«همه اتفاقها، همیشه، برای همه نمیافتند.» این جمله را گوشه جزوه کلاسی وحید جلیلوند، مهمترین غایب جشنواره امسال با فیلم «شب-داخلی-دیوار» یادداشت کرده و چند خط پایینتر نوشته بودم:«عباس کیارستمی: حقیقت اگر سینماست، دوربین را سر شاخ گاو بیندید و فیلم بسازید!» علفزار که از دقیقه ۲۰ گذشت، درسهای استاد در ذهنم بازخوانی شدند. قصه، قصهٔ تجاوز اتفاقی چهار برادر است به چهار زن که بطور اتفاقی متاهلند و اتفاقا مست در استخر باغی اجارهای بودند و اتفاقا از اقوام درجه یکِ مسئولی بلندپایه هستند که برحسب اتفاق، در آستانه ارتقاء رتبه است.
و اتفاق اصلی این است که یکی از زنهای قربانی حاضر به مسکوت گذاشتن همه این اتفاقات به قیمت حفظ آبرو نیست. اتفاقا کودک این زن شاهد همه چیز بوده و از بدِ اتفاق، همسرش در اثر درگیری در همان حادثه به کما رفته و اتفاقِ زنده بودنش شانس کمی دارد.
فیلمسازی تا همین اندازه میتواند سرگیجهآور باشد. اگر چند پرونده جنایی را از مخزن یک دستگاه کاغذخوردکن در بیاوری تا مخاطب دو ساعت به پازلی که از اول حل شده، نگاه کند!
از طرفی، حیات شغلی بازپرس پرونده و سلامت دخترش که اتفاقا بیمار است و تنها راه بهبودش انتقال به تهران است، به تصمیمی که باید برای این پرونده بگیرد گره میخورد؛ چون طی یک اتفاق نادر، تنها بازپرس قابل اعتمادی است که برای مقام بالاترش مانده و برخلاف اتفاقاتی که در ادارات رخ میدهد، همه چیز حتی اراده آقای رییس و آقای مسئول بلندپایه در دستان این بازپرس نیکوکار است. بازپرسي كه متاسفانه در یک اتفاق تکاندهنده، مامور زیردستش به طور اتفاقی فاجعهای جبرانناپذیر را رغم زده و این اتفاق نقطه ضعف خوبی برای سؤاستفاده از سهلانگاری اتفاقی بازپرس شده است. البته ناگهان ۲۰ دقیقه آخر فیلم، این اتفاق به طور کلی از حافظه فیلمنامه پاک میشود. چون انصافا جمع کردن همه این اتفاقات در یک فیلم تک لوکیشن دیالوگمحور، اصلا کار سادهای نیست و شاید بشود جوری که کسی نفهمد ادامهاش نداد!
فیلمسازی تا همین اندازه میتواند سرگیجهآور باشد. اگر چند پرونده جنایی را از مخزن یک دستگاه کاغذخوردکن در بیاوری تا مخاطب دو ساعت به پازلی که از اول حل شده، نگاه کند! فیلم علفزار برای تهیهکننده گربه سیاه ، قدم موفقیتآمیزی است و زنگ خطری برای سینمای اجتماعی که صدای برهَماش میتواند مدتها در گوش آندسته از سینماگرانی که خودشان را به خواب نزدهاند بپیچد. متاسفانه عنوان زیبای «علفزار» هم نتوانسته اندک کمکی به مینیمال کردن فیلمنامه کرده باشد.
دغدغهمندی اجتماعی، رسالت هر فیلمساز است. اما سینما چیزی است بسیار بیش از دوختن صفحات حوادث روزنامهها به هم.
تيتر، گرتهبرداری از عنوان کتاب «شکوه علفزار» نوشته ویلیام اینک است.