مادر بزرگ میانهای و هلال احمر پس از یک قرن به هم رسیدند
وصال در صدسالگی
خطوط عمیق چهرهاش، رد ۱۰۰ سالِ رفته را نشان میدهد. چروک زیر چشمانش همانقدر زیباست که چین روی پیراهنش. باید از چینهای پیشانیاش گذشت تا به لبخند زیبای پیرزن میانهای رسید. رد خندههایش میان لایههای چروک دو سوی صورتش خودنمایی میکنند. چینهای نگرانی همه این سالها در میان طاق ابروهایش جا خوش کردهاند. کلثوم، نام این زن ۱۰۰ ساله است. زنی که در همه یک قرن زندگیاش گامهای بلندی برای کمکرسانی انجام داد. مادر میانهای، نقش پررنگی در خدمترسانی داشته. حوادث بزرگی را به چشم دیده؛ از اشغال کشور در جنگ جهانی دوم تا زلزله خوی. در همه ادوار اما از یاری رساندن دریغ نکرده. چه آنها که درگیر جنگ بودند چه آنها که گرفتار سیل و زلزله و .... همه آمال و آرزویش کمکرسانی بوده؛ میان همهمه بچهها، کنار سفره گلدار ناهار، به وقت اذان و نماز، در خواب و بیداری فریادرس گرفتاران بود. با دستانی که حالا رگهای آبی و بزرگ، قدرت و جوانی را از او ستانده است، کمکها کرده و یاریها رسانده است.