برونرفت ورزش از تحجر، با ورود حضرت امامخمینی(ره)
یادداشتی از سیدداود افضلی، معاون ورزش وجوانان دفتر تولیت آستان مطهر حضرت امام(س)
وقتی میخواهم از امام یاد کنم بیاختیار این بیت از شعر «افشین اعلاء» در ذهنم دوران میکند:
او چو خورشید بود و من فانوس
حالت قطره بود و اقیانوس
واقعا هر کس که از آن امام عظیمالشأن خاطرهای دارد به تعابیر مختلف از ایشان یاد میکند، در مورد شخصیت اثرگذار آن پیر سفرکرده کتابها نگاشته شده، مقالات زیادی تحریرشده، سمینارها و همایشهای ملی و بینالمللی فراوان در مورد نقش و تأثیر افکار واندیشههای عالمانه و خردمندانه آن معلم اخلاق و اسطوره قرن به اجرا درآمده است و هر کدام به جای خود ضرورت داشته و دارد. اما آنچه در این مقال و به اجمال تقدیم چشمان بصیرتان میشود «نقش حضرت امام(س) در توسعه و ارتقای ورزش کشور و تأثیرات آن در میان جوانان» است.
پرواضح است امام فردی بهشدت عملگرا بوده و از شخصیت شعاری فاصله زیادی گرفته بود، لذا اگر جملاتی در هر زمینه از جناب ایشان نقل شده است قطعا باید به سراغ مصادیق رفتاری ایشان رفت. متأسفانه دو جمله مشهور فقط به ایشان منصوب است؛ یکی:من ورزشکار نیستم ولی ورزشکاران را دوست دارم و دیگری: ورزشکاران باید به علی(ع) اقتدا کنند. گویی آن بزرگمرد هیچ جمله دیگری در خصوص ورزش و جامعه ورزشی به زبان نیاوردهاند و این خطای فاحشی است که باید به آن عکسالعمل نشان داد و موضوع دیگر آنکه شاید برای نسل جدید که هرگز آن صورت نازنین و اخلاق حسنه ایشان را ندیدهاند، تصور اینکه امام و مقتدا و رهبر سیاسی جامعه بزرگ ایران اصلا اهل ورزش بودهاند و یا به دلیل کهولت سن و مثلا بیماری یا ملبسبودن به لباس روحانیت اصلا به سراغ ورزش نرفتهاند و به طور کلی با تفریح و سلامتی جسم و بدن بیگانه بودهاند.
شایسته است این قسمت ار زندگی پیر جماران مورد بازنگری قرار گیرد و به عنوان الگویی مناسب و بایسته به صورت صحیح در معرض دید نسل سوم و چهارم انقلاب قرار گیرد.
به طور مثال بیایید به گوشهای از این قسمت زندگانی حضرت امام سری بزنیم:
یکی از خصوصیات ایشان این بود که از دوران کودکی با انواعی از ورزشها آشنا شدند که ذیلاً مورد اشاره قرار میگیرد: در حدود سه سالگی هاجرخانم، مادرشان، برای آنکه هنگام آببازی در حوض خانه خفه نشود، به او شنا آموخت. خاطرات دوستان ایشان هم حاکی از آن است که تا قبل از تبعید به ترکیه وقتی تابستانها به ییلاقهایی نظیر امامزاده قاسم شمیران، درکه یا محلات میرفتند، برخی روزها با بعضی هممحلیها در رودخانههای اطراف شنا میکردند و اگر عمق لازم را مییافتند به گونهای مهارتهای خود را در شیرجه و پشتکزدن به نمایش میگذاشتند که دیگران بر سر شوق میآمدند و این ورزش مفرح که در اسلام به آموختن آن سفارش شده را جدی میگرفتند.
در حدود چهار سالگی خاورخانم مادر رضاعی ایشان به او فنون سوارکاری آموخت. البته در آن زمان که خودرو کمتر یافت میشد، آموزش سوارکاری هم به منظور زودتررسیدن به مقصد و هم به عنوان یک ورزش مفرح و هم به عنوان ورزشی که در دفاع نقش موثر داشت، تلقی میشد. البته بعد از هجرت به قم خاطرهایی از سوارکاری ایشان نقل نشده است. امام از دو سالگی به کشتیگرفتن با برادرش نورالدین علاقه نشان داد که البته یک بازی کودکانه بود اما وقتی به مدرسه احمدیه رفت، با همکلاسیهای خود تیم کشتی درست کرده بود و خانواده ایشان محلی را با کاه فرش کرده بودند تا بچهها هنگام کشتیگرفتن صدمه نبینند.
