر مرحوم امیری بود. این شاید برای همه همکارانش درس بود . صادقی با این توضیح ادامه میدهد: «فعالیت در حوزه مددکاری اجتماعی یعنی سنگ صبور مردم بودن و این ویژگی کاملا در وجود مرحوم امیری مشهود بود.»
«اکرم یعقوبی» رئیس اداره توسعه منابع داوطلبان هم که 16 سالی سابقه حضور در این عرصه را دارد از مرحوم امیری به عنوان یکی از هلال احمریهای خستگیناپذیر با پشتکار بالا در حوزه کمک به همنوعان یاد میکند: «مرحوم امیری روزی حالش خوب بود که حجم کار بالا بود و ماموریتهای سختی را در حوزه تهیه طرحهای جمعسپاری مالی به نفع نیازمندان به او میسپردیم. در این شرایط بود که با لبخند رضایتش را از روز مفید کاری خود اعلام میکرد و میگفت امروز مفید بودم و این حال مرا خوب میکند.»
به گفته یعقوبی مرحوم امیری همیشه بزرگمنش بود و حواسش به اقشار ضعیف جامعه بود. خاطرهای از لحظات خوبش با معصومه برایمان روایت میکند. لبخند مهمان لبش میشود و میگوید: «گاهی اوقات که در محل کار بودیم و از بیرون غذا سفارش میدادیم علاوه بر مبلغ اصلی فاکتور حتما یک شیرینی به کارگر جوان حامل غذا میداد و میگفت ببین همین لبخند شیرین او یک زندگی برای ماست. حواسمان به اقشار ضعیف جامعه باشد. این در حالی بود که خودش از قشر مرفه جامعه نبود.»
او یک جمله را از مرحوم امیری به ذهن سپرده و با خود تکرار میکند: «ثرتمند نمیریم، ثروتمند زندگی کنیم، این سرلوحه کارهای معصومه بود و همیشه همینطور زندگی میکرد.»
معصومه امیری داوطلب جمعیت هلال احمر آرام از این دیار رفت همانند نوشتاری که در صفحه مجازیاش مرگ را توصیف کرده بود: «موسیقی عجیبی است مرگ، بلند میشوی و چنان آرام و نرم میرقصی که دیگر هیچکس تو را نمیبیند.»