چشم در چشم تانک‌ها

حسام ابوصفیه؛ پزشکی که یک تنه مقابل اسرائیل ایستاد

بعد از شهادت پسرش چندباری از سفارت با دکتر حسام تماس گرفتند، می‌گفتند، زن و بچه‌اش را از بیمارستان خارج کند و به جایی دور از غزه بروند حتی خارج از فلسطین اما دکتر حسام یک «نه» قاطع تحویل‌شان داد. تمام بچه‌های بیمارستان کمال عدوان بچه‌هایش بودند بدون آنها جایی نمی‌رفت!

به گزارش شهروند آنلاین، باید اسکار می‌گرفت، سکانس آخر از قدم زدن مردی با روپوش پزشکی میان آوار چشم در چشم تانک‌های اسرائیلی که نه شبیه یک پزشک تسلیم شده در سرزمین رنجور غزه بلکه شبیه ابرقهرمانی پیروز و فاتح در دل میدان بود. بعد از لحظات آخر یحیی سنوار و وداع روح الروح ماندگار‌ترین تصویر از غزه را دکتر حسام ابوصفیه مدیر بیمارستان  کمال عدوان خلق کرد.

از لحظات دستگیری او و نابودی بیمارستان فقط یک عکس بی‌کیفیت مانده اما همان عکس بی‌کیفیت هم  به چشم برهم‌زدنی دنیا را فتح کرد و به قلب بسیاری نشست. عکسی که بی‌هیچ حرف و نشان دیگری کافی است تا دکتر حسام قهرمان تازه‌ای  باشد از دل جنگ نابرابر غزه برای دنیا، مردی که بارها به او پیشنهاد شد وطن را ترک کند اما قبول نکرد! هرچند که پرده آخر از سرنوشت بیمارستان کمال عدوان دایره‌المعارف کاملی بود برای معرفی دکتر حسام اما این گزارش برگ کوچکی است از زندگی قهرمانانه‌ای این مرد.

عشقی که دکتر حسام را از قزاقستان به غزه کشاند

۲۵ سال قبل از آنکه دکتر حسام به دنیا بیاید خانواده‌اش به اجبار اسرائیلی‌ها روستای آبا و اجدادی‌شان را ترک کردند و در اردوگاه جبالیا در شمال نوار غزه ساکن شدند. دکتر حسام همان‌جا به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی‌اش را هم همان‌جا گذراند اما بعد در سودای پزشک شدن به قزاقستان رفت. رویای پزشکی در غزه با همه‌جای دنیا فرق دارد. اهل غزه نه فقط پزشکی را به خاطر نام و اعتبارش انتخاب می‌کنند بلکه هر بار بمب‌های اسرائیلی زخم‌های عمیقی روی تن مردم‌شان می‌نشاند. هر بار که جان دادن آدم‌های زیادی را جلوی پایشان می‌بینند و کاری از دست‌شان برنمی‌آید با خود عهد می‌کنند، روزی پزشک حاذقی شوند برای مرهم گذاشتن روی زخم‌های وطن، برای نجات جان‌های ارزشمندی که اسرائیل سرشان قمار می‌کند.

دکتر حسام را هم، همین زخم‌های پرتعداد پزشک کرد. قزاقستان که بود با آلبینا آشنا شد، عاشق شدند و ازدواج کردند عشق‌شان آنقدر سفت و سخت بود که وقتی ۸ سال پیش دکتر حسام قصد کرد بعد از اتمام تحصیلاتش به وطن بازگردد، آلبینا، قزاقستان، خانواده‌ و رفاهش را پشت سر گذاشت تا هم‌پای همسرش به کشوری بیاید که اسرائیل مثل خوره افتاده به جانش و چند وقت یک‌بار حمام خون راه می‌اندازد.

به غزه که آمدند دکتر حسام به عنوان عضوی از کادر پزشکی وزارت بهداشت فلسطین فعالیت می‌کرد و ریاست بخش کودکان بیمارستان کمال عدوان را بر عهده داشت. وقتی ارتش اسرائیل برای اولین بار در دسامبر ۲۰۲۳ به بیمارستان کمال عدوان حمله کرد و دکتر احمد الكحلوت، مدیر بیمارستان و ده‌ها پزشک و پرستار دیگر را دستگیر کرد مسئولیت مدیریت بیمارستان به دکتر حسام واگذار شد. البته او بیشتر پدر بود؛ اهل غزه این‌طور می‌شناختنش و با این اسم صدایش می‌کردند: ابومرضی، پدر بیماران.