همچنین بسیاری از مواقع اعضای خانواده و آشنایان در مسابقه کشتیگرفتن آنها شرکت میکردند. مسابقه دو و پرش از ارتفاع هم ورزش دیگری بود که تا هجرت به اراک ایشان به آن علاقه نشان میداد و مرحوم حاجاحمدآقا نقل کردند که هر دو دست و دو پای ایشان بر اثر پرش از ارتفاع شکسته بود که البته خانواده بسیار مراقبت کردند که خوب درمان شود. توپِ کار و چوگانبازی هم از بازیهای متداول آن زمان بود که ایشان تا هجدهسالگی به این ورزشها علاقه نشان میداد. کوهنوردی ورزش دیگری بود که از دوران دبستان به آن مبادرت میکرد و خاطراتی وجود دارد که تا سال 41 هم هر گاه فرصتی دست میداد، کوهنوردی میکردند و برخی بحثهای علمی خود را با دوستان در هنگام پیادهروی و کوهنوردی مطرح میساختند.
در جریان جنگ جهانی اول که قشون روس در اطراف خمین خیمه زده بود و هر از چندی به شهر حمله میکرد و نیز برای مقابله با اشرار، گروههایی برای دفاع از شهر تشکیل شده بود و امام در حدود دوازده تا شانزده سالگی در یکی از این گروهها عضو بود و تیراندازی را آموخته بود. البته ممکن است به علت استحباب یادگیری تیراندازی قبل از دوازده سالگی او را با این ورزش رزمی آشنا کرده باشند. با مهاجرت به قم تا 1315 که بهتازگی والیبال و فوتبال باب شده بود، ایشان در این نوع بازیها به سبک جدید آشنا شدند. چنان که خاطرهای طنزآمیز در زمینه فوتبال هم به این نحو از ایشان نقل شده که یکی از همبازیها نزد مرحوم آیتالله حائری شکایت کرده بود که آقا روحالله چند بار با توپ به دماغ او زده؛ و امام(ره) در پاسخ گفته بودند عمداً که نمیزنم، بلکه هر جا که توپ را شوت میکنم دماغ این رفیق ما همانجاست. در دوران مرجعیت که مشغله ایشان فراوان شده بود، فقط یک نوع ورزش از ایشان دیده میشد که تا آخر عمر ادامه یافت و آن پیاده وی و کمی نرمش بود.
حتی وقتی سال 42 در یک اتاق بسیار کوچک زندانی شدند، در همان سلول قدم میزدند و حتی در هفتههای پایانی عمر به جز روزهایی که به علت شدت بیماری به تجویز پزشکان باید استراحت مطلق میکردند، حداقل روزی نیمساعت در حیاط خانه و در روزهای بسیار سرد در همان اتاق کار خود پیادهروی میکردند و در عین حال یا به اخبار رادیو گوش میدادند یا با برخی بستگان خود همسخن میشدند. با عنایت به موارد فوق میتوان گفت که اولا ایشان را باید جزو ورزشکاران دانست و ثانیا در تحلیل شخصیت ایشان این جنبه را مورد ملاحظه قرار داد و ثالثا در پی کشف این معنا برآمد که مبانی اندیشهای یک فقیه، فیلسوف، عارف و سیاستمدار چرا، چگونه و تا چه حدودی به موضوع ورزش توجه داشته و تجویز ایشان در مورد ورزش چه خاستگاهی دارد. از نظر فقهی: نظر به آنکه برخی ورزشها تا مرز واجب پیش رفته، خانواده ایشان که جزو افراد بسیار متشرع و در عین حال اجتماعی و سیاسی بودند، توجه داشتهاند که ایشان با آن ورزشها آشنا شود؛ مانند شنا، سوارکاری، تیراندازی. از وجه عرفانی: اگر با مسامحه بتوان عرفان را به عرفان شیدایی و عرفان زهد تقسیم کرد.
