قاسم شیاسی معروف به ابوهاشم، محافظ پیشین یاسر عرفات، رئیس پیشین سازمان آزادیبخش فلسطین احتمالا تنها شهروند ایرانی است که در نوار غزه به سر میبرد.
سه سال پیش بود که العرب پست در مطلبی به محمد قاسم شیاسی که قریب بیش از سه دهه است در غزه به سر میبرد و سالهاست که ارتباطش با خانوادهاش قطع شده است، اشاره داشت.
این رسانه نوشته بود: «شاید بسیاری از ایرانیها هنگامی که فلسطینیها را که برای کار یا تحصیل در ایران هستند، میبینند دچار شگفتی شوند، اما شگفتتر آن است که فلسطینیها متوجه شوند که تعدادی ایرانی در میان آنها هستند و با آنها در سالهای اشغال، محاصره و جنگ به سر بردهاند و آنها از این موضوع بیخبر بودهاند. محمد قاسم شیاسی فردی ایرانی است که تیم العرب پست هنگام تهیه گزارش میدانی از زندگی سخت فقیران در کنار زبالههای جنوب غزه متوجه حضور او شدند.»
شیاسی به شمشمون جبار معروف است و این نام را رفقای فلسطینیاش به او دادهاند به خاطر بلندکردن وزنههای سنگین. او از کودکی به پهلوانبازی خطرناک با وجود مخالفت خانوادهاش علاقهمند بوده است. او در تهران میان عشایر بختیاری به لقب علی میرزا یا علی گودرز معروف بوده است. تا به اینجا زندگیاش در مسیر بلندپروازی بوده است، اما رفتنش به کویت در سال ۱۹۷۲ برای کار روند زندگیاش را تغییر میدهد. در آن زمان روابط میان سازمان آزادیبخش فلسطین و کویت بسیار قوی بود.
شیاسی با تعدادی از افسران سازمان آزادیبخش فلسطین آشنا میشود. او در آن هنگام سی ساله بوده است و به سبب علاقه به فلسطین تصمیم به کمک به آنها میگیرد و مسئول عملیات خرید و انتقال سلاح به فلسطین میشود که یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادیبخش از قدرت و شجاعتش خوشش میآید. عرفات او را مسئول انتقال انبارهای سلاح سازمان در کویت به فلسطین و جنوب لبنان میکند. سال ۱۹۷۸ شیاسی کویت را ترک میکند، به جنوب لبنان میرود و در مأموریتهای محوله مشارکت میکند تا اینکه عرفات او را به اردوگاههای آموزشی در یمن در سال ۱۹۸۲ میفرستد؛ آن زمان یورش اسراییل به بیروت بود. شیاسی مأموریتهای دیگری در سلطاننشین عمان هم داشته که فاش نشده است.
العرب پست مینویسد: «پس از امضای توافق اسلو، شیاسی با تعداد زیادی از مبارزان فلسطینی در سال ۱۹۹۳ به داخل فلسطین بازمیگردد و تصمیم به زندگی در خانیونس در جنوب غزه میگیرد. او زمینی میخرد و در آن منزلی بنا میکند، اما در جنگ ۲۰۰۸ اشغالگران منزلش را نابود میکنند و مجبور به کوچ به منطقه العشوائیات در حاره البطن السمین که فقیرنشین و غیرقابل سکونت است، میشود. پیرمرد ناتوان پس از این همه سال تصور نمیکرد که در منطقهای در مجاورت زبالهها به دور از خانوادهاش در ایران به سر ببرد، به ویژه که او از شرایط مادی سختی رنج میبرد و دچار بیماری و بیتوجهی است، زیرا خانهاش از فهرست بازسازی به علت مشکلات مربوط به امور قانونی استثنا شده است. او هماکنون در شرایطی سخت است و از بیماری سرطان رنج میبرد.»
در هنگام زمستان و بارانهای زیاد، خانه شیاسی به پناهگاهی برای افعیها و حشرات کشنده که از میان زبالهها به منازل مجاور میگریزند، تبدیل شده است و خانه او با آبهای همراه با زباله غرق میشود. این منطقه از فقدان زیرساختها و برق و آب رنج میبرد و تابستان و زمستان به محلی برای تجمع حشرات تبدیل میشود.
