کارگردان پسر، در سی سالگی، بعد از ارائه چندین طرح و رد شدن آنها توسط کارگردان پدر، بالاخره اولین فیلم بلند سینماییاش را به بخش مسابقه سودای سیمرغ جشنواره چهلم فجر ارائه کرد و ما، در يك «شب طلایی»، یک بار دیگر به داستانهای آموزنده کتابهای درسی سرزدیم و با «کوکب خانم» (در اینجا زهرا خانم) که زن با سلیقهای بود و «حسنک کجایی؟» و «تصمیم کبری» تجدید میثاق کردیم!
شب طلایی قصه ندارد، کارگردانی، گریم و بازی خاصی هم! یک دورهمی خانوادگی است، شبیه جلسه اول کلاس کارگردانی و تنها سوالی که در ذهن مخاطب ایجاد میکند، اين است که یعنی آن طرحهای دیگر که حاتمیکیای بزرگ رد کرده بود تا نوبت به این شب طلایی برسد، چقدر بدتر از این بودهاند؟
برآیند فیلم در همه شاخهها آنقدر ضعیف است که میتوانیم نظريه شکست مطلق سینمای وراثتی را پس از شب طلایی به نام ژن حاتمیکیا ثبت کنیم. اما تشابه اسمی ژن حاتمی(ليلا حاتمي) به عنوان مثال نقض قد علم کردن، فعلا از اثبات مطلق این نظریه منصرفمان میکند.
در کاخ جشنواره، فیلم یا بهتر بگویم آلبومی از عکسهای نوستالژیک دهه شصت در «خانه مادربزرگه» را نگاه کردیم که خودش در سکانس آخر به خودش گفت: «تمام شد؟ خیلی تاثیرگذار بود!»