چهار سال از روزی که برای اولین بار پا به روستای سیدبار گذاشتهاند، میگذرد؛ از روزهایی که اهالی خانهبهخانه سراغ اهالی میرفتند و با آنها از مدرسهای میگفتند که قرار است خانه امید مردم روستا شود. چهار سال گذشته و مدرسه، تنها سوغات پویش ایران من در روستای سیدبار نیست؛ حالا سوزندوزیها و صنایع دستی روستای سیدبار راه گوشه و کنار کشور را در پیش گرفته و زنان را در اقتصاد روستا سهیم کرده است. جوانان روستا یاد گرفتهاند که برای داشتن زندگی بهتر خودشان باید آستین بالا بزنند و راهحلی قابل اجرا برای مشکلات خود پیدا کنند. سیدبار این روزها روستایی شاد و پر امید در چابهار است که اهالی آن راه تغییر را در پیش گرفتهاند. «مینا کامران» مدیر اجرایی پروژههای «مدرسه ایران من» است و از اولین روز، این پروژه را همراهیمیکند. او میگوید: «ما در این روستا با آدمهایی مواجهبودیم که قصد ایجاد تغییرات مهمی در زندگی خودشان داشتند و میخواستند کیفیت زندگی در سیدبار را چند پله بالاتر ببرند. تسهیلگری و توانافزایی در این روستا آغاز شد و فرآیند آن یک سالی طول کشید. در این سالها زنان در تأمین معیشت بسیار فعال شدند. بچههای روستا تغییر زیادی کردهاند. دختران روستا آموزشهای زیادی دیده و نسبت به آینده خود آگاهتر شدهاند. من مطمئنم نسل بعدی روستا افراد موفقتری خواهند بود.» مدرسه روستای سیدبار صدمین مدرسهای است که خیران پویش ایران من در کشور ساختهاند. این مدرسه دریچهای است که از طریق آن میتوان قصههای سیدبار را شنید و تلاش مردم این روستا برای زندگی بهتر را از نزدیک نظاره کرد. مینا کامران در این گفتوگو از فعالیتهای چهار ساله پویش ایران من در روستای سیدبار سیستانوبلوچستان میگوید.
دلیل انتخاب منطقه دشتیاری و روستای سیدبار برای آغاز فعالیتهای شما و ساخت مدرسه چه بود؟ با توجه به اینکه فعالیتهای پویش ایران من در این منطقه صرفا ساخت مدرسه نبود و اتفاقات بسیار دیگری هم در این روستا رقم خورده است.
در پویش ایران من با گروهی از خیران بخش خصوصی اتاق بازرگانی ساخت 100 مدرسه در ایران آغاز شد. در طول این سالها به الگوهایی برای ساخت مدرسه در مناطق روستایی رسیدیم و مطالعات زیادی در این زمینه داشتیم. تصمیم بر این بود که صدمین مدرسهای که میسازیم، مدرسهای شاخص باشد و از آن استفاده درستی شود. قرار بر این بود که مدرسه تنها کارکرد آموزش نداشته باشد.
همین امر باعث شد فراخوانی در سایت بزنیم تا ببینیم چه روستاهایی به مدرسه نیاز دارند. دهیاریها و معلمان روستا و افراد زیادی فرمهای ما را پر کردند و بیش از 100 فرم به ما رسید. در میان این فرمها ما به چابهار و روستای سیدبار رسیدیم. عامل تغییر در این درخواستها برای ما خیلی مهم بود که درخواست معلمهای این روستا برای ساخت مدرسه به چشم میخورد.
سیدبار مدرسهای قدیمی داشت که قبل از انقلاب ساخت آن آغاز شده بود، اما هرگز تکمیل نشد و در تمام این سالها بچههای روستا در مدرسهای نیمهکاره که دیگر فرسوده شده بود، درس میخواندند. اما معلمهای روستا میخواستند فرزندانشان دیگر در این مدرسه تحصیل نکنند و میخواستند وضع این روستا را تغییر دهند. ما در این روستا با آدمهایی مواجه بودیم که قصد ایجاد تغییرات مهمی در زندگی خودشان داشتند و میخواستند کیفیت زندگی در سیدبار را چند پله بالاتر ببرند.
تسهیلگری و توانافزایی در این روستا آغاز شد و فرآیند آن یک سالی طول کشید. از دل صندوق تعاونی روستا بانوک شکل گرفت. سود فروش محصولات بانوک صرف تأمین هزینههای فعالیتهای مشارکتی و برطرفکردن مشکلات ریز و درشت روستایی در این سالها میشد.
