پشت صحنه نویسندگی
گفتوگو با پژند سلیمانی، نویسنده و مترجمی که بازیگری در تأتر را هم در کارنامه خود دارد
پژند سلیمانی گفت: «من از بازیگری سمت نوشتن نرفتم. همیشه مینوشتهام. مثلا شما آقای دولتآبادی و خانم منیرو روانیپور را در نظر بگیرید. هر دو تئاتر کار میکردند، ولی آیا میتوانیم بگوییم آقای دولتآبادی بازیگر بودند؟ بازیگری هم کردهاند. اتفاقا نمایشنامه هم چاپ کردهاند، اما نویسندهای بودند که آن را هم امتحان کردند.»
یاسر نوروزی، شهروندآنلاین؛ متولد 1360 در تهران است و تحصیلات متنوعی داشته؛ از کارشناسی معماری و زبان انگلیسی گرفته تا کارشناسی ارشد زبانشناسی. حالا هم دانشجوی دکتری زبانشناسی است. پژند سلیمانی اما خود را پرورشیافته تئاتر میداند. در کلاسهای زندهیاد سمندریان آموخته، در نمایشهای مختلف روی صحنه رفته و همزمان در نمایشنامهنویسی دست به قلم بوده. هرچند بعدها کار ترجمه را هم پیگیری کرده و حالا هم چند سالی است که متمرکز در حوزه ادبیات داستانی کار میکند. از این نویسنده امسال مجموعهداستانی با عنوان «ناشناس» از سوی نشر نیماژ منتشر شد. هرچند پیشتر رمان «شاید برگردم» را نیز نشر «سیب سرخ» از او منتشر کرده بود که در حال حاضر در آستانه چاپ چهارم است. سلیمانی همچنین ترجمههایی منتشر کرده که از جمله آنها میتوان به مجموعه شعر «رفت و برگشت به جهنم با کالسکه» سروده چارلز بوکوفسکی (نشر هونار) و «اینجا همه میبخشند» (چهار نمایشنامه) اثر نیل لبیوت (نشر نیلا) اشاره کرد. در این گفتوگو درباره تجربههای او از فضای تئاتر پرسیدهایم و تألیفات و ترجمههایی که منتشر کرده است.
اولین حضورتان در تئاتر به چه سالی برمیگردد؟
من شاگرد استاد سمندریان بودم و اولین اجرایم به سال 90 در تئاتر شهر برمیگردد.
چه اجرایی بود؛ یادتان هست؟
«این همه سنگر و این آدمها که تا آخر زندهاند». بعد از آن نمایشنامهای نوشتم به نام «سه قطعه سرسامگرفته» که همان سال یا سال بعدش (دقیقا یادم نیست)، در مسابقه نمایشنامهنویسی پارین برگزیده شد.
پس اولین کتابتان همین «سه قطعه سرسامگرفته» بود؟
نه، اولین کتابم، کتاب شعری بود به نام «شعرهایی که باید» که سال 90-91 منتشر کردم. یادم هست همان سالها خیلیها دربارهاش نقد نوشتند؛ نشر بوتیمار.
بله، خاطرم هست که آن سالها «بوتیمار» کتابهای شعر منتشر میکرد.
قبلترش هم مینوشتم، اما این اتفاق منسجم و محکم در همان اواخر دهه هشتاد و در دهه نود رخ داد. همان زمان بود که احساس کردم انگار دارد اتفاقاتی میافتد. یعنی همه چیز دست به دست هم داده بود برای اینکه رو به جلو حرکت کنم. هم توقع نداشتم کتاب شعرم را چاپ کنند، هم اینکه نمایشنامهام برگزیده شود. در واقع انگار مهر تأییدی بود به این نکته که میتوانم بنویسم و باید این راه را ادامه بدهم.
