نایپل در رمان طنزآمیز «مشتمالچی عارف» که اولین اثر او نیز به حساب میآید، به ماجرای عجیب مردی به نام گانش رامسومر میپردازد. گانش، معلمی نهچندان موفق و مشتمالچی فقیر روستاست که با گذر زمان به عارفی مورد احترام، کارآفرینی موفق و محبوبترین سیاستمدار در ترینیداد تبدیل میشود. جالب است که مشتمالچیها در دهه 1940 در ترینیداد، نقش پزشکان و متخصصان درمانی کنونی را ایفا میکردند.
کتاب «مشتمالچی عارف» نوشته نایپل به تازگی با ترجمه مهدی غبرایی در ایران منتشر شده است. این کتاب نوشته نایپل، برنده نوبل ادبیات است. نایپل نویسندهای انگلیسی است که در ترینیداد به دنیا آمد. به گفته خودش، علاقه پدر به نویسندگان و حرفه نویسندگی، باعث ایجاد اولین انگیزهها برای نویسندهشدن در او بود. نایپل که در تحصیل بسیار موفق بود از طرف دولت ترینیداد، بورس تحصیلی شد تا به انتخاب خودش در یکی از مراکز آموزش عالی در بریتانیا به آموختن دانش ادامه دهد. او دانشگاه آکسفورد را برگزید و به ادامه تحصیل پرداخت. بنا به آنچه نیویورک تایمز گزارش داده کتاب «مشتمالچی عارف» و «مردان تقلید» از آثار برجسته و. س. نایپل به شمار میروند. «مشتمالچی عارف» اولین بار در سال 1957 وارد بازار نشر شد. نایپل در این رمان طنزآمیز که اولین اثر او نیز به حساب میآید، به ماجرای عجیب مردی به نام گانش رامسومر میپردازد. گانش، معلمی نهچندان موفق و مشتمالچی فقیر روستاست که با گذر زمان به عارفی مورد احترام، کارآفرینی موفق و محبوبترین سیاستمدار در ترینیداد تبدیل میشود. جالب است که مشتمالچیها در دهه 1940 در ترینیداد، نقش پزشکان و متخصصان درمانی کنونی را ایفا میکردند. کتاب «مشتمالچی عارف» اثری هوشمندانه و سرشار از مناظر، صداها و به طور کلی حالوهوای روستاهای خاکی ترینیداد است و تواناییهای نایپل را در خلق داستانی بهیادماندنی و تفکربرانگیز به رخ میکشد.
در «مشتمالچی عارف» تقلیدهای فرهنگی از آیینهای میهنی اجدادی با تمسخر و هجو فرهنگ اصیل در معرض دید قرار گرفته است. گانش مانند دیگر شخصیتها، با نوسان بین دو «هند» – شخصیتی که زندگی و آداب «تقلید» را دیکته میکند و در عین حال کاملا غیرقابل دسترس است – در برابر ریزش غیرقابل بازگشت ریشهها واکنش نشان میدهد. نایپل در «دو جهان: سخنرانی نوبل» اذعان میکند که از کودکی به طرز دردناکی از رهبری یک وجود اجتماعی پیرامونی که همواره در میان دو جهان دست و پا میزد، آگاه بوده و میگوید: «در ترینیداد ما یک جامعه مستضعف و تازهوارد بودیم، [اما] کنار گذاشتن این تفکر نوعی محافظت از خودمان بود و ما را قادر ساخت تا در هند در حال نابودیِ خودمان زندگی کنیم. به درون نگاه کردیم. جهان خارج در تاریکی فرو رفته بود.» همین احساس آوارگی است که همراه با تمایل شدید به «هندوستان» بروز میکند و با عمل اجتماعی مضحکی متبلور میشود.
به عنوان بخشی از مراسم تشویق گانش به عنوان یک پسر برهمنی، سر او تراشیده شد و یک بسته زعفران به او دادند با دستورالعملی خاص: «برو به بنارس و مطالعه کن». همراه با زیر و بم هجوآمیز این رمان، استقبال گانش از همه وسایل با تمام وجود و خالصانه نشان داده میشود. گانش که خود را در جهانی تبعیدشده و بیریشه میبیند، ترجیح میدهد به سایههای افسانهای گذشته خود برگردد و خودِ هندیاش را تعالی ببخشد. با این حال دلتنگی رقتانگیز او با تکرار مراقبت روانی از بین میرود. وقتی گانش به معنای واقعی کلمه حرکت کرد، تماشاگران عصبانی شدند و نصیحت تند دوخی در نقشآفرینی گانش را در پی داشت: «این مزخرفات را نگو، مرد. دست از رفتار احمقانه بردار. فکر میکنی من تمام روز فرصت دارم دنبالت بدوم؟ فکر میکنی واقعا به بنارس میروی؟ میدانی که این یکی در هند است و اینجا ترینیداد است.» نایپل از طریق این رویارویی هند شرقی با جهان پیرامونش، پرترهای هجوآمیز از وجود سهجانبه گانش را در اختیار خواننده میگذارد.