بیمارستانی که دکتر حسام زیر آتش جنگ زنده نگه داشت

دکتر حسام گویی روحی بود در کالبد بیمارستان جنگ‌زده کمال عدوان که نسخه مقاومت برای بیمارانش می‌پیچید. پدرانه پای دردهای بیمارانش می‌نشست و هرچه از دستش برمی‌آمد با وجود نبود تجهیزات و کمبود امکانات پزشکی برای مداوایشان انجام می‌داد، زیر آتش جنگ و بمباران بیمارانش را جراحی می‌کرد و دستور تخلیه بیمارستان که از سوی اسرائیل صادر شده بود برایش اهمیتی نداشت. او مردی نبود که به همین زودی‌ها میدان را خالی کند حتی وقتی اسرائیل چند ماه طاقت‌فرسا بیمارستان را محاصره کرد و  از ورود آب، مواد غذایی و دارویی نیز جلوگیری شد.

دکتر حسام جز عمل به وظیفه پزشکی‌اش هر روز سوژه مصاحبه‌ای می‌شد و جنایت‌های اسرائیل را فاش می‌کرد، از وضعیت روزانه بیمارستان و حملات اسرائیل گزارش می‌داد و خواستار کمک از جوامع بین‌الملل می‌شد.

او چند هفته پیش وضعیت بیمارستان را در محاصره شدید اینطور شرح داده است:«در داخل ساختمان‌های بیمارستان محاصره شده‌ایم و نمی‌توانیم به حیاط یا به ساختمان‌های دیگر برویم، چراکه  هرکسی که بخواهد حرکت کند از سوی نظامیان ارتش رژیم اسرائیل هدف قرار می‌گیرد. بمباران بیمارستان در طول شب ادامه دارد و وضعیت همچنان وحشتناک است. اکنون به تانک‌های دشمن صهیونیستی خیلی نزدیک هستیم و هر چند دقیقه یک بار به سمت بیمارستان تیراندازی می‌شود. تمام درها، پارتیشن‌های داخلی و پنجره‌ها توسط ربات‌های انفجاری تخریب شدند و آوارها  در همه جا پخش شده است. ارتش  اسرائیل نیمه‌های شب خانه‌های مجاور بیمارستان کمال عدوان را بمباران کردند.»

اما این گزارش‌ها آنچنان به مذاق اسرائیل خوش نیامد چرا که خانه‌اش را در منطقه جبالیا هدف قرار دادند و بعدها برای شکستن مقاومتش، پسرش را نشانه گرفتند.

وقتی سفارت به دکتر حسام پیشنهاد خروج از غزه را داد

روزهای محاصره روزهای سختی بود. خانواده‌های زیادی پناه آورده بودند به بیمارستان  و چشم مجروحان بسیاری به دست‌های دکتر حسام بود برای مداوا. ربات‌های انفجاری هر روز گوشه‌ای از بیمارستان را آتش می‌زدند و کسی را هدف قرار می‌دادند، بیشتر تجهیزات بیمارستان از دست رفته بود و گشنگی امان بریده بود از مردم حتی صهیونیست‌ها داروها و تجهیزات پزشکی که سازمان جهانی بهداشت برای این بیمارستان ارسال کرده بود را آتش زدند. اما با وجود شرایطی که حتی ما نمی‌توانیم کوچک‌ترین درک و تصوری از آن داشته باشیم دکتر حسام به همراه چند پرستار و یک پزشک دیگر  هرچه از دست‌شان برمی‌امد را انجام دادند تا تنها مرکز درمانی در شمال غزه را سرپا نگه دارند.

اسرائیل به جرم این مقاومت تنبیه سختی برای دکتر حسام داشت؛ پسرش ابراهیم را درمحوطه بیمارستان هدف قرار داد و به شهادت رساند. ابراهیم تازه دانشکده پزشکی در قزاقستان ثبت‌نام کرده بود می‌خواست مثل پدرش پزشک شود و دوباره به غزه بازگردد. بعد از شهادت ابراهیم چندباری از سفارت با دکتر حسام تماس گرفتند، می‌گفتند زن و بچه‌اش را از بیمارستان خارج کند و به جایی دور از غزه بروند حتی خارج از فلسطین! سفارت می‌گفت می‌تواند جان او و خانواده‌اش را نجات بدهد اما دکتر حسام یک «نه» قاطع تحویل‌شان داد! تمام بچه‌های بیمارستان کمال عدوان بچه‌هایش بودند مثل ابراهیم بدون آنها جایی نمی‌رفت! داغ هر کدام‌شان را که می‌دید داغ ابراهیم زنده می‌شد باید می‌ماند و آن جان‌های عزیز را زنده نگه می‌داشت.