یعنی به بازیگری علاقه زیادی نداشتید؟
آن سالها بیشتر بازیگری کردم، ولی علاقهام بیشتر به سمت نوشتن بود. در واقع تأیید را از آدمهای مختلف درباره نوشتنم میگرفتم. خب، فکر میکنم همه آدمها اینطور باشند که وقتی در زمینهای از افراد مختلف تأیید میگیرند، این احساس را پیدا میکنند که در جای درستی قرار گرفتهاند و باید با تلاش همان راه را ادامه بدهند. درباره من هم همین اتفاق افتاده بود. الان هم تمام تلاشم این است به کسانی که در این راه میآیند، کمک کنم؛ بهخصوص خانمها؛ و نوقلمهایی که متفاوت مینویسند و مثل خودم آدمهای پرتلاشی هستند؛ مثلا در همین فضای کوچکی که در کلابهاوس ایجاد کردهام، روی این موضوع تمرکز دارم؛ والا همه دوستانی که دور و برم هستند، میدانند که این فضا نه تنها سود مالی برایم ندارد بلکه وقتم را هم خیلی میگیرد، اما لذتبخش است؛ چراکه حس میکنم جای امنی وجود دارد که میدانم هیچکس در آن مغرضانه نظر نمیدهد و میتوانم از آنها یاد بگیرم و در کنارشان راجع به داستان حرف بزنیم.
چه کانالی در کلابهاوس دارید؟
کلاب نویسندگی، کانال داستانخوانی است به نام «داستانهایی که نوشتهایم». مخاطبان میآیند و داستانهایشان را میخوانند. خیلیهایشان داستاننویسهای حرفهای هستند و خیلی از این آدمها را هم نمیشناسم. داستانها را میفرستند، داخل گروهی میگذارم، آنها میخوانند و مثلا اگر رأی اکثریت بر این بود که خوانده شود، داستان مربوطه خوانده میشود. معیار انتخابمان هم فقط داستان و فرم آن است. در انتشارات و فصلنامه «پیام چارسو» هم به همین شکل عمل میکنیم. البته هر دوی اینها کار راحتی نبود. بسیار طول کشید؛ نزدیک 10 سال؛ و بعد از گرفتن مجوز به صورت مستقل مشغول شدم.
کتابهای خودتان را هم در نشر «پیام چارسو» چاپ کردهاید؟
کتابهای خودم را چاپ نمیکنم. چون فکر میکنم کار درستی نیست. خوب است که با توجه به نظرات ادیبان و نویسندگان دیگر و در صورت تایید آنها کاری را منتشر کنیم. من دوست دارم کتابم را برای ناشرانی بفرستم که نمیشناسم؛ و خودم تلاش میکنم تنها به کیفیت کارهای رسیده توجه کنم و در صورتی که توانایی داشته باشم کتابهایی را که از نظر من و نویسندگان مورد تأیید و امین من (که لطف میکنند و آثار رسیده را میخوانند و نظرشان را میدهند)، متفاوت و خوب هستند، چاپ میکنیم.
فصلنامه «پیام چارسو» در چه حوزهای است؟
فصلنامه «پیام چارسو» نشریهای علمی – تخصصی در سینما و تئاتر است که بیشتر مواقع از مقالات بینارشتهای در آن استفاده کردهام. از شماره 7، بخش چارسوی داستان هم به مجله اضافه شده است.
چه کتابهایی در نشرتان چاپ میکنید؟
همهجور کتابی چاپ میکنیم؛ ادبیات نمایشی، ادبیات داستانی، تالیف، ترجمه.
چه تعداد مخاطب در کانال نویسندگی کلابهاوس دارید؟
میدانید که در کلابهاوس خیلی کم پیش میآید تعداد فالوئرها زیاد شود، اما خب همین حالا در کانالمان، 5000 دنبالکننده داریم و جدای تعداد، افرادی در این جمع کنار هم هستیم که دیدگاههای متفاوت ادبی دارند و این برای خود من هم بسیار آموزنده و شیرین است.