آیا درآمدهای بانوک آنقدر بود که بتواند به تأمین هزینههای اجرای طرح در روستا کمک کند؟
بله. بانوک در این مدت 150میلیون تومان به روستا کمک کرد. اساس کار در این پروژه کار داوطلبانه بود و کسانی که در تهیه محتوا و پروسه فروش محصولات کمک میکردند، هزینهای دریافت نمیکردند. از طرف دیگر زنان روستا هم دستمزدهای خود را کمتر کرده بودند تا بتوانیم با درآمدهای آن به روستا کمک کنیم.
100میلیون تومان هم از فروش عکسهای بچههای روستا جمع شد. البته در ابتدای پروژه با موج اول افزایش قیمت دلار مواجه شده بودیم و هزینههای ساخت مدرسه ناگهان سر به فلک گذاشت، برای همین مجبور شدیم از خیران جدید برای این کار کمک بگیریم. سال گذشته پروژه به پایان رسید، اما با کرونا همزمان شدیم و باز هم نتوانستیم آن را افتتاح کنیم. اما این بار تصمیم گرفتیم مدرسه را افتتاح کنیم تا مردم بتوانند از فضای آن استفاده کنند.
بعد از انتشار تصاویری از مدرسه سیدبار نقد و نظرهای زیادی درباره آن در فضای مجازی به گوش رسید. آیا بنای مدرسه تنها به دلیل اینکه باید مدرسهای خاص باشد، به این شکل طراحی شده است؟
برای اینکه به طرح نهایی بنای مدرسه برسیم، کارهای زیادی انجام دادیم. ازجمله اینکه از بچههای روستا خواستیم تا با خاک همین روستا مدرسه دلخواه خود را بسازند. با بچهها درباره مدرسه مورد علاقهشان صحبت و ویژگیهای اقلیمی این منطقه را مطالعهکردیم.
مدرسه قدیمی سیدبار کلاس درس مشترکی برای پایههای مختلف داشت و وقتی معلم میخواست به یکی از پایهها درس بدهد، پایه دیگر را از کلاس بیرون میکرد و بچهها در محوطه خاکی و گرم بیرون از مدرسه سرگردان میشدند. مدرسه به دلیل گرمای زیاد آن منطقه تنها یک پنجره جنوبی دارد و بیشتر پنجرههای آن رو به جهتهای دیگر دارند.
به واسطه پنجرهها و طراحی دایرهایشکل بنا، باد بسیار خنکی در محوطه مدرسه میوزد. از طرفی میخواستیم ساختار مدارس سنتی را بشکنیم؛ مدرسه تنها محلی برای درس خواندن نباشد و فضایی برای تمام اهالی داشته باشد. حتی دانشآموزان مقطع بالاتر که دیگر در این مدرسه تحصیل نمیکردند، ناراحت بودند که نمیتوانند آنجا درس بخوانند.
ما به آنها میگفتیم که مدرسه درهای همیشه بازی دارد و درواقع اصلا دری ندارد و هرکدام از شما که خواست، میتواند از کتابخانه و سایت و امکانات دیگر آن استفاده کند. مجموع این گزارهها ما را به طرح نهایی مدرسه رساند. اهالی روستا دایره اطراف مدرسه را خیلی دوست دارند و شبها آنجا دور هم جمع میشوند.
این طراحی به ما کمک کرد تا مدرسه همانی شود که قرار بود باشد؛ جایی برای مراجعه همه اهالی روستا. در عین حال فضاهای خصوصیتری برای بازی و تفریح بچهها در این ساختمان وجود دارد.
شما بیش از چهار سال است که در این روستا حضور دارید. این حضور و فعالیتهایتان در این سالها چه تأثیری روی فرهنگ و زندگی مردم روستا داشته است؟
اولین باری که من به همراه یک عکاس وارد روستا شدم، هیچ زنی وارد محوطهای که ما در آن قرار داشتیم، نمیشد. حضور یک غریبه به همراه یک مرد در روستا برای آنها پذیرفتنی نبود. زنان روستا عادت به مشارکت در فعالیتی را نداشتند. اما آخرین بار که به همراه یک فیلمبردار به روستا رفتم، زنان روستا از هر طرف آمدند و با هم گفتوگو کردیم.
مشارکت زنان روستایی بهترین اتفاقی بود که در این چهار سال در سیدبار رخ داد. این اتفاق به مرور زمان رخ داد و یکباره نبود. در این سالها زنان در تأمین معیشت بسیار فعال شدند. بچههای روستا تغییر بسیار زیادی کردهاند.
کارگاههای مختلف بسیاری در این سالها برای کودکان و نوجوانان و جوانان روستا برگزار شده و مهارتهای بسیاری را آموزش دیدهاند. اهالی روستا مسئولیتپذیرتر و دغدغهمندتر شدهاند. دختران روستا آموزشهای زیادی دیده و نسبت به آینده خود آگاهتر شدهاند. من مطمئنم نسل بعدی روستا افراد موفقتری خواهند بود.