نایپل در منطقهای تاریک، خلاصهای از این شکافهای فرهنگی را بیان میکند: «ما هر روز وارد این دنیای عجیبوغریب میشدیم و دستِ آخر هم جذب آن میشدیم. اما میدانستیم که تغییرات، سود و زیانی رخ داده است. ما میدانستیم آنچه در گذشته کامل بود، شسته شده و از بین رفته است. آنچه كامل بود، خودِ هند بود.» پدر رالف عضو یک اقلیت قومی بود و در کتاب «مردان تقلید» نیز «دررفتگی ژنتیکی» مشابهی را، در رابطه با وخامت اوضاع هندیهای شرقی در کارائیب تجربه کرده است.
وقتی نایپل، پدر رالف را به عنوان «گورودوا» برای یک جنبش سیاسی و مذهبی محبوب به تصویر میکشد، تقریبا تصویر منافقانه گانش را از یک مبلغ زاهد هندو منعکس میکند. نایپل با یک مثال تکاندهنده گروتسک کمیک، بر احساس رالف از تعلیق ناشیانه او در منظرهای بیگانه تأکید میکند. او در برابر فداکاری مشتاقانه پدرش برای تامانگو، اسب مسابقهای متعلق به دشانو، به منظور بازآفرینی آیین هندوی «آشْوامِدا» (مراسم آیینی قربانیکردن اسب) کاملا از پا درآمده است. ارایه خوفناک نایپل از قصابی حیوان، ادراک رالف را از نامناسب بودن چنین آیینهایی هنگام پیوند با یک محیط بیگانه و آوارگی ناشی از آسیب مهاجرت به درستی بیان میکند.
بدون شک رالف به خوبی از معنای نمادین «آشْوامِدا» در سنت هندو، که مفاهیم پیروزی، شکوفایی، قدرت و باروری را القا میکند، آگاه است. با این وجود، این عمل نابهنگام، تصور رالف را درباره گذشتهای بزرگ از فرهنگ هندو خنثی میکند و باعث میشود او نسبت به پیشینه هندوی خود نگرشی دوسویه نشان بدهد. بنابراین جان تیم میبیند «… وقتی اسب کشته میشود، گذشته ایدهآل فرو میپاشد و این تجربه ملموس کودک را شوکه میکند.» مذاکرات او درباره تغییر هویت با ساختارشکنی ناگهانی، فوری و عمدی از عناصر فرهنگی هندو همراه میشود، و باعث میشود با وحشت پاسخ بدهد: «آشْوامِدا… قربانی باستانی، در تصور من آیین زیبایی است… صحبت از اسبها و جوانان جنگجو در سپیده-دم: حالا کاری «ناپسند و زشت» به حساب میآید… از طرفی «بدوی، حیوانی و تحقیرآمیز» از کلماتی بودند که قسمتهای خاص جزیره از آنها برای توصیف این مراسم استفاده میکردند. من وحشت آنها را به اشتراک گذاشتم.»
در واقع نایپل به طرزی انتقادی تقلید مسخرهآمیز چنین طرحی را که «به دست یک فرد کشتیشکسته در جزیرهای تک و تنها انجام میشود» زیر سوال میبرد تا از گسست روانشناختی ناشی از نابودی ریشهها فرار کند. بروس کینگ همچنین تأکید میکند که «روند از دست دادن هندوستان، با ترک هند آغاز شد… پس از آن سنتهای هند محکوم به فروپاشی یا تحقیر و تخریب شدند.»
جامعه هند ترینیداد شرقی با ساختار خانوادگی نزدیک و جدایی سلسلهمراتبی شدید مشخص میشود که با عدم تحرک اجتماعی همراه است. با این وجود با انحلال فئودالیسم، این روابط نیز به تدریج منحل شد. هند سرخورده به تدریج تحت تأثیر فردگرایی، رقابتپذیری، تحرک اجتماعی و تشدید کسبوکاری قرار گرفت که سرمایهداری را پرورش میداد. سلبی وودینگ، که چند سالی زودتر از نایپل در کالج سلطنتی ملکه حضور داشت، نیز همین عقیده را بیان کرد که «از چند دانشآموز خوششانس مناطق گرمسیری انتظار میرود مثل بچههای مدرسه انگلیسی رفتار کنند و این یکی از پیششرطهای ادغام اجتماعی است.» بنابراین او تأیید میکند که «برای حرکت به جلو باید… ماسک استادی به چهره زد.»
پاتریک فرنچ دقیقا موازی با این مسأله کشتار بیرحمانهای را در بیوگرافی نایپل ثبت کرد. نحوه فریب پدر نایپل توسط اعضای خانوادهاش برای فرار از طرد اجتماعی با قربانی کردن یک بز، به همان اندازه عجیب است. گزارش ژورنالیستی بیطرفانه سیپرزاد از «اقدامات خرافی» سرخپوستان روستایی در ترینیداد»… شیوع آبله و هاری را به عنوان نشانههایی غیرقابل انکار از عصبانیت کالی تفسیر کرد» و او درنهایت برای جلب رضایت خداوند یک بز خرید. نگرش وحشیانه متعصبان مذهبی برای مجازات کردن او به دلیل تحقیر چنین اعتقاداتی که مدتهاست ثابت شده، خیلی زود با بیان گفتههای فرنچ خود را نشان داد: «او تحت فشار شدید همسر و خانواده بزرگ خود، با کشتن بز موافقت کرد. انسانی خردگرا، اصلاحطلب و مدرن بود که تسلیم یک سنت هندوی مرتبط با قربانی شد، سنتی که در هند حتی پزشکان افراطی با آن سروکار داشتند.»