شما کتاب شعر چاپ کردهاید، نمایشنامه چاپ کردهاید، ترجمه منتشر کردهاید و بازیگری هم کردهاید. سوالم این است در این سالها به نتیجهای رسیدهاید مبنی بر اینکه مثلا روی یک حوزه بیشتر تمرکز داشته باشید یا اینکه میخواهید تمام این علاقهمندیهایتان را همچنان به یک اندازه دنبال کنید؟
نه؛ من تقریبا طی پنج، شش سال اخیر بهطور جدی فقط داستان کار کردهام.
و بازیگری را هم که دیگر نمیخواهید اصلا ادامه بدهید؟
پیشنهادهایی داشتهام، ولی راستش دیگر ذهنیت من ذهنیتی نیست که آن سالها داشتم؛ و البته نمیرسم. همین حالا رمانی 600 صفحهای برای ترجمه دارم. اما ناشر اصرار داشت ترجمههایی در حوزههای مختلف داشته باشم که نپذیرفتم، چون الان روی داستاننویسی متمرکز هستم و دیگر نمیخواهم از این حوزه بیرون بیایم. بنابراین به ناشر گفتهام اگر هم میخواهید کار ترجمه کنم، رمان پیشنهاد بدهید؛ که یک رمان شاهکار تاریخ ادبیات را ترجمه میکنم و بسیار دارم از آن یاد میگیرم.
ولی در همین سالها شعر هم ترجمه کردهاید؛ کتاب «رفت و برگشت به جهنم با کالسکه» از بوکوفسکی که با نشر «هونار» چاپ کردید.
بله، چون اشعار بوکوفسکی و کلا شاعرانی از این دست، متفاوت است. شیوه نوشتاریشان به زبان کوچه و خیابان نزدیکتر است و اصلا فضای ترجمه شعر هم خیلی متفاوت است. بنابراین زمانی که میخواهیم در ترجمه شروع به واژهگزینی کنیم، به زبان امروز و زبان محاوره نزدیک میشویم و البته شعرهای بوکوفسکی که قصهگو هستند، متفاوتند و لذا ترجمه و تمرکز رویشان هم دور از مطالعات و فعالیتهای بنده نیست.
ترجمه چهار نمایشنامه «اینجا همه میبخشند» که با نشر نیلا چاپ شده، چطور؟
اینها هم به ده، دوازده سال پیش برمیگردد. من آن زمان از پاریس کتاب را خریده بودم. یعنی اصلا آن موقع فکرش را نمیکردم انتشارش اینقدر طول بکشد. البته نیل لبیوت نویسنده بسیار متفاوتی است و میتوانم بگویم از او بسیار یاد گرفتهام. اما همانطور که گفتم، در این چند سال تمرکزم بیشتر روی ادبیات داستانی بوده. مجموعه داستانم، «ناشناس» در نشر «نیماژ» چاپ شد. رمان «شاید برگردم» را با نشر «سیب سرخ» منتشر کردم که الان چاپ سومش هم تمام شده.
پس میتوانیم بگوییم شما بهتدریج از بازیگری به سمت نوشتن رفتهاید؟
نه؛ من از بازیگری سمت نوشتن نرفتم. من بازیگر نشدم و بعد بنشینم بنویسم. همیشه مینوشتهام. بگذارید مثال بزنم؛ مثلا شما آقای دولتآبادی و خانم منیرو روانیپور را در نظر بگیرید. هر دو تئاتر کار میکردند، ولی آیا میتوانیم بگوییم آقای دولتآبادی بازیگر بودند؟ بازیگری هم کردهاند. خب در فضای تئاتری آن زمان حضور داشتند. اتفاقا نمایشنامه هم چاپ کردهاند، اما نویسندهای بودند که آن را هم امتحان کردند. همین اتفاق دقیقا برای من هم افتاده. در واقع تعبیر بهتر این است که بگوییم من هم از فضای تئاتری وارد فضای ادبی شدم و خیلی هم مدیون آن فضا هستم، چون خیلی چیزها از آن فضا، آدمهای حاضر در آن و تجربیاتم روی صحنه و پشت صحنه یاد گرفتم.
