ماجرای مهربانی ناجیان سگ و گربه پایتخت
گفتوگو با مامور کلانتری و آتشنشانی که جان دو حیوان را نجات دادند
اینبار حیوانات را نجات دادهاند و آنها را از مرگ برگرداندهاند. دو ماموری که هر روز جانشان را کف دستشان میگذارند و برای نجات انسانها، حلشدن مشکلشان و گرفتن حقشان، در دل ماموریتهای سخت و خطرناک میروند، اینبار به داد حیوانات رسیدند. آنها نشان دادند که فقط به انسانها کمک نمیکنند، بلکه برای نجات هر موجود زندهای آماده خدمتند و ماموریتشان را تمام و کمال انجام میدهند. ماموران آتشنشانی و کلانتری اینبار در ماموریتشان، ناجی دو حیوان بیپناه شدند و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نکردند. سگ و گربهای که نفسهای آخرشان را میکشیدند، با تلاش ماموران آتشنشانی ایستگاه 93 تهران و معاون پیشگیری کلانتری 103 گاندی به زندگی برگشتند؛ نجات پیدا کردند و هنوز هم نفس میکشند؛ دو ماجرای جداگانه که حکایت از مهربانی مامورانمان دارد.
وقتی به ماموریت میرفتند، هرگز تصورش را هم نمیکردند که ناجی سگ نیمهجانی شوند. سگی که در میان شعلههای آتش بیرمق زوزه میکشید و هر لحظه امکان داشت جانش را از دست بدهد. اما ماموران ایستگاه 93 آتشنشانی تهران او را پیدا کردند، تمام عملیات احیا را بر رویش انجام دادند و درنهایت زندگی دوباره به این سگ بخشیدند. رضا شاهنده، فرمانده شیفت ایستگاه93 نیز جزییات این عملیات فداکارانه را تشریح کرد:
ماجرای این نجات چه بود؟
سه روز پیش بود. نزدیک ظهر به ما خبر یک حادثه آتشسوزی رسید. زنگ که به صدا درآمد، بلافاصله ماموران ایستگاه به محل حادثه رفتند. باتریسازی خودرو بود که آتش گرفته بود. طبقه بالا را شبیه یک بالکن و استراحتگاه ساخته بودند که آتش گرفته و دود زیادی همه جا را فرا گرفته بود. ماموران ما خود را با دستگاه تنفسی به بالا رساندند. هنگام اطفای حریق به یک موجودی در مقابلشان برخوردند. از آنجایی که دود زیادی بود، در ابتدا متوجه نشدند، ولی وقتی دقت کردند، دیدند یک سگ است که زوزه میکشد، بلافاصله این سگ را به پایین منتقل و همه تلاششان را کردند تا او را نجات دهند.
سگ نجات یافت؟
بله. مامور آتشنشانی دستگاه تنفسی خودش را به این سگ داد. سگ بیچاره قسمتی از بدنش کمی سوخته بود، اما بیشتر از آن نفسش بود که بالا نمیآمد. ضربانش هم بشدت پایین بود. ماموران ما رویش کمی آب خنک ریختند. دستگاه تنفسی نفسش را برگرداند و درنهایت هم بعد از چند دقیقه این سگ از مرگ برگشت.
صاحب سگ کجا بود؟
صاحب سگ هنگام حادثه پایین ساختمان بود. گویا این سگ تنها در بالا بود که همانجا نیز آتش گرفته بود. وقتی سگش را نیمهجان پایین آوردند، صاحبش بشدت شوکه شده بود. وقتی هم دید که سگش نجات پیدا کرده، از شدت خوشحالی اشک ریخت. باور نمیکرد که سگش زنده مانده است.
این سگ همچنان زنده است؟
بله. چون من خودم عاشق حیوانات هستم، وقتی موضوع را شنیدم، با صاحبش تماس گرفتم. الان هم هر روز حالش را میپرسم. صاحبش او را به دامپزشکی برد و بقیه اقدامات درمانی را بر رویش انجام داد. الان هم زنده است.