العرب پست با اشاره به سه زن و فرزندی که شیاسی دارد، بیان کرد: «با وجود سالهای طولانی که این مرد در غزه به سر برده است، اما هنوز فارسی حرف میزند که به غیر از فرزندان و یکی از همسرانش کسی متوجه نمیشود و در بسیاری از موارد نیاز به فردی دارد که حرفهایش را برای میهمانانش تفسیر کنند.»
این رسانه به نقل از شیاسی آورده است: «با رفتن ابوعمار(عرفات) همه چیز فرق کرد و من به جای فرد نظامی به سائل تبدیل شدم، کسی این موضوع را به رسمیت نشناخت که من ایرانیام و فلسطینیالاصل نیستم. با شروع انتفاضه اشغالگران منزل مرا ویران کردند و منزلی هم به جای آن به من داده نشد و با شدت گرفتن فقر و نیاز مجبور به فروش زمینم و آواره در غزه شدم.»
العرب پست در ادامه نوشت: «شمشمون جبار هنوز حافظه قوی دارد و با وجود کاهش قدرت شنوایی و بیناییاش همه جزئیات را به خاطر دارد. از او درباره خانوادهاش در ایران پرسیدیم و گفت که از زمان انتفاضه دوم در سال ۲۰۰۰ ارتباطش با ایران قطع شده است. من به مدت 20سال در تماس بودم و وعده ملاقات آنها را میدادم، اما چون فلسطینی نیستم، اجازه سفر به من نمیدادند. مدتی منتظر ماندم تا مشکلات قانونی حل شود، اما وضعم بد و ارتباطم با خانواده ام قطع شد. آنها از من اطلاعی ندارند و نمیدانند که در قید حیات هستم و فکر میکنند که فوت کردهام. نمیدانم که در جستوجوی من هستند یا مرا فراموش کردهاند.»
این رسانه آورده بود: «العرب پست موضوع را رها نکرده و تیم روزنامهنگاری به روستای دهسور در منطقه فریدون در جنوبغرب شهر اصفهان میفرستد و از لقب قدیم او که همان پهلوان است، به خانوادهاش میرسد. ما تصاویر و ویدیویی که در اختیار داریم، به خانواده شیاسی میدهیم و آنها از اینکه او هنوز زنده است، شگفتزده میشوند، زیرا فکر میکردند که او شهید شده است، به ویژه که غزه شاهد انتفاضه و جنگهای متعدد بوده است. اینچنین اولین تماس پس از ۱۷ سال برقرار و ارتباط دراماتیک میشود. در ایران خانوادهاش اعلام میکنند که جویای او بودهاند، به ویژه زمانی که در یمن در اواخر دهه 80 بوده است. برادرش به سوریه و یمن برای بازگشتش میرود، اما موفق به بازگرداندن او برای دیدار چهار فرزندش امیر، اردشیر، هاشم و صغری نمیشود. سالها میگذرد و پسر بزرگ او و سپس همسرش فوت میکنند.»
العرب پست گزارش داده بود: «پس از قطع تماس، خانواده سعی میکنند با سفارت فلسطین در تهران ارتباط بگیرند، تا از حال او جویا شوند، اما بیفایده است و امروز پس از اولین تماس بعد از سالها و دیدن تصاویر کودکان و خانوادهاش آماده پذیرایی از او و خانوادهاش هستند و از مقامات ایران خواستهاند که به آنها کمک کنند. بیماری و فقر و نیاز سبب شده است که ایرانی که خود را وقف فلسطین کرد، با شرایط سختی دستوپنجه نرم کند. او توان درمان خود و دو تا از زنانش را ندارد و آرزو دارد که در کشورش ایران بمیرد. او از رهبر ایران و مسئولان ایران درخواست مساعدت کرده است و خواستار مرگ در کنار خانوادهاش است و میگوید: «میخواهم درکنار خانوادهام بمیرم. میخواهم قبل از مرگم آنها را ببینم.»»