در سالهای گذشته محرومیت سیستانوبلوچستان بر سر زبانها افتاد و افراد و گروههای زیادی به روستاهای این منطقه رفتند. طرحها و وعدهووعیدهای زیادی به مردم روستایی این منطقه داده شد که اغلب آنها بینتیجه ماند و مردم روستاها را از فعالیتهای اینچنینی ناامید کرد. این موضوع مانعی برای فعالیت شما در سیدبار نبود؟
دقیقا همینطور است. زمانی که تصمیم به ساخت مدرسه گرفتیم، در این منطقه گروههای مختلفی قول ساخت مدرسه داده بودند، اما قولشان را عملی نکرده بودند. در روستا جوی منفی علیه ما ایجاد شده بود.
اغلب هم از طرف اهالی روستاهای دیگر بود. تصور میکردند ما میخواهیم زحمت و تلاش اهالی روستا را مفت از دستشان دربیاوریم و از آنها سوءاستفاده کنیم. حتی بزرگترهای روستا میگفتند شما اول کار ساخت مدرسه را شروعکنید، بعد ما با شما همکاری میکنیم.
این مسأله انرژی زیادی از ما گرفت. درنهایت ما کار را با جوانهای روستا آغاز کردیم و خیلی زود توانستیم نظر اهالی را به مشارکت در این پروژه جلب کنیم.
هدف شما از حضور در سیدبار ساخت مدرسه بود که به انجام رسید. آیا با پایان این پروژه حضور شما در سیدبار و منطقه دشتیاری هم به پایان میرسد یا همچنان فعالیتهایی در این منطقه برای انجام دارید؟
پروژههای تسهیلگری حداقل پنج سال به زمان نیاز دارد تا به پایداری نسبی برسد. خیلیها معتقد هستند این پروژهها در سیستانوبلوچستان ده ساله هستند. بههرحال اکنون دیگر فعالیتهای سیدبار مثل گذشته من را مستقیم درگیر خود نمیکند.
ما بیشتر فعالیتهای راهبردی را از فاصله دورتر پیگیریمیکنیم و نیازی به حضور هر ماهه ما در این منطقه نیست. کارها به دست اهالی روستا سپرده شده است و آنها هم در این مدت آموزشهای لازم را دیدهاند و میدانند چه چیزی را چگونه باید پیگیری کنند. درواقع بیشتر کار الان به جوانان روستا سپرده شده است، ولی ما همچنان ارتباط خودمان را با روستا حفظ میکنیم.
اقداماتی مثل ساخت کتابخانه و کارهای دیگری که در روستا بر زمین میماند، با همفکری همین جوانان و همچنین درآمدی که از طریق فروش محصولات بانوک به دست میآید، تأمین میشود.
یکی از مسائلی که درباره حضور انجمنها و پیگیری نیازهای روستایی از طریق راهی که شما طی کردهاید، مطرح میشود، جای خالی فعالیتهای دولت است. بیتوجهی به توسعه سیستانوبلوچستان یکی از مهمترین دلایل محرومیت این استان است و به نظر میرسد با فعالیتهای انجمنها و گروههای مردمی، وظایفی که دولت در این روستاها برعهده دارد، توسط نهاد دیگری انجاممیشود و همچنان حضور نهادهای دولتی در این بخشها کمرنگ میماند.
حقیقت این است که ما نمیتوانیم منتظر کمک دولت بمانیم، اما سعی میکنیم در پروژههایی که تعریف میکنیم، دولت را هم پای کار بیارویم. مثالا برای تجهیز مدرسه از سازمان نوسازی کمکگرفتیم و بخشی از رنگآمیزی دیوارها را به این سازمان سپردیم.
اما فکر میکنم دولت در این استان وظایف بسیار سنگینی برعهده دارد که باید پیگیر آن شد و انجام آن را مطالبهکرد. یکی از مهمترین اقداماتی که دولت باید در سیستانوبلوچستان انجام دهد، تأمین آب آشامیدنی سالم برای این استان است.
بسیاری از مردم سیستانوبلوچستان و بهخصوص زنان این منطقه به دلیل استفاده از آب ناسالم دچار بیماریهای عفونی و مشکلات زیادی شدهاند. فراهم کردن امکانات بهداشتی مناسب و همچنین تجهیز مراکز بهداشتی و درمانی از وظایفی است که دولت باید به صورت جدی در این استان انجام دهد. اینها اقداماتی است که هیچ انجمن و نهاد خصوصی نمیتواند انجام دهد و تنها دولت از پس انجام آن برمیآید.