قبلا هم چنین ماموریتهایی داشتید که جان حیوانی را نجات دهید؟
بله. کار ما نجات است. هر موجود زندهای که احتیاج به کمک داشته باشد، به سراغش میرویم و از هیچ تلاشی دریغ نمیکنیم. اتفاقا چند وقت پیش هم ماموران ایستگاه 128 جان سه تولهسگ را نجات دادند. آن زمان اتفاقا من خودم فرمانده ایستگاه بودم. وقتی خبر حادثهای در سرخه حصار رسید، ماموران خود را به آنجا رساندند. من هم به آنجا رفتم. دیدیم سگی بالای یک چاهی نشسته، زوزه میکشد و ناله میکند. بلافاصله در چاه را که بسته شده بود، باز کردیم و دیدیم سه توله کوچک داخل چاه ماندهاند. داشتند میمردند که آنها را بالا آوردیم و از مرگ نجاتشان دادیم. وقتی این کار را کردیم، مادر تولهها از کنار ما جدا نمیشد. فهمیده بود که جان بچههایش را نجات دادهایم. آن ماموریت یکی از بهترین ماموریتهای من بود که هنوز هم فراموشش نمیکنم. وظیفه ما نجات است و تا ابد به این وظیفهمان عمل خواهیم کرد.
به وظیفه انسانیام عمل کردم
سرهنگ علی آل بویه، معاون پیشگیری کلانتری 103 گاندی، یکی از همین ماموران مهربان است که نجاتگر بچهگربه تازهمتولدشده بود. گربه کوچک را از گرما نجات داد؛ او را پیش خودش آورد و تمام تلاشش را کرد تا این بچهگربه زنده بماند. این مامور در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای این نجات و جزییات آن را روایت کرد.
فیلم نجات بچهگربه توسط شما، در فضای مجازی دست به دست میچرخد؛ ماجرا چه بود؟
شنبه هفته گذشته، در حیاط کلانتری، دقیقا زیر خودروی ون کلانتری صدای بچهگربهای را شنیدم. وقتی نگاه کردم دیدم بچهگربه خیلی کوچکی زیر ماشین افتاده و ناله میکند. کاملا مشخص بود که تازه به دنیا آمده است، اما مادرش او را ترک کرده بود. تنها در گرما مانده بود و با زور نفس میکشید. بلافاصله او را برداشتم و داخل کلانتری بردم و سعی کردم نجاتش دهم.
چه کارهایی برای نجاتش انجام دادید؟
متوجه شدم بهزور نفس میکشد. بلافاصله برایش شیر تهیه کردم. به او شیر دادم. یک دستکش با آب خنک تهیه کردم و کنارش گذاشتم تا گرمای بدنش را بگیرد. خلاصه تمام تلاشم را کردم که زنده بماند. خیلی کوچک بود. معلوم بود که تازه به دنیا آمده است. برای همین دلم میخواست هر طور شده، زنده بماند.
به پزشک هم مراجعه کردید؟
بله، اتفاقا بلافاصله او را به دامپزشکی بردم ولی گفتند کاری از دستشان برنمیآید. وقتی در آنجا ناامید شدم، تصمیم گرفتم خودم نجاتش دهم.
الان حالش خوب است؟
بله، وقتی جان گرفت و حالش بهتر شد، او را به یکی از دوستانم سپردم. چون با توجه به ماموریتهای روزانهای که داریم، نمیشد این گربه را در کلانتری نگه دارم. برای همین الان در کارگاهی که هوای خنکی هم دارد، زندگی میکند و مرتب سراغش را میگیرم. الان کمی بزرگتر شده و حالش کاملا
خوب است.
چرا این کار را کردید؟
این طبیعت هر انسانی است که وقتی میبیند، موجود زندهای بیپناه در گرما در حال مردن است، دست به کار شود و جانش را نجات دهد. کار ما کمککردن به هر موجود زندهای است. درواقع هدف اصلی ما کمکرساندن به دیگران است. وقتی این حس در هر انسانی وجود داشته باشد، طبیعتا باعث میشود در هر شرایطی هر کمکی از دستش بربیاید برای هر موجود زندهای انجام دهد.
قبلا هم پیش آمده بود که جان حیوانی را نجات دهید؟
نه، اولینبار بود که در چنین شرایطی قرار گرفتم؛ ولی خیلی خوشحالم و وقتی میبینم زنده است و دارد بزرگ میشود، احساس خوبی دارم. خودم هم مرتب پیگیری میکنم و میدانم که در شرایط خوبی از او نگهداری میشود و اگر هم احساس کنم چنین اتفاقی نمیافتد حتما گربه را پیش خودم میآورم.