بین صحبتهایتان اشاره کردید به رمان «شاید برگردم» که با نشر «سیب سرخ» در آستانه چاپ چهارم است. مضمون رمان چیست؟
میتوانم بگویم «گم کردن». رمان درباره دو زنی است که هر دو نویسندهاند. یکیشان دنبال سوژه داستان میگردد و یکی دیگر به دنبال داستان نوشتن از ایران میرود و بعد پسرش را گم میکند. در واقع باز الگوی «جستوجو» را در هر دو بخش رمان میبینیم. رمانی مدرن و چندصدایی است که راویهای مختلف دارد و راویها هر کدامشان در ابتدای فصلها، روایت را به عهده میگیرند. اگر تعریف به حساب نیاید، باید بگویم رمان خوشخوانی است؛ برعکس رمانی دیگر که در دست چاپ دارم و خیلی پیچیده است. اینها همه شیوههای مختلف روایت هستند و هر کدام فرم خودشان را دارند.
در پایان اگر بخواهید از بین نویسندههای ایرانی و نویسندههای خارجی، کسانی را مثال بزنید که آثارشان برای شما تأثیرگذار بوده، به چه نامهایی اشاره میکنید؟
بین نویسندگان ایرانی، بیشک حسین مرتضاییان آبکنار. من خیلی از ایشان یاد گرفتهام و میگیرم. همینطور آقای عباس معروفی. در محضرشان شاگردی کردهام. اساسا شاگردی کتابها و نویسندگان زیادی را کردهام. بین نویسندگان خارجی هم اگر بخواهم مثال بزنم، میتوانم به دیوید فاستر والاس و دونالد آنتریم اشاره کنم؛ دو نویسنده پستمدرنی که خیلی از آنها یاد گرفتم و میگیرم. فیلیپ راث، خولیو کورتاسار…
از دیوید فاستر والاس چه کتابهایی در ایران ترجمه شده؟
من البته آثار دیوید فاستر والاس را بیشتر به انگلیسی خواندهام، ولی کتاب «مصاحبههای کوتاه با مردان کریه» با ترجمه معین فرخی از این نویسنده در ایران چاپ شده.
خاطرم آمد؛ با نشر «چشمه».
بله؛ از دونالد آنتریم هم، نشر «برج»، رمان «صد برادر» را در ایران منتشر کرده. البته این نویسنده یکی، دو کتاب دیگر هم دارد که در ایران قابل چاپ نیست، ولی برای خودشان شاهکارهایی هستند. فیلیپ راث هم در ایران کتابهایی دارد، اما مثلا کتاب شاهکار شکایت پورتنوی به فارسی ترجمه نشده. البته نویسندگان دیگری هم هستند که آثارشان را دوست دارم؛ فاکنر، برنارد مالامود، رب گریه، اتوود، دوراس و…. و البته شکسپیر، چخوف، تنسی ویلیامز، بکت و… که شاید با آنها وارد دنیای ادبی شدم. بین ایرانیها میتوانم به صادق هدایت، ابراهیم گلستان، احمد محمود، م.بهآذین و… اشاره کنم. اصلا مگر میشود آدم کتابی از احمد محمود بخواند و تحت تاثیرش قرار نگیرد؟! تمام تلاشم را میکنم که فیلمها، نمایشها، نمایشگاهها، هنر و ادبیات ایران و جهان را دنبال کنم. فکر میکنم اشراف به اینها میتواند به جهانبینی و ایدئولوژیمان برای خلق اثری عمیقتر کمک کند. اینکه موفق بودهام، نمیدانم. مکث نمیکنم. پیش میروم. تاریخ بهترین داور است برای اینکه انتخاب کند کدام اثر ماندگار خواهد بود و کدام یک نه.