دکتر حسام پیش از اینها به نماد استقامت تبدیل شده بود، درست روزی که جنازه پسرش را کفن کرد در حیاط بیمارستان بر آن نماز خواند و گوشه‌ای از آنجا ابراهیم را دفن کرد. بعد هم پای میز مصاحبه نشست و قاطعانه گفت:«ما از اینجا  نمی‌رویم! غزه مادر، وطن و محبوب ماست و لیاقت این جانفشانی‌ها را دارد.  اسرائیل می‌خواهد ما از اینجا بیرون برویم بعد هم بگوید خودشان خواستند بروند ما اخراج‌شان نکردیم اما ما نمی‌رویم!»

دست از مداوا برنداشت حتی وقتی مجروح شد!

اسرائیل دست بردار نبود هر طور شده باید زهرش را می‌ریخت و جان بیمارستان کمال عدوان را می‌گرفت. این بار دکتر حسام را نشانه گرفت و او از ناحیه پا به شدت مجروح شد اما او حتی در بستر بیماری هم جواب محکمی برای صهیونیست‌ها داشت :«من در محل کارم مجروح شدم و این افتخار است. خون من با ارزش‌تر از خون همکارانم یا افرادی که به آنها خدمت می‌کنیم، نیست. به محض بهبودی به نزد بیمارانم برمی‌گردم. این ما را متوقف نخواهد کرد. من از ترک شفاخانه و قربانی کردن بیمارانم خودداری کردم، بنابراین ارتش مرا با کشتن پسرم مجازات کرد.»

چند روز بعد دکتر حسام با زخم پا و عصا به دست در بین مجروحان می‌چرخید و خدمت‌رسانی می‌کرد مثل یک سالی که در بیمارستان کمال عدوان گذراند اما اسرائیل که از این همه مقاومت به ستوه آمده بود سرانجام جنایت را به کمال خودش رساند، به کمال عدوان یورش برد و دکتر حسام و حاضران در بیمارستان را دستگیر کرد. شاید بهترین روایت از آن لحظات روایت آلبینا همسر دکتر حسام باشد که از روزهای اول جنگ لحظه به لحظه در کنار او در بیمارستان حضور داشت.

دکتر حسام سپاه تک نفره مقابل  ارتش اسرائیل

البینا می‌گوید: «از آغاز جنگ تا پایان در کنار او بودم و او نیز بیمارستان کمال عدوان را ترک نکرد. او اصرار داشت که در بیمارستان بماند تا به زخمی‌ها و بیماران رسیدگی کند. ما تا لحظه آخر در بیمارستان بودیم تا اینکه نیروهای اسرائیلی به بیمارستان یورش بردند و به ما دستور دادند آنجا را ترک کنیم و گفتند که می‌خواهند بیمارستان را ببندند.  همسرم از ترک بیمارستان و نجات جان خود امتناع کرد و به نیروهای اسرائیلی پیشنهاد داد که تخلیه بیمارستان به صورت مرحله‌ای انجام شود؛ ابتدا بیماران و مجروحان، سپس کادر پزشکی و در نهایت خودش.  به ما وعده دادند که همه مردان کادر پزشکی به بیمارستان اندونزی منتقل خواهند شد و ما به این وعده اعتماد کردیم و به سمت بیمارستان اندونزی حرکت کردیم. حدود ساعت ۱۰ شب به بیمارستان رسیدیم اما هیچ یک از مردان کادر پزشکی به ما نرسیدند و فهمیدیم که همه آنها برای بازجویی برده شده‌اند.

ساعت ۱۰ صبح روز بعد، تعدادی از کادر پزشکی آزاد شدند اما دکتر حسام ابوصفیة و ۱۰ نفر دیگر همچنان تحت بازجویی و بازداشت بودند.»

همانطور که آلبینا گفت دکتر حسام تا از رفتن آخرین نفرات از بیمارستان مطمئن نشد کمال عدون را ترک نکرد. او مجروحان و کودکان را راهی کرد و بعد از  انجام آخرین رسالتش چشم در چشم تانک‌ها قدم برداشت و پیروزمندانه به سمت دشمن رفت، درست مثل یک ابرقهرمان در سکانس پایانی یک حماسه.

شاهدان عینی که اخیرا آزاد شده‌اند، می‌گویند که حسام ابوصفیه مجبور شده در سرمای هوا لباس‌های خود را درآورد و  از او به عنوان سپر انسانی استفاده شده است. مهم نیست عقده‌های اسرائیل چگونه خودش را در رویایی را با دکتر حسام نشان بدهد. مهم این است او مردی بود که یک تنه مقابل یک لشکر ایستاد و پیروز میدان نبرد با صهیونیست‌ها در شمال غزه شد!/فارس

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.