یکی از خصوصیات ایشان این بود که از دوران کودکی با انواعی از ورزشها آشنا شدند که ذیلاً مورد اشاره قرار میگیرد: در حدود سه سالگی هاجر خانم، مادرشان، برای آنکه هنگام آببازی در حوض خانه خفه نشود، به او شنا آموخت. خاطرات دوستان ایشان هم حاکی از آن است که تا قبل از تبعید به ترکیه وقتی تابستانها به ییلاقهایی نظیر امامزاده قاسم شمیران، درکه یا محلات میرفتند، برخی روزها با بعضی هممحلیها در رودخانههای اطراف شنا میکردند و اگر عمق لازم را مییافتند به گونهای مهارتهای خود را در شیرجه و پشتکزدن به نمایش میگذاشتند که دیگران بر سر شوق میآمدند و این ورزش مفرح که در اسلام به آموختن آن سفارش شده را جدی میگرفتند
اگر چه از برخی جهات عرفان امامخمینی(ره) را میتوان عرفان زهد دانست اما عرفان ایشان بیشتر صبغه شیدایی دارد. در عرفان شیدایی جسم هر قدر سالمتر به ملکالموت تقدیم شود به غایت خلقت نزدیکتر است. جالب آنکه نقل است که آخرین کاری که پیامبر اکرم(ص) انجام داد و جان به ملکالموت تقدیم کرد، این بود که با دقت دندانهای خود را مسواک کرد. در حقیقت سالم و سر حال نگهداشتن جسم و نه بیاعتنایی به آن در مکتب عارفان شیدا، شکر نعمتهای خداوند است که بخشی از آن در ورزشهای هدفمند تأمین میشود و بخشهایی با اموری دیگر مانند خوردن روزی حلال و پرهیز از اسراف و… تأمینشدنی است ضمن آنکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «المُؤمِنُ القَوِیُّ خَیرٌ و أَحَبُّ إلَی اللّهِ مِنَ المُؤمِنِ الضَّعیفِ» «مومن نیرومند نزد خداوند بهتر و محبوبتر از مومن ناتوان است». همچنین در مباحث بنیانیتر فلسفی در مکتب فلسفی – عرفانی ملاصدرا جسم و روح تا آنجا پیوند دارند که امامخمینی(ره) در فضای این منظومه فکری چنین گفتهاند: «روح و جسم با هم وحدت دارند: جسمْ ظلّ روح است؛ روحْ باطنِ جسم است، جسمْ ظاهرِ روح است. اینها با هم یکی هستند، جدایی از هم ندارند. همان طوری که جسم انسان و روح انسان وحدت دارد، باید طبیب جسمی و طبیب روحی وحدت داشته باشند.» (صحیفه امام ج 6 ص 344)
ورزش در کلام امام: «مملكت ما همين طور كه به علما و دانشمندان احتياج دارد، به قدرت شماها [ورزشكاران] هم احتياج دارد. اين قدرت وقتی با ايمان باشد، پشتوانه يك ملت است.» (صحيفه نور، ج7، 48)
ورزشكاران دو وظيفه دارند: يك، ورزش جسمانی برای قدرت پيداكردن؛ وقتی قدرت جسمانی پيدا شد، از مملكت میتوانند دفاع بكنند. يكي هم پرورش روحانی كه اگر پرورش روحانی در انسان پيدا بشود، آن وقت قدرت جسمانیاش مضاعف میشود.» (همان، ج16، ص61)
«ورزش همان طور كه بدن را تربيت و سالم میكند، عقل را هم سالم میكند.» (صحيفه امام، ج7، ص261)
«آنهايی كه اهل خدا هستند، توجه به خدا دارند، ورزش جسمانی میكنند و ورزش روحی. آنها در تمام مدت، اشخاصی هستند كه پژمردگی درآنها نيست، افسردگی در آنها نيست.» (همان، ج16، ص80)
«جبهه شما همان زمین مسابقه است و نشاطی که شما به مردم پشت جبهه میدهید، اجر همان رزمندگان را دارد.» این جمله تاریخی امامخمینی(ره) پایانی بود بر تمامی تندرویها و مانعتراشی تندروها علیه محبوبترین و مردمیترین ورزش در ایران پس از انقلاب.
تغییر و تحول در تمامی امور، با تیغ تیزش به سراغ پدیدههایی چون سینما و فوتبال رفت؛ فوتبالی که برخی انقلابیون آن را پدیدهای غربی و استعماری معرفی میکردند و معتقد بودند وجودش نه تنها هیچ فایدهای ندارد بلکه باعث اتلاف وقت میشود، پس باید تعطیل شود.
همین تفکرات فوتبال ایران را تا مدتی بعد از پیروزی انقلاب به انزوا برد. تکلیف تیمهای پرطرفداری چون تاج و پرسپولیس مشخص نبود. لیگ به صورت نامنظم و بیبرنامه برگزار میشد و تیمملی هم انسجام خوبی نداشت. همه اینها اما با ورود امام به مقوله فوتبال خاتمه پیدا کرد و همه چیز هم از پرسش علی پروین از حاجاحمد خمینی آغاز شد. پروین که رابطه خوبی با فرزند امام داشت، از او درباره نظر رهبر انقلاب در مورد فوتبال جویا شد و با بیان سختگیریهایی که در مورد فوتبال وجود داشت از ایشان نظر خواست که امام در پاسخ جبهه فوتبالیستها را همان زمین مسابقه دانست و نقش آنها را در پشت جبهه بسیار مهم و اثربخش توصیف کرد و دقیقا از همین جا بود که تغییر نگرش به فوتبال در جمهوری اسلامی ایران آغاز شد و دیگر کسی نمیتوانست با تنگنظری به فوتبال نگاه کند؛ زیرا حمایت امام پشتوانه فوتبال قرار گرفته بود.
دیدار با فوتبالیستها با چاشنی یک جمله معروف
معروفترین صحنه ورزش در دهه اول انقلاب در اسفند سال ۱۳۶۰ رخ داد. کاظم رحیمی، فوتبالیست سابق تیم ملی و پرسپولیس که دوست نزدیک مرحوم حاجاحمد آقا بود، فوتبالیستهای تهران را به حضور حضرت امام(ره) برد. در آن دیدار علی پروین، محمد پنجعلی، ناصر حجازی، محمد دادگان، حمید درخشان، محمد مایلیکهن، عبدالعلی چنگیز و… حاضر بودند. در آن روز بود که امام (ره) معروفترین جمله خود را درباره ورزش بر زبان آورد و فرمود: «من ورزشکار نیستم اما ورزشکاران را دوست دارم».
رحیمی در مورد نحوه شکلگیری این دیدار گفت: «وقتی قرار ملاقات هماهنگ شد، تصمیم بر این شد تا بازیکنان استقلال، پرسپولیس و بچههای تیم منتخب تهران که قهرمان جام آقاخان در هند شده بودند و کلا دیگرستارههای آن روزهای فوتبالمان هم همراه بچههای شاهین بیایند. همه صبح زود در ورودی جماران قرار گذاشتیم و رفتیم به دیدار حضرت امام(ره). اول من چند دقیقهای برای حضرت امام گزارشی درباره فوتبال ارایه کردم و بعد ایشان برایمان سخنرانی کردند و آن جمله معروف را بیان کردند.»
محمد هاشمی رفسنجانی که در دوران حیات امام ریاست سازمان صداوسیما را بر عهده داشت، از رهبر فقید انقلاب درباره پخش برنامههایی خاص در تلویزیون استفتاء گرفت. سیام آذر ۱۳۶۶ بود که پاسخ امامخمینی(ره) به استفتاء مسئولان صداوسیما درباره برنامههای نمایشی و فیلمهای تلویزیون، به نگرانیها و دغدغههای عدهای که گمان میکردند با تماشای این برنامهها مرتکب گناه میشوند، خاتمه داد. حضرت امام در پاسخ نوشتند که نظرنمودن به این قبیل فیلمها و نمایشنامهها هیچ یک اشکال شرعی ندارد و بسیاری از آنها آموزنده است و پخش آنها نیز اشکالی ندارد. و همین طور مسابقات ورزشی و آهنگها اکثراً بیاشکال است. گاهی خلاف به طور نادر دیده میشود که باید بیشتر مواظبت کرد.
در پایان دوباره این شعر نازنین را زمزمه میکنم اما این بار به صورت کامل:
دیدنش فتنهها به دل میکرد
صورتش ماه را خجل میکرد
گر که میدید روی او بیشک
گل سرش را به زیر گِل میکرد
آفتابی که در نگاهش بود
چشم خورشید را کسل میکرد
گریه یا خنده، اشک یا فریاد
با نگاهش مرا دودل میکرد
«او چو خورشید بود و من فانوس
حالت قطره بود و اقیانوس»
تا که لب را به گفته وا میکرد
شور و حالی دگر به پا میکرد
چشم دل باز کردم و دیدم
تار و پودش خدا خدا میکرد
او همان آفتاب تابان بود
یا که چشمان من خطا میکرد؟
مولوی هم اگر در آنجا بود
دامن شمس را رها میکرد
«او چو خورشید بود و من فانوس
حالت قطره بود و اقیانوس»